نویسندگان/ مترجمانِ ایران
فیلمِ احمد محمود نویسندۀ انسانگرا
فیلمِ احمد محمود نویسندۀ انسانگرا
از رمانِ همسایهها
«بس که وعده شنیدیم، وعده دونمون دراومد. هرچه بیشتر فلاکت میکشیم، بیشتر به اون دنیا حواله مون میدن.»
«زمزمه بویه تلخ است. سوز دارد. دلم پر میکشد. دلم هوای کارون میکند. بوی زهم ماهی زنده دماغم را پر میکند. کارون آرام است. آب مثل اشک چشم زلال است. زیر مهتاب آبیگون است. بلم آرام میلغزد. انگار که رو مخمل ابرها نشستهام. بویه زمزمه میکند. صدای بلوچی پر کشیدهاست. با سوزی که جانم را از غم سرشار میکند. غمی که در ساحل کارون سینه به سینه گشتهاست تا به من رسیدهاست. غم همه ماهیگیران و قایقرانان کارون. این غم را دوست دارم. سینه را میترکاند اما دوستش دارم.»
«پدرم نوشتهاست که اول پائیز سرمی زند و اگر کار و کاسبی خوب بود میماند. اینطور که پیداست، این روزها، از روبراه شدن کار و کاسبی اصلاً خبری نیست. تو هر قهوهخانه که نگاه کنی، دسته دسته بیکارها نشستهاند و غم کلاف میکنند. تصفیه خانه خوابیدهاست. بازار بیشتر کساد شدهاست و گشنگی دارد به خیلیها زور میآورد.»
«تمام تنم خستهاست باد عرق تنم را خشک کردهاست … در آهنی راهرو را نگاه میکنم چهرهٔ بعضی برایم آشناست انگار که آنها را جایی دیده باشم. یک روز غروب که در خیابان پهلوی قدم بزنی، همهٔ مردم شهر را میبینی.»
دیدار
«عمر دراز عیبش این است که دل آدم باید بار سنگین عزای همهٔ عزیزان را به دوش بکشد.»
«فکر کرد که شاید هر چیز خالص آزار دهنده باشد، بیخود باشد! حتی طلای خالص، نرم است و چکش خور!»
غریبهها و پسرک بومی
«وقتی که حرفها تو مغز آدم جوش می زنن و تو دل آدم آتیش میندازن، همه گرم و گیران ولی همچین که از دهن بیرون ریخته شدن و گرمای خون ازشون گرفته شد و رفتن تو قالب کلمات، همه سرد و یخ زده می شن»
«یهو خراب می شی مثل یک ساختمون، مثل یه عمارت که رو لجن بنا شده باشه. صدای خراب شدن خودتو می شنفی … چطور بگم؟ … می شنفی که یه چیزی تو دلت خراب شد. رو هم ریخت. رو هم! اون وقت دیگه تو هیچی نداری … نه دستی که نوازشت کنه … نه اعتماد و نه … می دونی مرد … اون وقت از خودت بیشتر از هر کسی بدت می یاد … دلت می خواد که دنیا رو سرت خراب بشه…»
«اگر عشق دل آدم را تکان نده، چطور بفهمه که زندهس؟!»
منبع wikiquote
فیلمِ احمد محمود نویسندۀ انسانگرا
مطالب بیشتر
- سخنان جالب شیوا ارسطویی دربارۀ براهنی، گلستان، گلشیری و احمد محمود
- احمد محمود نویسندهای همردیف صادق هدایت
- فراستی: ادبیات به مراتب مهمتر از سینماست
- نگاهی به مجموعه داستان روز اول قبر نوشته چوبک
- مصاحبۀ مجلۀ آدینه با احمد شاملو
«وقتی که حرفها تو مغز آدم جوش می زنن و تو دل آدم آتیش میندازن، همه گرم و گیران ولی همچین که از دهن بیرون ریخته شدن و گرمای خون ازشون گرفته شد و رفتن تو قالب کلمات، همه سرد و یخ زده می شن»[۳]
«وقتی که حرفها تو مغز آدم جوش می زنن و تو دل آدم آتیش میندازن، همه گرم و گیران ولی همچین که از دهن بیرون ریخته شدن و گرمای خون ازشون گرفته شد و رفتن تو قالب کلمات، همه سرد و یخ زده می شن»[۳]
«یهو خراب می شی مثل یک ساختمون، مثل یه عمارت که رو لجن بنا شده باشه. صدای خراب شدن خودتو می شنفی … چطور بگم؟ … می شنفی که یه چیزی تو دلت خراب شد. رو هم ریخت. رو هم! اون وقت دیگه تو هیچی نداری … نه دستی که نوازشت کنه … نه اعتماد و نه … می دونی مرد … اون وقت از خودت بیشتر از هر کسی بدت می یاد … دلت می خواد که دنیا رو سرت خراب بشه…»
مود نویسندۀ انسانگرا
-
لذتِ کتاببازی4 هفته پیش
نگاهی به کتاب طوطی فلوبر نوشتۀ جولین بارنز
-
لذتِ کتاببازی1 ماه پیش
جشن بیمعنایی میلان کوندرا: ادای احترامی به رابله و پانورژ!
-
لذتِ کتاببازی1 ماه پیش
درنگی در رمان «تربیت احساسات» نوشتۀ گوستاو فلوبر
-
تحلیل نقاشی1 ماه پیش
نگاهی به «بوسه» اثر گوستاو کلیمت
-
پنجرهای برای لبخند به زندگی3 هفته پیش
رمان «مسئلهی اسپینوزا» اثر اروین یالوم: سه روایت متفاوت از «در خانه بودن»!
-
لذتِ کتاببازی1 ماه پیش
بریدههایی از کتاب «زیبا مثل ماگنولیا» دربارۀ زندگی و آثار فریدا کالو
-
نویسندگان جهان20 ساعت پیش
گوستاو فلوبر از نگاه ماریو بارگاس یوسا
-
معرفی کتاب1 ماه پیش
نگاهی به کتاب «دیدن در تاریکی» نوشتۀ ماریانا الساندری