نگاهی به کتاب ترجمۀ تفسیر طبری
مجموعهی تاریخ و ادبیات ایران برای کسانی نوشته شده است که به تاریخ فرهنگی و ادبی ایران علاقهمندند و میخواهند برگزیدهای از بهترین شاهکارهای ادبی ایران را همراه با شرح و تفسیر لازم به زبانی ساده و روشن بخوانند و بدانند که این شاهکارها در کدام فضای تاریخی پدید آمده و متقابلاً چگونه بر آن تأثیر نهادهاند.
این مجموعه صرفاً تاریخ و ادبیات ایران پس از اسلام را دربرمیگیرد و میکوشد تاریخ ادبی ایران را در پیوند با تاریخ عمومی جهان ببیند و به تحولات فکری و فرهنگی کشورها و اقلیمهایی هم که به نحوی با ایران در ارتباط بودهاند اشاره کند و بهاینترتیب گسترهای روشنتر برای مقایسهی تاریخ و ادبیات ایران و جهان پدید آورد.
نخستین سلسله این مجموعه شامل بررسی زندگی و آثار پنجاه شاعر و متفکر و نویسنده تا پایان قرن هفتم هجری (سیزدهم میلادی) است.
نگاهی به کتاب ترجمۀ تفسیر طبری
بخشهایی از این کتاب
نصر بن احمد را میتوان گل سر بد امیران سامانی و دورن نسبتاً طولانی فرمانروایی او را باید عصر طلایی پادشاهی سامانیان به شمار آورد. عصری که در آن طبیب و فیلسوف بزرگی چون محمد بن زکریای رازی افکار بدیع و گاه _ از نظر اهل دین_ بدعتآمیز خود را بیپروا بیان میکرد و با این که به الحاد مشتهر بود در سایۀ امن حکومت نصر معزّز و محترم میزیست و تا پایان عمر ظاهراً بیهیچ دغدغهای سرگرم نشر و ترویج اندیشههای خود بود. در همان زمان، علویان و شیعیان اسماعیلی و داعیان آنها در ری و طبرستان و خراسان آزادانه سرگرم فعالیت بودند، چنان که داعی بزرگ شیعه، ابوحاتم رازی، در منظر و محضر بزرگان ری با محمد بن زکریای رازی به مناظره میپرداخت و روایت خود از این مناظره طولانی را در قالب کتابی مفصل منتشر میکرد.
شاعران و متفکران بزرگی چون رودکی و شهید بلخی و جیهانی و ابوطیب مصعبی نیز از زمرۀ پروردگان و پرورشدهندگان همین عصر طلایی بودند. نکته درخور توجه این است که همه این بزرگان، با وجود تنوع در آرا و افکارشان، یا خود در حکومت سامانی از مقامی رسمی برخوردار و در حقیقت شریک آن بودند و یا این که مانند محمد بن زکریای رازی با دولتمردان و فرمانروایان سامانی معاشرت و مؤانست داشتند و یاری و مشاورت خود را، هرجا که لازم بود، از آنان دریغ نمیکردند.
افسوس که این عصر طلایی زود به پایان رسید.
***
تفسیر طبری، که عنوان اصلی آن جامع البیان عن تأویل آی القرآن است، در اواخر قرن سوم هجری به دست محمد بن جریر طبری، که خود از بزرگترین فقیهان و محدّثان عالم اسلام است، نوشته شد. طبری در سال 224 یا 225 ق در آمل مازندران به دنیا آمد و در ری و بغداد و بصره و مدتی هم در مصر به تحصیل علم و گردآوری روایات و احادیثی پرداخت که به تاریخ اسلام و تفسیر قرآن مربوط میشدند و همه را در قالب دو کتاب عظیم و پرحجم مدوّن ساخت. پس از آن که در سال 290ق برای آخرین بار از زادگاه خود دیدن کرد، به بغداد بازگشت و مابقی عمر خود را در همان شهر به کار تدریس و تألیف گذراند و سرانجام در 28 شوال 310 ق، برابر با پنجم اسفند 301 خ، چشم از جهان فروبست.
طبری، با اینکه ایرانی و اصولاً فارسیزبان بود، ظاهراً هیچ دلبستگی خاصی به زبان مادری خود نداشت. آنچه از این زبان در آثار پرحجم او به جای مانده است از چند واژه یا عبارت کوتاه فراتر نمیرود.
***
تفسیر عظیم طبری هم، مانند تاریخ مفصلش، اگرچه به عربی تألیف شده بود، برای زبان فارسی و گویندگان آن منشأ خیر و برکت بود. توجه پادشاهان سامانی به این کتاب و اهمیت آن از منظر اعتقادی، به ویژه در سالهایی که از نفوذ اندیشههای اسماعیلی در خراسان و اقتدار آلبویه در عراق بنیادهای مشروعیت خود را جداً در خطر میدیدند، موجب شد که منصور بن نوح سرانجام عدهای را به کار ترجمۀ آن بگمارد و، پس از ترجمه فارسی تاریخ طبری که اینک به تاریخ بلعمی معروف است، کهنترین شاهکار مفصل نثر فارسی را برای ایرانیان به ارمغان آورد.
***
نثر فارسی این ترجمهها چنان است که، به گفته ملکالشعرای بهار، «ما را به این خیال میاندازد که این شیوه و طرز […] با وجود شباهتی که به نثر پهلوی دارد و اثر مستقیمی که نثر عربی در آن کرده است، باز از خود مزایا و اختصاصاتی دارد که آن را از نثر پهلوی و عربی جدا میسازد و آن را مستقل مینماید و این استقلال باید مسبوق به سابقهای لااقل یک قرن یا زیادتر بوده باشد.» (بهار، 1386، ج 1، صص 310-311)
حدس بهار کاملاً صائب است. شعر فارسی، بر اساس شواهد مکتوب، حیات خود را دستکم از اواسط قرن سوم هجری آغاز کرده بود و نثر هم باید منطقا در همان روزگاران نخستین مراحل تکوین خود را پشت سر نهاده باشد.
***
ترجمه تفسیر طبری را زنده یاد حبیب یغمایی حدود نیم قرن پیش از روی چند نسخۀ معتبر تصحیح و مجموع هفت جزو آن را در چهار مجلد منتشر کرد (بنگرید به طبری، 1367) این تصحیح، اگرچه از اشکلات و خطاهای روش شناختی و سبکشناختی فراوان مبرا نیست، تنها نسخۀ کامل و نسبتاً منقحی است که ما از این شاهکار کهن نثر فارسی در دست داریم و آنچه در کتاب حاضر میبینید به ناگزیر از روی همین نسخه نقل شده است و البته هرجا سهو یا خطای مسلمی در متن مصحح مرحوم یغمایی دیدهام آن را اصلاح کرده و توضیح لازم را در پانویس آوردهام.
زبان ترجمه تفسیر زبانی بسیار ساده و سرراست است. کاملاً روشن است که نویسندگان آن، به تعبیر فرای، مقصودی «صرفاً فایدهطلبانه» داشتهاند (فرای، 1380، ص 539). اگر هم گاهی در آن اثری از زیبایی بلاغی یا صنعتگری ادبی دیده میشود، جنبهای کاملاً طبیعی و تصادفی، نه عمدی و آگاهانه دارد. مقایسۀ این ترجمه با اصل عربی تفسیر نشان میدهد که هیچ پیوند استواری میان این دو کتاب وجود ندارد. دانشمند بزرگ، زنده یاد عباس زریاب خویی، نخستین کسی بود که در معرفی تصحیح انتقادی مرحوم حبیب یغمایی از ترجمه تفسیر این نکته را صریحاً یادآور شد که متن ترجمه «به رغم ادعای مترجم یا مترجمین آن در مقدمه هیچگونه ربط و نسبتی با اصل عربی تفسیر طبری ندارد و به کلی چیز دیگری است.» (زریاب، 1339، ص 1208)
***
مترجمان یا بهتر است بگوییم مؤلفان ترجمه عقاید و باورهایی را در آن بازتاب دادهاند که نه در قرآن دیده میشود و نه در تفسیر طبری، بلکه بیشک از محیط و فرهنگ خود آنان سرچشمه گرفته است. از باب مثال، در داستان آدم (ع) میخوانیم که حوّا پیش از آدم فریب ابلیس را میخورد و به سراغ درخت ممنوع میرود اما کار او بیعقوبت میماند، زیرا «امر و نهی همه مردان را باشد و کیخدا [=شوی] را؛ و تا کیخدا گناه نکند کس زنان را به گناه نگیرد.» (طبری، 1367، صص 52-53)
اما این رفع مسئولیت کلی از زنان به هیچروی منطبق نیست با آموزههای قرآن که هر زن و مردی را مستقلاً مسئول کار خود میداند و میفرماید: «کلٌ نفس بما کسبت رهینه» (مدثر/ 38 ) ریشه این اندیشه را باید در همان فرهنگ مردسالار مترجمان جست که برای زن کوچکترین اختیار و مسئولیتی قایل نبودهاند. در تقسیم دانههای گندم نیز میبینیم که حوا از پنج دانه یک خوشه دو دانه را خود میخورد و سه دانه را نزد آدم میبرد.
این شیوۀ تقسیم هم برآمده از فرهنگی است که «برتری مرد نسبت به زن را امری مسلم و اصیل میداند»(چهار اویماق، 1369، صص 611-612) سخن دیگری که نشانۀ زنستیزی مترجمان و نگاه تحقیر آمیز ایشان در حق زنان است از زبان حضرت سلیمان (ع) بیان شده است:
«دیگر پرسید که بگویید در جهان مرد بیشترند یا زن. سلیمان گفت:« زن بیشترند، از بهرآن که آنچه زناند خود زناند؛ و هر مرد که فرمان زن بَرَد و به فرمان زنان کار کند او همچون زن است.» (طبری، 1367، ج1، ص 39)
منبع
ترجمۀ تفسیر طبری
دکتر محمد دهقانی
نشر نی
مطالب بیشتر
- دیداری دوباره با ابن سینا
- نقد و بررسی مجموعه کتابهای تاریخ و ادبیات
- سفرنامۀ نیکوس کازانتزاکیس/ محمد دهقانی
- شعر و اندیشۀ ناصرخسرو قبادیانی
- نگاهی به خوانش دولتآبادی از تاریخ بیهقی