با دکتر فاطمه مینایی دربارۀ رسالههای فلسفی هانا آرنت
حامد زارع: فاطمه مینایی عضو هیئت علمی بنیاد دائره المعارف اسلامی است و پژوهشگر و مترجم در حوزههای فلسفه و کلام. او دورۀ دکتری فلسفه را در انجمن حکمت و فلسفه گذرانده و در همان ایام در آنجا در کلاسهای نورما موروتسی، استاد دانشگاه شیکاگو، دربارۀ اندیشۀ سیاسی آرنت شرکت کرده است. با او دربارۀ ترجمۀ رسالههای فلسفی هانا آرنت از جمله «وضع بشر» و «حیات ذهن» به گفتگو نشستهایم.
***
* تا چند سال پیش آثاری از هانا آرنت به فارسی برگردانده میشد که یا وجهی معطوف به اندیشۀ اجتماعی داشت نظیر «ریشههای توتالیتاریسم» یا حاکی از اندیشۀ سیاسی او بود نظیر «انقلاب» یا «خشونت». حتی «بین گذشته و آینده» نیز به عنوان تمرینهای اندیشۀ سیاسی که توسط آرنت در کلاسهایش تدریس میشد، به فارسی بازگردانده شده است. اهتمام «عزت الله فولادوند» در ترجمۀ رسالۀ کارل مارکس که خود از سیاسیترین آثار آرنت است و کوشش «خشایار دیهیمی» در ترجمۀ کتابی دربارۀ اندیشۀ سیاسی هانا آرنت را نیز در همین راستا باید دید. این توجه وافر به اندیشۀ سیاسی هانا آرنت در ایران معاصر چه وجهی میتواند داشته باشد؟
توصیفتان درست است. حضور آرنت در زبان فارسی نخست به واسطۀ اندیشههای سیاسی او بوده است. جامعۀ فارسی زبان این اقبال را داشته که این معرفی با ترجمههای خوب از آثار کلیدی آرنت شروع شده است، یعنی با ترجمۀ «خشونت» و «انقلاب» به قلم عزتالله فولادوند. غیر از این دو کتاب، همانطور که اشاره کردید، از آثار دیگر آرنت ترجمۀ بخش سوم «خاستگاههای توتالیتاریسم» که بخش بسیار مهمی از کتاب است با ترجمۀ محسن ثلاثی منتشر شده است. علاوه بر اینها «میان گذشته و آینده» با ترجمۀ سعید مقدم، «انقلاب مجارستان» با ترجمۀ کیومرث خواجویها، و «اندیشیدن و ملاحظات اخلاقی» با ترجمۀ عباس باقری انتشار یافته است. دربارۀ آرنت هم، الان خوشبختانه مطالب خواندنی قابل توجهی به زبان فارسی وجود دارد، از جمله «فلسفۀ هانا آرنت» پاتریشیا جانسون با ترجمۀ خشایار دیهیمی که خلاصۀ خوبی از اندیشۀ آرنت به دست میدهد و برای آشنایی با او مقدمۀ مناسبی است. همینطور «فلسفۀ آرنت» دیوید واتسن ترجمۀ فاطمه ولیانی که صبغۀ انتقادی دارد و «هانا آرنت و نقد فلسفۀ سیاسی» نوشتۀ منصور انصاری که ترجمۀ مقالۀ هابرماس دربارۀ آرنت را هم در بر دارد. اخیراً هم «نقدی مدرن بر مدرنیته: هانا آرنت و بستر فلسفی سیاست» اثر مجتبی صدریا منتشر شده است. در کنار اینها باید ذکری بکنم از یکی از ویژه نامههای مجلۀ بخارا (به اهتمام علی دهباشی) که به معرفی آرنت اختصاص داشته است.
به معنایی اندیشههای سیاسی آرنت از بقیۀ اندیشههایش جدا نیست، اما به هر حال بعضی آثار او سیاسیتر است و بعضی مثل «وضع بشر» و «حیات ذهن» فلسفیتر. تصور میکنم این که نخست به آثار سیاسی او توجه شده روندی طبیعی بوده که قطعاً مناسبت اوضاع و احوال هم در آن بیاثر نبوده است، چرا که درک مفاهیم آرنت میتوانسته به فهم مسئلههای ما در اینجا و اکنون کمک کند. چه کسی میتواند بصیرت بخشی این فکر را تأیید نکند که قدرت (power) با زور (force) فرق دارد و نسبت خشونت (violence) با قدرت نسبت معکوس است؟ یا مثلاً تفاوت قائل شدن آرنت را بین انقلاب معیشتمحور فرانسه و انقلاب حریتمحور امریکا روشنگر نداند؟ طبیعی است که وقتی آشنایی با این بصیرتهای سیاسیتر حاصل شد، آثار انتزاعیتر هم کم کم ترجمه شود. با توجه به علاقهای که اکنون به فلسفه در کشور وجود دارد، اندیشههای فلسفیتر آرنت به عنوان یکی از نمایندگان جدی فلسفههای به اصطلاح «قارهای» مجال طرح یافته است، فلسفههایی که ویژگیهایی دارند مثل برخورداری از نوعی سبک هنری در بیان، جدی بودن ادبیات در آنها و نیز طرح مسئلههای وجودی و دغدغههای اخلاقی.
* آرنت یکی از فیلسوفان جدی قرن بیستم است که نزد معروفترین فیلسوفان این قرن نیز تلمذ کرده است. علیرغم نظرکرد ایرانیان به وجه سیاسی اندیشۀ آرنت، این فیلسوف آلمانی از اندیشۀ فلسفی منسجمی نیز برخوردار است که در ایران به مثابه مقدمهای برای فهم اندیشۀ سیاسی او بیان شده است. برای آغاز بفرمائید نسبت اندیشۀ فلسفی و اندیشۀ سیاسی هانا آرنت به چه نحوی قابل تبیین است و وجوه اهمیت اندیشۀ فلسفی آرنت کدام است؟
هر چند که آرنت در تفکیک حوزهها و مفاهیم دقیق عمل میکند، یکی از جنبههای چشمگیر او این است که در کلیت کارش نوعی پیوستگی بین حیطههای مختلف اندیشه دیده میشود. به تعبیر او در زندگی عادی انسان چیزی نیست که نتواند خوراک فکر شود. اندیشۀ سیاسی و فلسفی آرنت را نمیشود به سادگی از هم جدا دانست. مثلاً فرقی را که او بین زحمت (labour) و کار (work) و عمل (action) میگذارد، می توان صرفاً در حوزۀ اندیشۀ سیاسی دید و میتوان موسعتر تحلیل کرد و جنبههای اخلاقی و وجودی آن را هم در نظر گرفت (آرنت فعالیتهای ضروری روزانه برای حفظ بقا را زحمت مینامد، کار را به فعالیتهایی اطلاق میکند برای فراتر رفتن از ضرورتهای طبیعی و ایجاد پدیدههایی با دوامتر مثل خانه ساختن و خلق اثر هنری، عمل را هم کنش و واکنش اشخاص با هم میداند که شامل بیان خود و عرضۀ رأی و استدلال کردن برای آن میشود، فعالیتی که به ویژه در حیطۀ سیاسی صورت میگیرد). البته به هر حال واقعیت این است که بخش عمدهای از مهمترین بصیرتهای آرنت در حوزۀ اندیشۀ سیاسی است، مثلاً تحلیل او از پدیدۀ توتالیتاریسم و تفاوتش با دیکتاتوری و استبداد یا تحلیلش از پیوند دیوانسالاری با امپریالیسم و نقش تودههای بیریشه در ظهور حکومتهای توتالیتر. اما بعضی مفاهیم آرنت هم هست که در حیطۀ فلسفه به معنای خاصترش قرار میگیرد. همانطور که اشاره کردید، آرنت شاگرد فیلسوفان مهمی مثل هوسرل و هایدگر و یاسپرس بوده و جنبههایی از اندیشۀ فلسفی او به ویژه تحت تأثیر هایدگر شکل گرفته است، اما حتی در این جنبهها هم او بصیرتها و مفهومپردازیهای خاص خود را دارد. مثلاً در اندیشۀ هایدگر نوعی تأکید بر مرگ و آگاهی از آن هست، اما آرنت مفهوم «زادگی» (natality) را در «وضع بشر» و «حیات ذهن» بسط میدهد؛ با توجه به این مفهوم، هر انسانی با زاده شدنش امکان تازهای را به دنیا میآورد. به علاوه آثار آرنت سرشار است از بصیرتهایی دربارۀ زندگی انسان، مثل تأکید او بر مفهوم «داستان» و اینکه وجود هر کدام از ما داستانی است که تا به آخر نرسد معنایش معلوم نمیشود.
* در سه سال اخیر «مسعود علیا» کوششی را آغاز کرده است که در جایگاه خود قابل ستایش است. او با ترجمۀ دو رسالۀ فلسفی آرنت، او را به مثابه فیلسوف مطرح کرده است. ترجمۀ رسالههای «وضع بشر» و «حیات ذهن» که بیانگر بخش مهمی از اندیشۀ فلسفی آرنت هستند، از جمله اقدامات ماندگار در عرصۀ فلسفۀ کشور است. «حیات ذهن» و «وضع بشر» به مثابه دو اثر فلسفیتر آرنت، چه جایگاهی در سیر تألیفی و کلیت اندیشۀ این فیلسوف آلمانی داشته است؟
پرداختن به آثار کلاسیک واقعاً همت بالایی میطلبد و مسعود علیا با دانش فلسفی لازم و کار حرفهای از عهدۀ این کار برآمده است. به نظرم هم ترجمۀ آثاری از قبیل «حیات ذهن» و هم استقبال از آنها پدیدۀ جالب توجهی است که حاکی از استمرار علاقۀ ایرانیان به تأملات فلسفی و احتمالاً به نحوی ادامۀ سنت ریشهدار نظرورزی در میان ماست.
اگر بخواهیم طرحی از کلیت آثار آرنت ترسیم کنیم باید به شرایط زندگی او توجه داشته باشیم. اندیشیدن به سیاست دغدغۀ اولیۀ او نبوده و به معنایی به او تحمیل شده است. آرنت با ظهور نازیها از زندگی دانشگاهی در آلمان جدا شده و به امریکا رفته و در واقع به اقتضای زمانه مجبور شده است دربارۀ مسئلههای سیاسی معاصر تحقیقات جدی و گستردهای بکند. آرنت بعد از اولین کارش و پرداختن به توتالیتاریسم در 1951، به سؤالاتی دربارۀ انسان و زندگی فردی و جمعیاش، علت زشتکاریهای انسان و رابطۀ عمل با فکر میرسد. بخشی از این سؤالات در 1958 در «وضع بشر» بررسی میشود که در آن زندگی انسان را به حیات عملی (vita activa) و حیات نظری (vita contemplativa) تقسیم میکند و بر روی مفهوم اول متمرکز می شود. چندین اثر سیاسی دیگر بعد از این مینویسد تا میرسیم به آخرین کارش یعنی «حیات ذهن» که در 1978 و بعد از مرگش منتشر میشود. زیبایی این اثر به این است که حالا یک فیلسوف بعد از سالها فکر کردن فرصت کرده است به حیات نظری برگردد و از خودش بپرسد اصلاً فکر کردن یعنی چه. به عبارت دیگر انگار آرنت برگشته و کاری را که سالها به آن اشتغال داشته به عنوان مسئله مطرح کرده است.
* دو کتاب آخری که از آرنت توسط علیا به فارسی بازگردانده شده است، هر کدام تا حدودی مرتبط با مسألۀ نظر و عمل است که آرنت آن را در کانون تاملات خود قرار داده بود. اگر در «وضع بشر» دغدغۀ آرنت، کاوش در زندگی وقف عمل است، در «حیات ذهن» دغدغۀ او، کاوش در زندگی وقف نظر است. آیا میتوان فلسفۀ آرنت را منطبق بر الگوی عمل و نظر توضیح داد؟
کلیت فلسفۀ آرنت را از لحاظی میشود طبق دوگانۀ ارسطویی نظر و عمل فهمید. هر چند بر اساس کتاب «حیات ذهن»، طرح او عمدتاً مبتنی بر طرح سه تایی کانت است، یعنی نظر و عمل و حکم (یا داوری). طبیعتاً به نظر آرنت مانند اکثر فیلسوفان دیگر، نهایتاً چیزی که تقدم دارد فکر است. او در کتاب «حیات ذهن» میگوید که به نوعی تفکر است که ارادۀ عمل کردن و شرایط داوری را آماده میکند.
* آرنت در کتاب «وضع بشر» به بررسی انسانیت مدرن میپردازد و انسان را از منظر اعمالی که توانایی انجامش را دارد بررسی میکند. برخیها این کتاب را مشارکت در گفتمان «نقد مدرنیته»ای میدانند که در عصر آرنت در نیمه دوم قرن بیستم به طور جدی آغاز شده بود. از اینرو طبیعی است که مسائلی که در این کتاب از نگاه آرنت مطرح شدهاند، در جهت تبیین شکست مدرنیته در عمل باشد. آیا با این تحلیل توافق دارید؟
آرنت مشغول نقد دنیای مدرن بوده و از این لحاظ این تحلیل درست است. او از چند جهت مدرنیته را نقد میکند، از جمله اینکه غلبۀ اقتصاد و معیشت بر زندگی مدرن به مصرفگرایی منتهی شده و امور خانگی و زحمت جای امر سیاسی و عمل را در جامعه گرفته است. به نظر آرنت فقدان عمل سیاسی (به معنای ارجمندی که در اندیشۀ او دارد) منجر به بیمعنایی زندگی انسانها میشود.
* آرنت در کتاب «حیات ذهن» که آخرین اثر فلسفی او به شمار میرود مفاهیمی مانند اینکه اصولاً تفکر چیست، چگونه شکل میگیرد، چه خاستگاهی دارد و اینکه متفکر چگونه آدمی است را مورد بررسی قرار میدهد. آیا بازگو کردن این جملات هایدگر در صدر کتاب که «تفکر معماهای عالم را حل نمیکند»، «تفکر مستقیماً به ما قدرت عمل نمیبخشد» و «تفکر، حکمت عملی قابل استفاده پدید نمیآورد» حامل پیام خاصی است؟ به عبارت بهتر آیا او نتیجهای هایدگری را از پیش اندیشیده است؟
فکر میکنم آرنت تازه با این جملات شروع میکند به پرسیدن. جملات هایدگر را بازگو میکند که میگویند تفکر چه نیست و چه نمیکند تا برسد به پرسش خودش که تفکر چه هست و چه میکند. البته در انتهای کتاب که معنای این جملات روشن میشود، آنها را هماهنگ با منظور هایدگر میبینیم. ولی کلاً این نقلقولها همانقدر ممکن است به معنای هایدگری بودن او باشد که نقل جملات کاتو و افلاطون در ابتدای کتاب ممکن است او را پیرو آنها کند. چنانکه از طرف دیگر در «وضع بشر» هیچ اسمی از هایدگر نیامده اما آن اثر هم مثل «حیات ذهن» متأثر از هایدگر است.
* برنامۀ آرنت در «حیات ذهن» چیست و چه مسائلی در کتاب مطرح میشود؟ وجه برجسته کوشش آرنت در این اثر متوجه توضیح چه انگارهای است؟
«حیات ذهن» کتاب خوشخوان و خوش طرحی است که برای خوانندۀ علاقمند واقعاً میتواند جاذبه و حتی هیجان و تعلیق داشته باشد. ویژگیهای سنت فلسفی آلمانی هم در این کتاب بارز است، مثل استفاده از ریشهشناسی لغات در تحلیل مفاهیم و نقل قول از شاعران و نویسندگان (مثل شکسپیر، پل والری، اودن و کافکا). مهمتر از اینها آرنت طبق سنت فلسفۀ قارهای عموماً و فلسفۀ آلمانی خصوصاً، مسئلهاش را ضمن رجوع مستمر به تاریخ فلسفه ارزیابی میکند. قصد آرنت در یک کلام این است که بررسی کند وقتی فکر میکنیم چه میکنیم. او چنانکه اشاره کردهام سه جنبه را در فعالیتهای ذهن تشخیص میدهد، تفکر و اراده و داوری. برای پرداختن به هر کدام از این جنبهها یک جلد را در نظر گرفته بوده اما جلد سوم با درگذشتش نانوشته مانده است.
مجلد اول که اکنون ترجمۀ آقای علیا را از آن در دست داریم دربارۀ تفکر است. آرنت در این مجلد از «حیات ذهن» ابتدا برمیگردد به مفهوم نمود (یا بروز و ظهور) که در «وضع بشر» آن را بسط داده بوده است. آرنت توضیح میدهد که بر خلاف زندگی سیاسی، زندگی ذهن هیچ نمود بیرونی ندارد. فردی که غرق فکر کردن است برای ناظر بیرونی بیحرکت و مرده به نظر میرسد. گویی فرد هنگام اندیشیدن از این دنیا میرود و میمیرد. او تفکر را نیاز عقل میداند و با رجوع به کانت، فرق میگذارد بین شناختن چیزها و خودِ فکر کردن یا بین قوۀ دریافت (Verstand) و عقل (Vernunft) . نیاز عقل این نیست که چیزها را بشناسد بلکه این است که به دنبال معنای امور باشد. او همچنین به نسبت فکر با زبان میپردازد و میگوید تفکر را فقط با زبان استعاری میشود توصیف کرد. او دو استعاره را برای این منظور مناسب میبیند، حیات و دایره یا دور. همانطور که بدون نفخۀ حیات بدن انسان فقط جسد است، بدون تفکر هم ذهن انسان مرده است. به علاوه حرکتِ تفکر حرکتی دایرهوار است، یعنی حرکتی که هیچوقت تمام نمیشود. با استعارۀ حیات میبینیم که برای سؤال چرا تفکر میکنیم جوابی وجود ندارد، همانطور که جوابی برای این سؤال وجود ندارد که چرا زندگی میکنیم. حال اگر بپرسیم که چه چیزی ما را به تفکر وامیدارد، جواب آرنت این است که نه علتی برای تفکر میشود پیدا کرد نه غایتی. تفکر در زمرۀ آن فعالیتهایی است که مثل نواختن موسیقی غایتش در خودش است. آرنت بارزترین تجلی تفکر را در شخصیت سقراط میبیند. متفکر مثل سقراط تنها چیزی که میداند این است که نمیداند و باید بپرسد و پرسشها را چندباره مطرح کند. در این کار هیچ مصلحتی مانع حرکت پایان ناپذیر فکر کردن نمیشود. آرنت در عین اینکه به خطرات بیفکری اشاره میکند و آن را امکانی همیشه حاضر برای هر کسی، حتی دانشمندان و محققان و سایر متخصصان فعالیتهای ذهنی، میداند و ثمرات اخلاقی تفکر را نیز تشخیص میدهد، تأکید دارد که تفکر با اعمال هدفدار و با امور «مفید» مثل حکمت فرق دارد. به این ترتیب معنای جملات ابتدای کتاب که نقل کردید روشن می شود. تفکر مثل زندگی فرایندی است که غایتش خودش است. فکر کردن و به تمامی زنده بودن یکی هستند و همانطور که با زاده شدنِ انسانها زندگیهای تازه آغاز میشود، تفکر را باید همیشه از نو شروع کرد.
* نقاط کانونی ایدههای هایدگری در گسترۀ تألیفات آرنت به چه نحو قابل تبیین است؟ به نظر میرسد که هر آن چیزی که هایدگر در باب تداوم فلسفه از سقراط تا نیچه گفته بود، آرنت در باب تداوم اندیشۀ سیاسی بحث کرده باشد. آیا اینطور است؟ وجوه اهمیت آرنت به عنوان فیلسوف چیست؟
این دو را مثل هر دو فیلسوفی میشود با هم مقایسه کرد. همانطور که اشاره شد آرنت شاگرد هایدگر و تحت تأثیر او بوده است. تأثیر روش هایدگر و بصیرتهای او در کلیت آثار آرنت و اثر نگاه و نگرش خاص او در موارد مشخص (مثل نگرش منفی به فناوری در «وضع بشر» و بحث زمان و تناهی انسان در فصل آخر «حیات ذهن») به وضوح پیداست. طبیعتاً بسیاری از وجوه اندیشۀ او مثل هر متفکر دیگری قابل نقد است و اتفاقاً بعضی از این وجوه با بعضی از اندیشههای هایدگر هم پیوند دارد، از جمله زیاده مثبت دیدن آتن باستان، استفادۀ افراطی معرفت شناسانه از ریشه شناسی و مخالفت شدید با تکنولوژی یا فناوری (بخصوص در «وضع بشر»). ولی در کل به نظرم میرسد تأکید بیش از حد بر تأثیر هایدگر در ارزیابی اندیشههای آرنت قابل دفاع نیست. نه فقط چون مثلاً در کتاب «حیات ذهن» نقدهای آرنت را هم بر هایدگر میبینیم (مثلاً در فصل دوم در بحث نسبت مرگ و تفکر)، بلکه به ویژه به این علت که استقلال آرنت در مفهومپردازیهای بدیعش به وضوح پیداست. مثلاً مفهوم عادی شدن شر و بدی (the banality of evil) را در نظر بگیرید که موضوع کتاب «آیشمان در اورشلیم» است. این گونه مفهوم پردازیها استقلال او را در مقام فیلسوف بارز میکند. او توانایی زیادی دارد در نشان دادن تمایزها و ایجاد تفکیک در موارد و مسائلی که قبل از او توجهی به آنها نشده بوده است. به علاوه آرنت این امتیاز را دارد که متفکر جسوری بوده و توانایی زیادی داشته برای اینکه حتی به رغم مخالفتها، با موضع مقبول همراه نشود، مانند اظهارنظرش دربارۀ آیشمان که باعث شده به ناحق متهمش کنند به دست کم گرفتن جنایات نازیها و یهودستیزی، یا مخالفتش با لغو تفکیک نژادی در مدرسهها که از او چهرهای محافظه کار نشان داده، هرچند اساس موضعگیریاش توجه به حمایت از کودکان بوده است، یا همدلیاش با جنبش دانشجویی دهۀ شصت و درعین حال مخالفتش با کشیده شدن آن به خشونت. میل آرنت به پرسیدن و تعهدش به واقعیات میتواند الگوی کار فلسفی قرار بگیرد. با فهم او میشود شروع کرد به فهمیدن فلسفه. این که فعالیت فلسفی چه جور فعالیتی است، این که نمونهای برجستۀ فکر فلسفی چطور فکر میکردهاند. آرنت از آن دسته فیلسوفانی است که وقتی آثارشان را میخوانی علاوه بر این که اطلاعات فراوان به دست میآوری، در خودت تغییر را تجربه می کنی. بیشتر از همۀ اینها، خصوصیتی در آرنت هست که در فیلسوفان قرن بیستم نادر است؛ آرنت در فلسفهاش تعمق را با سرزندگی و امید جمع کرده است. اگر افراط نباشد، احتمالاً با توجه به آنچه در مورد مفهومِ زادگی اشاره کردم، آرنت را میتوانیم نمایندۀ زندگی در مقابل هایدگرِ مرگاندیش بدانیم. این نکته هم به طور خاص شایان تأمل است که آرنت متفکر شهر است و حتی وقتی دنیای مدرن را نقد میکند شرایط را برای شهروند آزاد بودن در جامعۀ مدرن بررسی میکند. با بیانی استعاری میتوان گفت او به خلاف هایدگر لزومی ندیده است که برای فکر کردن به کلبهای در جنگل سیاه رو کند. در مجموع آثار او دنیایی بزرگتر و زندگی مدنیتری را نشان میدهد. این تفاوت تفاوت قابل توجهی است و چه بسا همین تفاوت باعث شده مثلاً در فارسی کسانی به ترجمۀ آثار آرنت یا آثاری دربارۀ او بپردازند که ممکن است علاقه و همدلی چندانی نسبت به هایدگر نداشته باشند.
منتشر شده در مهرنامه، ش 34، نوروز 1393، و روزنامه فرهیختگان، سه شنبه 31/2/1392
مطالب بیشتر
1. گفتگوی جولیان بجینی با مری ورناک ترجمۀ فاطمه مینایی
2. به یاد استاد محسن جهانگیری، نوشتۀ دکتر فاطمه مینایی
3. داستان مردم؛ مطالعۀ تاریخ با رمان نوشتۀ سوزان وایز باور
4. اکتاویو پاز؛ صدایی از آنِ خود نوشتۀ نیک کیسر
5. محمدمنصور هاشمی: مارسل پروست و فانوس جادویی زمان
با دکتر فاطمه مینایی دربارۀ رسالههای فلسفی هانا آرنت
با دکتر فاطمه مینایی دربارۀ رسالههای فلسفی هانا آرنت
با دکتر فاطمه مینایی دربارۀ رسالههای فلسفی هانا آرنت
با دکتر فاطمه مینایی دربارۀ رسالههای فلسفی هانا آرنت
با دکتر فاطمه مینایی دربارۀ رسالههای فلسفی هانا آرنت
چگونه از «دادگاه بیستوچهار ساعتی ذهن» و «محکومیتهای مداوم» رها بشویم؟
من فکر میکنم هرگز نبوده قلب من اینگونه گرم و سرخ...
نگاهی به کتاب «خطابههای برندگان جایزۀ نوبل ادبیات» ترجمۀ رضا رضایی آیدا گلنسایی: بزرگترین شاعران…
شبیه به مجتبی مینوی! مرتضی هاشمیپور محمد دهقانی، نویسنده و منتقد ادبی را از پویندگان…
نگاهی به آثار نقاش بلژیکی: «جیمز انسور» «جیمز سیدنی ادوارد» که با نام «جیمز انسور»…
جملههایی به یادماندنی از نغمه ثمینی «لباس جایی است که فرهنگها برای حضور فیزیکی بدنها…