با ما همراه باشید

داستان/ رمان ایرانی

گاماسیاب ماهی ندارد زیر ذره‌بین نقد

گاماسیاب ماهی ندارد زیر ذره‌بین نقد

گاماسیاب ماهی ندارد زیر ذره‌بین نقد

پسری نوجوان، جعفرنام، برآمده از روستا، رنجدیده از ظلم اربابان، در آستانه انقلاب به صف انقلابیون می‌پیوندد؛ در جریان جنگ، تجربه می‌اندوزد و به فرماندهی، پخته و سردوگرم‌چشیده بدل می‌شود؛ فرماندهی که همزمان با فعالیت مسئولانه در رزم، عشق و صلح را در دل می‌پروراند.
زنی به نام پوران؛ لبریز از شور زندگی، همیشه دلواپس مرگ ناغافل شوهر و پسرانش در بمباران و شوهرش حسین، مردی با وجدان کاری تحسین‌برانگیز که در اوج بمباران کارش را رها نمی‌کند و وقتی هم که شهرش در معرض حمله قرار می‌گیرد برای دفاع داوطلب می‌شود و سلاح به دست می‌گیرد و سرانجام هم کشته می‌شود. دختری به نام سوسن؛ خواهر کوچک‌تر پوران؛ فراری و در حال مبارزه مسلحانه علیه ایران و در عین حال، معترض به گروهکی که عضو آن است و به همین دلیل، «مساله‌دار».

«گاماسیاب ماهی ندارد»، رمان حامد اسماعیلیون، سرگذشت این چند نفر از فروردین ۵۸ تا پنجم مرداد ۶۷ است و از خلال روایت این سرگذشت، روایتی از دورانی از تاریخ معاصر ایران. سرگذشت‌ها به موازات هم روایت می‌شوند تا در پایان رمان، که شخصیت‌های اصلی، به شیوه‌ای کلاسیک در نقطه‌ای با هم تلاقی می‌کنند. حسین، به دست اعضای گروهکی که خواهر پوران هم عضو آن است کشته می‌شود و سوسن و جعفر در میدان جنگ رودرروی هم قرار می‌گیرند و رمان، با این رویارویی تمام می‌شود.

همه‌چیز در نگاه اول بی‌نقص است. طرح، جذاب است و قطعات هم به لحاظ مهندسی خوب روی هم سوار شده‌اند. اما مشکل کجاست که این ماشین با وجود تمام حساب‌وکتابی که در طراحی و سوارکردن قطعاتش لحاظ شده، به راه نمی‌افتد و ما را به‌همراه خود از هیچ پیچ‌وخمی عبور نمی‌دهد و چرخ‌ها تنها درجا می‌چرخند؟ مشکل از جایی آغاز می‌شود که رمان‌نویسی ما در سال‌های اخیر، عمدتا به آن دچار است: فقدان «ادبیت متن» و تقلیل رمان به گزارشی صرف از مجموعه‌ای از رویدادها.

در گاماسیاب ماهی ندارد، نویسنده هرچند به یمن انتخاب مقطعی از تاریخ، به‌عنوان بستر روایت، دست‌کم زحمت مطالعه رویدادهای گذشته‌ای البته نه‌چندان‌دور و تحقیق و احتمالا فیش‌برداری را متحمل شده اما آنجا که نوبت تبدیل‌شدن مطالعات و فیش‌برداری‌ها به محصول نهایی که همان ادبیات است، رسیده، می‌بینیم که ادبیات قافیه را به تاریخ باخته است و با وجود داشتن طرح و چارچوبی اندیشیده و شخصیت‌های داستانی و حادثه و… بذری که نویسنده پاشیده، به بار ننشسته، خشکیده و بر خاک افتاده است و آنچه به جا مانده پوسته‌ای است تهی از آنچه به ادبیات با وجود پیوستگی ناگزیرش با تاریخ، تشخص می‌دهد، چراکه در گاماسیاب ماهی ندارد، آنچه جایش خالی است، گذرکردن تجربه تاریخی از درون نویسنده، آمیختن آن با تخیل و تجربه‌های ادبی و زبانی او و در نهایت، کشف و ارایه زبانی خاص ادبیات برای روایت این تجربه است، که ادبیات، خود چیزی نیست جز خلق زبان مناسب برای بیان آنچه نویسنده در تلاقی تجربه خود با تجربه جمعی، به آن دست یافته است. این زبان جزیی از چیزی است که سبک هر نویسنده را می‌سازد و سبک، خود حاصل نوع و شیوه مواجهه نویسنده با هر آن چیزی است که نویسنده موضوع روایت خود قرار می‌دهد.

به بیانی شاید بتوان گفت، رمانی که درباره یک واقعه تاریخی نوشته می‌شود، تجربه دوباره آن رویداد، این‌بار از خلال زبان است و در این تجربه دوباره، آنچه اهمیت می‌یابد کشف ابعادی از رویداد است که پیش از این نامکشوف مانده بوده است. کار نویسنده کشف است نه داوری از منظر یک تحلیلگر که انگار در فاصله‌ای بعید از حادثه‌ای ایستاده است و درباره آن قضاوت می‌کند و این کشف، بخش مغفول‌مانده ادبیات این سال‌های ماست. به‌طور خاص می‌خواهم به رمان‌هایی اشاره کنم که در این سال‌ها با رویکردی تاریخ‌نگر نوشته شده‌اند و اگر گاماسیاب ماهی ندارد را به‌عنوان نمونه موضوع بحث قرار دادم به این دلیل بود که این رمان، دست‌کم از برخی مسایل ابتدایی مبتلا به داستان‌نویسی امروز ایران عبور کرده است. طرحی دارد که پیشبرد آن طبعا وقتی از نویسنده گرفته است و از حد دلنوشته‌هایی که این سال‌ها جای ادبیات را گرفته‌اند، فراتر است اما همچنان چیزی کم دارد تا ادبیات شود. نویسنده درباره مقطعی از تاریخ به نتیجه‌ای کم‌وبیش محتوم رسیده است؛ نتیجه‌ای که تازه هم نیست و برای خوانندگان آشناست. پس رمان، نه با طرح پرسش، که با پاسخی روشن آغاز می‌شود و این، روندی معکوسِ آنچه را که رمان‌نویس باید طی کند، برای رمان رقم می‌زند. پاسخ روشن است. حال، باید برای بیان آن طرحی دست‌وپا کرد و آدم‌هایی که طرح را پیش ببرند.

گاماسیاب ماهی ندارد زیر ذره‌بین نقد
در این روند معکوس، ادبیات حکم وسیله‌ای را می‌یابد برای بیان نتیجه‌ای که نویسنده از تاریخ گرفته است نه تجربه دوباره یک رویداد تاریخی، این‌بار از خلال زبان و طرح پرسش‌های تازه در خلال این تجربه و کشف امری نامکشوف که در تاریخ نیامده است. برای همین، صدای نویسنده، به‌عنوان فردی که نه در میانه بحران، که بر فراز رویدادها، بر مسند قضاوت نشسته و به زبانی سرراست و بدون انعطاف حکم می‌دهد از جای‌جای رمان به گوش می‌رسد. هرچند نویسنده تمام تلاشش را به خرج داده باشد که خود را محو کند.
این صدا ربطی به حضور فیزیکی نویسنده در متن ندارد و همچنین به اینکه راوی دانای کل باشد یا دانای کل محدود. گاه راوی دانای کل محدود، دانای کل‌تر از دانای کل در معنای کلاسیک آن است، چراکه استراتژی رمان را عواملی پنهانی‌تر از عناصر شناخته داستان رقم می‌زنند. کار نویسنده، فارغ از اینکه راوی‌اش دانای کل است یا دانای کل محدود یا من- راوی و هرچیز دیگر، خلق موقعیتی ناگزیر و قراردادن شخصیت‌هایی در این موقعیت است؛ شخصیت‌هایی که عملشان نه لزوما برپایه اعتقادات که به جبرِ موقعیتی است که در آن قرار گرفته‌اند؛ شخصیت‌هایی ساخته و پرداخته موقعیت، نه ساخته و پرداخته آنچه فارغ از موقعیت و در وضعیتی انتزاعی به آن باور دارند.
در وضعیت بغرنج، اعتقاد یک شخصیت، عاملی است برای توجیه آنچه شخصیت در آن موقعیت، مجبور به انجام آن است، نه برعکس. اینجاست که عرصه برای تحقق رمان، به‌عنوان یک ژانر چندصدایی و به تعبیر باختین همواره در حال شدن، فراهم می‌شود. رمان‌نویس، از تاریخ به سمت ادبیات آغاز می‌کند و در این فرآیند سویه تازه‌ای از تاریخ، بر او آشکار می‌شود.
حرکت برعکس، نتیجه‌اش همان باختن رمان به تاریخ است، یا به بیانی دیگر، بازگویی آنچه در تاریخ خوانده‌ایم و رسیدن به همان که پیشاپیش می‌دانستیم. گاماسیاب ماهی ندارد، حرکتی است در همین سمت معکوس، یعنی از ادبیات به تاریخ و دست آخر آنچه را تحویل خواننده‌دادن، که از منابع دیگر و دست‌اول‌تر تاریخی نیز قابل دستیابی است.

نویسنده: علی شروقی

منبع: مد و مه

گاماسیاب ماهی ندارد زیر ذره‌بین نقد

مطالب بیشتر

  1. داستان کوتاهی از بهرام صادقی
  2. تأملی در رمان خواب زمستانی نوشته گلی ترقی
  3. بخش‌هایی از رمان جزیرۀ سرگردانی
  4. بخش‌هایی از رمان چشم‌هایش
  5. دارالمجانین سید محمدعلی جمالزاده

برترین‌ها