«ماه و شش پنی» سامرست موام داستانپردازی دربارۀ پل گوگن
نادر شهریوری (صدقی):
1
«دخترم را از دست دادهام، او نیز همچون مادرم آلین نام داشت. هرکس یک جور عاشق دیگری میشود، برای بعضی عشق با وجود مرگ نیز پرشکوهتر میشود، برای بعضی دیگر… نمیدانم، گور او در آنجا یکپارچه توهم است، گور او اینجا در کنار من است، دانههای اشکم، گلهای زنده این گورند». این نامه یکی از دو نامهای است که پل گوگن، در این اواخر برای همسرش نوشته بود، آن نامه دیگر آنقدر تلخ بود که همسرش آن را از بین برد.
پل گوگن در سلامت و رفاه، همسر و فرزندانش را رها میکند و از شغل پردرآمدش به عنوان کارگزار بورس استعفا میدهد تا هنری را به تصویر بکشد که از درونش شعله میکشد. دربارهاش گفته میشود به اندازه ونگوگ صداقت نداشته اما در این گفته باید تردید کرد. ممکن است او نسبت به خانوادهاش صداقت نداشته اما نسبت به خودش مطلقا صادق بود. او در خود چیزی را کشف کرده بود که برای تحققش مصرانه میکوشید. چنین «صداقت خودخواهانه» سبکی متفاوت از زیستن به وجود میآورد که تنها با معیارهای «فردی» و «نه» اجتماعی همخوانی پیدا میکند. این نوع زندگی میتواند ایدهای برای نوشتن در اختیار نویسندگانی مانند سامرست موام قرار دهد.
سامرست موام در ادبیات اگر نه پدیدهای منحصربهفرد اما پدیدهای خاص است. بعضی از داستانهای مهم او مانند «پیرامون اسارت بشری»، «لبه تیغ» و «ماه و شش پنی» بیشتر بیوگرافی است و این به علاقه موام به زندگیهای متفاوت بازمیگردد. موام با کنکاش و دقت در کاراکترهای خاص و پروبالدادن به آنها فضایی داستانی خلق میکند. از نظر او نویسنده نباید نگران آن باشد که مورد سرزنش قرار گیرد بلکه تنها باید به این فکر کند که هماهنگیهای مناسب میان داستانپردازی با شخصیت موردنظر رخ دهد. او دراینباره میگوید: «مرا به خاطر آنکه کاراکترهای خود را از آدمهای زنده اختیار کردهام سرزنش میکنند و از انتقاداتی که من خواندهام این تصور ممکن است در انسان ایجاد شود که هرگز قبلا کسی چنین کاری نکرده بوده است، این ایراد بیجاست؛ زیرا که این یک قاعده دنیایی است. از ابتدای ادبیات پیوسته نویسندگان برای آفرینشهای خود اصلهایی داشتهاند».1
2
سامرست موام در «ماه و شش پنی»، به داستانسرایی درباره پل گوگن میپردازد. او در این رمان پل گوگن را با نام چارلز استریکلند معرفی میکند. شخصیت چارلز استریکلند از زندگی غریب گوگن الهام گرفته شده است با این حال «در هیچ جای این رمان نامی از گوگن به میان نمیآید اما سبک استریکلند در نقاشی، رویکرد وی به این هنر و رویدادهای اصلی او آشکارا بیانگر این حقیقتاند که چارلز استریکلند کسی نیست جز پل گوگن».2
کنش «ماه و شش پنی» با نامه چارلز استریکلند به همسرش شکل میگیرد. استریکلند در این نامه به همسرش مینویسد که او را ترک میکند و «دیگر برنمیگردد». تا قبل از این استریکلند و همسرش زوجی خوشبخت بودند، امی درباره همسرش گفته بود «خیال میکردم خیلی خوشبخت است» اما تصمیم ناگهانی استریکلند برای ترک همیشگی خانه، اوضاع را دگرگون میکند. امی ناتوان از درک موقعیت پیشآمده میکوشد بر خود مسلط شود اما این کار به غایت دشوار است. تصور زندگی با دو فرزند خردسال بدون هیچ درآمدی ناممکن است، با این حال میکوشد زندگیاش را به وضع عادی برگرداند. او از راوی میخواهد به هتل محل اقامت استریکلند برود و او را مجاب به بازگشت کند. راوی درخواست امی را میپذیرد و با حس مسئولیت نسبت به امی و همینطور کنجکاوی از موضوعی که برایش بهعنوان نویسنده میتواند جالب باشد به پاریس میرود. راوی در پاریس استریکلند را برخلاف تصور خود و امی، تنها و بیپول در هتلی ارزان ملاقات میکند. او میکوشد استریکلند را مجاب به بازگشت کند تا هم خود و هم خانوادهاش را از آینده نامعلوم پیشرو برهاند اما استریکلند در تصمیم خود مصر است: میخواهم نقاشی کنم. دیدار با استریکلند راوی را متعجب میکند، چون او را به کلی متفاوت از قبل مییابد، با خود میاندیشد این استریکلندی نیست که میشناختم. در هر حال استدلالهای منطقی و معقولانه راوی تأثیری بر تصمیم استریکلند ندارد، پاسخ او صریح است: «مجبورم نقاشی کنم». گویی استریکلند در خود چیزی را کشف کرده بود و برای تحققش مصرانه میکوشید.
«ماه و شش پنی» سامرست موام داستانپردازی دربارۀ پل گوگن
3
سمبولیسم ابتدا در شهر رخ میدهد. مالارمه مهمترین شاعر سمبولیسم است اما سمبولیسم به معنای مدنظر به وسیله آرتور رمبو شکل گرفت. او شاعری بود که تأثیری قاطع بر شاعران و نقاشان بعد از خود بر جای نهاد. به نظر رمبو وظیفه شاعر همه آن بود که با دورکردن منظم حواس از حیطه وظایف عادیشان و نیز خروج از حالت طبیعی و سلب خصوصیات انسانی، خود را برای ایفای نقشی یگانه آماده سازد. سمبولیسم به یک معنا بیان چیزی بود که نمیتوان آن را در قالب معینی ریخت یا مستقیما به آن نزدیک شد و با نامگذاری آن را مقید کرد؛ بنابراین باید خود را به دست امواج و توالی خودبهخود تصاویر و نقشهای خیال سپرد.
گوگن در ابتدا با امپرسیونیستها همگام شد و تابلوهای خود را در کنار آنها به نمایش گذاشت. اما همکاریاش با امپرسیونیستها ادامه پیدا نکرد؛ زیرا امپرسیونیستِ «نگاه» بودند و فقط به چشمان خود اطمینان میکردند و نه به تصاویر لرزانی که تبخیر شده و به اطراف پخش میشوند. به این سان آنها خود را در چارچوبی مقید میکردند که امکان رهایی از آن ناممکن بود؛ درحالیکه «میبایست به ابتکار کلام تسلیم شد».3 یعنی به چیزی «خوداتکا» که حد و حدود نظمهای مرسوم را برنمیتابد. تنها در این صورت میتوان خود را در اختیار امواجی قرار داد که آدمی را به دوردستها، به نواحی پنهانمانده درون و بیرون میکشاند. اینگونه میشود که نقاشان، شاعران و… الهامات خود را از دوردستترینها، از ژاپن، از اقیانوس آرام، تاهیتی و بخشهای عظیم دنیای غیراروپایی اخذ میکنند. گوگن گفته بود اشتباه بزرگ توجه به کلیشه یونانی است. اگرچه ممکن است که زیبا باشد اما همیشه ایرانیها، کامبوجیها و قدری از مصریها را هم باید در ذهن داشت.
«ماه و شش پنی» سامرست موام داستانپردازی دربارۀ پل گوگن
4
استریکلندِ سامرست موام شخصیتی چندان بشری نیست. هیکل تنومند، دستهای زمخت، موهای ژولیده و گونههایی که همواره از اندازه طبیعی بزرگتر مینمود، به او شکل و شمایل بدوی میداد. در استریکلند نیرویی موج میزد که خاص مردمی بدوی بود. این نیرو قدرتمند، سرکش و غیرقابل کنترل بود، گویی از اعماق میآمد، تبار آن حتی به پیش از کشف مفاهیم اخلاقی «خوب» و «بد» میرسید، «این نیرو چه بود… بر من نامعلوم بود»،4 هرچه بود تنها واقعیت موجود بود، دیگر چیزها وجود نداشتند. استریکلند میکوشید واقعیت خود را نقاشی کند، اما نمایش چنین نیروی مرموز و قوی بر روی بوم نقاشی کاری به غایت دشوار بود. راوی درباره نقاشیهای استریکلند میگوید اگرچه مبهم و غیرقابل فهم بودند اما رازی مهم را تلقین میکردند و همینطور احساسی عجیب در بیننده به وجود میآوردند که توضیح منطقی آن دشوار بود یا لااقل کلمات از بیان آن عاجز بودند. شاید تنها سمبلها (نمادها) میتوانستند گوشهای از آن را نمایان سازند.
استریکلند در واکنش به بیماری تمدن ابتدا به جنوب، به مارسی میرود و بعد از مدتی راهی جزیره تاهیتی –مستعمرهنشین فرانسه- میشود. استریکلند در آن جزیره دورافتاده در میان مردمانی با آداب و رسوم بدوی، اگرچه همچون پاریس مسافری سرگردان بود اما توانسته بود بیشتر محبت مردم را جلب کند. علاوه بر آن او در آنجا «تنها»تر میتوانست به نقاشی مشغول شود. آدمهایی هستند که عشق به حقیقت در آنها چنان است که برای رسیدن به حقیقت جهان را زیرورو میکنند. استریکلند مانند همانها بود؛ اما با این تفاوت که زیبایی جای حقیقت را گرفته بود. زندگی استریکلند با وجود همنشینی با مردمی که مهربانتر بودند باز با تنگدستی و سختی غیرقابل تصوری سپری شد. در یک سال آخر زندگی نابینا شده بود اما اجبار به نقاشیکردن داشت. این بار بر روی دیوارها و اتاقهای خانهاش نقاشی میکرد، تصاویری که در حین زیباییِ هراسانگیز، مؤثر بودند. در تمامی سختیهای غیرقابل توصیف تنها همراهش آتا، دختری از قبایل جزیره تاهیتی بود که همسرش شده بود.
5
اعتراض به بیماری تمدن، گوگن را در جستوجوی معصومیت بدوی بشری روانه جنوب کرد. اعتراض به تمدن در اصل ایدهای روسویی بود و اهمیتی که نیچه برای تن قائل بود. اما او در عین حال متأثر از ایدههای مطرحشده برگسون مبنی بر عمیقتربودن شهود بر خرد بود. اینها همه ناخودآگاه بر تصمیم گوگن در گریز از مرکز مؤثر بودند. علاوه بر اینها در جنوب رنگ بود و همینطور درخشش طبیعت. رنگ برای گوگن اهمیتی حیاتی داشت. گوگن گمان میبرد با الهام از طبیعت جنوب میتواند هنری پدید آورد که از خلسههای امپرسیونیستی محکمتر و جاافتادهتر باشد. این کار به واسطه رنگ ممکن بود. به نظر گوگن رنگ باید نمادین باشد؛ چون فینفسه در ما احساساتی پدید میآورد که مطلقا نمیتوان آن را جز به صورت اسرارآمیز به کار گرفت. گوگن بر این باور بود که رنگ بیش از شکل در ضمیر ناخودآگاه ما جای میگیرد و اثرات خود را مستمرا نمایان میسازد. از میان نقاشان آن دوره گوگن بیش از همه سختی کشید؛ اما از تصمیمش برنگشت. او به بیماریهای مختلفی گرفتار شد. هنگامی که در می 1903 در جزایر مالند از دنیا رفت تنها و بیپشتوپناه بود. «گاه ارزش چیزی نه به آن است که به چه کار میآید؛ بلکه به چیزی است که بابت آن پرداخت شده است؛ یعنی بهای آن برای ما».5
پینوشتها:
1. «حاصل عمر»، سامرست موام، ترجمه عبدالله آزادیان
2، 4. «ماه و شش پنی»، سامرست موام، ترجمه شهرزاد بیاتموحد
3. مالارمه
5. نیچه
منبع: روزنامۀ شرق
مطالب بیشتر
1. درنگی در نقاشی مسیح زرد اثر پل گوگن
2. اونوره دو بالزاک از نگاه سامرست موام
3. سامرست موام: لئون تولستوی و جنگ و صلح
4. مقالۀ سعید نفیسی دربارۀ ماکسیم گورکی
5. میخاییل باختین: داستایفسکی آفرینندۀ رمان چندصدایی
«ماه و شش پنی» سامرست موام داستانپردازی دربارۀ پل گوگن
من فکر میکنم هرگز نبوده قلب من اینگونه گرم و سرخ...
نگاهی به کتاب «خطابههای برندگان جایزۀ نوبل ادبیات» ترجمۀ رضا رضایی آیدا گلنسایی: بزرگترین شاعران…
شبیه به مجتبی مینوی! مرتضی هاشمیپور محمد دهقانی، نویسنده و منتقد ادبی را از پویندگان…
نگاهی به آثار نقاش بلژیکی: «جیمز انسور» «جیمز سیدنی ادوارد» که با نام «جیمز انسور»…
جملههایی به یادماندنی از نغمه ثمینی «لباس جایی است که فرهنگها برای حضور فیزیکی بدنها…
«صید ماهی بزرگ» نوشتۀ دیوید لینچ: روایت شیرجه به آبهایِ اعماق آیدا گلنسایی: در کتاب…