مکاتب ادبی
مکتب رمانتیسم- قرن هجده
مکتب رمانتیسم- قرن هجده
مقدمه
بسیاری از محققان معتقدند که جنبش رومانتیک به صورت واقعی نخست در انگلستان آغاز شد و سپس به فرانسه رسید.
کلریج نظریه پرداز رمانتیسم در انگلستان است که البته تحت تأثیر رمانتیکهای آلمانی بود.
برخی از آراء او (مثلا فرق خیال با تخیل) هنوز هم در نقد ادبی مطرح است.
فریدریش شلهگل آلمانی نخستین کسی بود که واژهی romantisch را در بحثهای ادبی بکار برد.
برادرش اگوست شلهگل مقایسه بین کلاسیسم و رومانتیسم را پایه نهاد.
از اوائل قرن هجدهم میتوان تغیّری را در حسّاسیت و احساسات مردم نسبت به طبیعت و نظم و نظامات طبیعی حس کرد. در دهه 1760 شعرهای اوسیان سرودهی مک فرسن و کتاب تفکرات شبانهی یونگ و چند اثر دیگر چاپ شده بود که باعث گسترش رمانتیسم در اروپا شد.
مشخصهی اینگونه نویسندگان و شاعران پرداختن به مسائلی چون مرگ و گورستان و مالیخولیا و زوال بود.
و لذا اصطلاح مکتب ادبی گورستان Graveyard school of poetry به وجود آمد. مهمترین حادثهی رمانتیک رواج نوول بود، نمایشنامههای شکسپیر هم در حوالی اواسط قرن هجدهم تجدید حیات کرده بود. سال 1830 سال کمال رمانتیسم و نیز آغاز افول آن است.
لامارتین نمایندهی مجلس شد و ارتباط خود را با رمانتیسم قطع کرد. از 1840 رمانتیسم به طرف سقوط رفت.
دورهی رمانتیسم از هرلحاظ دورهی بسیار مهمی است. افرادی چون کانت و شلایر ماخر در این دوره میزیستند.
مفاهیمی چون وطن و ناسیونالیسم و ملت در این دوره بوجود آمد. مسائلی چون گیاهخواری، حمایت از حیوانات، ضدیت با بردهداری(کلبه عمو تم)، مربوط به این دوره است.
ادبیات تطبیقی هم در عصر رمانتیسم پا گرفت. شاید بتوان گفت انسان جدید در عصر رمانتیسم زاده شد.
علل و پیدایش رمانتیسم
- پیدایش طبقهی بورژوا
دورهی کلاسیسم (همچنان دورهی رنسانس) دورهی اشراف و دورهی رمانتیسم دورهی طبقهی متوسط بود. اشراف و فئودالها
حافظ سنت هستند و گذشته برای آنان اهمیت دارد (مانند فردوسی در ادبیات ایران) طبقهی بورژوا که تحصیلات طبقهی اشراف را ندارند احتیاج به ادبیاتی دارند که از عهدهی فهم آن برآیند و لذا ادبیات مردمی و عامیانه رشد میکند مثلا رمانس، چنان که در ایران عهد صفویه هم با روی کار آمدن طبقات جدید اجتماعی در اصفهان داستاننویسی رواج یافت.
2. از بین رفتن اصول و قوانین ثابت اخلاقی
طبقه خرده بورژوا به آئینها و رسوم اشرافیت باور نداشتند. ژان ژاک روسو در اعترافات به مسائلی اشاره میکند که اصلا از نظر
پیروان کلاسیسیم قابل قبول نیست یا لامارتین آشکارا از معاشقات خود سخن میگوید.
3. آشنایی با ادبیات مشرق زمین
که نشان داد فقط یونان و روم نبود که فرهنگ و تمدن درخشان قابل تقلید داشت. ملل کهن متعددی چون چینیان و هندیان و مصریان و ایرانیان هم دارای تمدن و ادبیات و فلسفه درخشانی بودند.
4. انقلاب کبیر فرانسه در1789
که بزرگان و اشراف را نابود کرد و بتها را شکست و به جای شاه یک فرد نظامی معمولی(ناپلئون) روی کار آمد. در شعارهای انقلاب فرانسه مسئلهی حقوق بشر مطرح بود.
5. انقلاب صنعتی انگلیس
که نشان داد برخلاف آن چه شایع است گذشته بر حال ترجیح ندارد. علاوه بر آن طبقات اجتماعی را زیر و رو کرد. از 1789 تا 1832 جامعهی کشاورزی انگلستان در حال تغییر به یک جامعهی صنعتی بود. به قول آدن Auden شهرهای کوچک که در آن هرکس
همسایهاش را میشناخت به شهرهای بزرگ تبدیل میشد که در آن فرد در حال از دست دادن هویت خود بود.
6. ایجاد فرهنگستان
باعث رواج دانشهای جدید در میان مردم شد. دائره المعارفهای متعددی نوشته شد. رشتههای علمی و تکنولوژی درحال پیشرفت بود
به قول آرتور کوستلر در خوابگردان تا قرن هفدهم دید ما از جهان ارسطویی بود و بعد از آن نیوتنی.
7. روزنامهنویسی
اساس نشر مطنطن و فاخر ادبی کهن را بهم زد زیرا مخاطبان روزنامهها تودههای عادی مردم بودند. در ایران هم یکی از عوامل موثر در پیدایش ادبیات جدید همین روزنامهنویسی بود که در عصر مشروطیت رواج یافته بود.
8. بحثهای نظری
( که از زمان جیرالدی در 1554 مطرح شده بود) که در شعر عاشقانه توجه به نظریات قدما لازم نیست و ارسطو در باب ادبیات غنایی مطلب چندانی نگفته و کلاسیکها هم بیشتر به حماسه و تراژدی پرداختهاند.
مشخصات فکری رمانتیسم
- توجه فراوان به طبیعت و شیوههای زندگی طبیعی و بدوی و به اصطلاح غیر متمدن
رومانتیکها زندگی طبیعی و ساده و غیر استثماری را میستودند و البته به خود طبیعت هم احترام میگذاردند. روسو مبلغ زندگی ساده بود و شعار معروف او بازگشت به طبیعت است. روسو میگفت شخص متفکر (روشنفکر) حیوان فاسدی است.
2. توجه فراوان به منظره مخصوصا مناظر بکر و وحشی
رمانتیکها به منظره جهت بیان عواطف و احساسات خود توجه بیشتری داشتند، یعنی منظره وسیلهیی برای بیان عواطف بود.
3. ایجاد رابطه بین رفتارهای بشری با رفتارهای طبیعت
طبیعت را بر مبنای احساسات درونی خود تعبیر و تفسیر میکردند. انسان رومانتیک خود را با طبیعت همسو و همسان میبیند.
4. تأکید بر مذهب طبیعی در مقابل مذهب رسمی
مثلا سهراب سپهری میگوید: آب را گل نکنیم یا میگوید روی قانون زمین پا نگذاریم.
5. تکیه بر خلقالساعگی در فکر و عمل و بیان فکر
آنچه اول به نظر میرسد خوب است و نباید آن را با تفکر و تأمل و دوراندیشی آن را تغییر داد. سپهری در واریانت نخست شعری که در رثای فروغ سروده بود میگوید: و مهربانی را به سوی ما هل داد و سپس آن را چنین تغییر داد: و مهربانی را به سوی ما کوچاند. حال آنکه به نظر میرسد تعبیر اول صمیمانهتر است. وردز ورث در مورد شعر خوب میگوید: the spontaneous overflow of powerful feelings یعنی طغیان خلق الساعه احساسات نیرومند.
6. اهمیت بسیار که برای نبوغ ذاتی و استعداد و قدرت تخیل قائل بودند
مثلا فروغ فرخزاد دارای نبوغ ذاتی بود و تحصیلاتی در ادبیات نداشت اما بلاغت او شگفتیآور است.
7. اعتقاد به فرد و نیازهای او و مخصوصا تکیه بر این نیاز که انسان باید
قادر به بیان آزاد و شخصی باشد.
رومانتیکها معتقد به آزادی هنرمند و آرمانگرایی بودند معروف است که «من فردی» را رومانتیکها کشف کردند و قبل از این در کلاسیسیم ما مطرح بود.
8. احترام به وحشیهای نجیب
از قبیل سرخپوستان، مردم بدوی قبایل
9. دورنگرایی و تکیه بر ضمیر ناآگاه و بیان احساسات و عواطف
10. اعتقاد به جنون و هذیان و بیماری و روح و مخالفت با خرد.
ویکتور هوگو خود را در خاطرات یک روح معرفی میکرد. آلفردو موسه میگفت: باید هذیان گفت.
آیرونی
یکی از مهمترین بحثهای فلسفی و ادبی دوره رمانتیسم ( البته رمانتیسم آلمانی) Irony به معنی وارونهگویی و تنش است که در آثار ادبی هست چنان که در زندگی است منتها هنرمندان آن را در اثر خود سازگار و سازمند میکنند. این بحث را بعدها کلریج بزرگترین نظریهپرداز رمانتیسم در انگلستان پرورد و سخن از وحدت ارگانیک یعنی انداموار گفت چنان که درخت مواد متضاد چون آب و خاک و عناصر مختلف را جذب میکند اما به آنها شکلی هماهنگ و همگون میدهد. در اثر ادبی هم باید همین اتفاق بیفتد.
کلریج به جای قواعد کلاسیسیم که از بیرون به شعر تحمیل میشود سخن از قوانین ارگانیک تخیل شاعر میگوید که درونی و ذاتی است.
هر شعری مثل گیاه بر طبق قوانین ذاتی خود رشد میکند.
بزرگان رمانتیسم
رمانتیسم برخلاف کلاسیسم در همهی کشورها مرسوم شد:
- فرانسه: ژان ژاک روسو، آلفردو موسه، لامارتین، دیدرو
شاتو بریان، الکساندر دوما، ویکتور هوگو، مادام دواستال، ژرار دو نروال.
انگلستان: والتر اسکات، ویلیام وردزورث، لرد بایرون، شلی،
ویلیام بلیک، کلریج، کیتس.
آلمان: شِله گل، گوته، شیلر، نوالیس، هوفمان،
هانریش هاینه، فیشته، شلایر ماخر، هولدرلین
روسیه: گوگول، پوشکین،لِر مانتُف
مجارستان: شاندر پتوفی
آمریکا: امرسن، ایروینگ، لانگ فلو، والت ویتمن، ادگار آلنپو
منبع
مکتبهای ادبی
دکتر سیروس شمیسا
چاپ اول
نشر قطره
صص 59-66
مطالب بیشتر
-
لذتِ کتاببازی1 ماه پیش
رمان «بر استخوانهای مردگان» نوشتۀ اُلگا توکارچوک: روایتِ خشمی که فضیلت است
-
لذتِ کتاببازی4 هفته پیش
«صید ماهی بزرگ» نوشتۀ دیوید لینچ: روایتِ شیرجه به آبهایِ اعماق
-
درسهای دوستداشتنی4 هفته پیش
والاترین اصالت «سادگی» است…
-
هر 3 روز یک کتاب3 هفته پیش
جملههایی به یادماندنی از نغمه ثمینی
-
لذتِ کتاببازی2 هفته پیش
نگاهی به کتاب «خطابههای برندگان جایزۀ نوبل ادبیات» ترجمۀ رضا رضایی
-
درسهای دوستداشتنی1 ماه پیش
هیچکس به آنها نخواهد گفت که چقدر زیبا هستند…
-
نامههای خواندنی4 هفته پیش
بریدههایی از «نامههای گوستاو فلوبر»
-
حال خوب1 ماه پیش
مدیتیشن «تعادل هفت چاکرا» همراه با طاهره خورسند