«گلدان شکسته» سولی پرودوم (از یحیی دولتآبادی تا احمد شاملو)
«گلدان شکسته» سولی پرودوم
(از یحیی دولتآبادی تا احمد شاملو)
الف) رنه فرانسوا آرمان پرودوم (1839-1907) ابتدا در رشته مهندسی و سپس در رشته حقوق درس خواند. او، که با نام مستعار یا ادبی سولی پرودوم شناخته شده است، با انتشار دفتری از شعرهای خود در بیستوششسالگی، هم توجه مخاطبان عام شعر را در فرانسه به سرودههایش جلب کرد و هم مخاطبان خاص مانند سنت بوو، ادیب نامور، را. در شعرهای او با فصاحت و لطافت «اندوهها، ملالها، تردیدها، عشقها و آرزوهای ناکاممانده شاعر و درد تنهایی درونی» بیان شده است (فرهنگ ادبیات جهان، ص 717).وی پس از دفتر نخست، به گروه شاعران پارناسی، به رهبری لوکنت دولیل، که به «هنر برای هنر» میاندیشیدند، پیوست. پرودوم در دفترهای بعدی، شرح بدبینی و رنج را با اندیشههای فلسفی درهم آمیخت. او حتی به نگارش آرای فلسفی خود نیز پرداخت. عضویت در فرهنگستان فرانسه (1881) و دریافت نخستین جایزه ادبی نوبل (1901) نقطههای عطفی است در زیست ادبی پرودوم (همان، صص 718-719).
«گلدان شکسته» سولی پرودوم (از یحیی دولتآبادی تا احمد شاملو)
ب) قطعه «گلدان شکسته» در میان شعرهای دوره نخست شاعری او شهرتی خاص دارد. در این شعر، تمثیل گلدانی که با ضربه بادبزنی تَرَک برداشته و بهتدریج در حال شکستن است، با ظرافتی رمانتیک به دلی شکسته پیوند داده شده است. قالب شعر پرودوم نوعی دوبیت پیوسته است که در هر بند آن، مصراعهای یک و سه، و نیز دو و چهار همقافیه است. برای دستیافتن به روایتی نزدیک به اصل از این شعر، که عبارت است از پنج دوبیت پیوسته، به یکی از مترجمان صاحبذوق شعر فرانسه در ایران مراجعه کردم: خوشبختانه، این مترجم گرامی، جواد فرید، با پذیرش درخواست صاحب این قلم، از سر لطف، برگردان خود را از «گلدان شکستۀ» سولی پرودوم در اختیارم قرار داد (از فرید در دهه 1390 دفترهایی بسیار تفصیلی از مجموعه اشعار پُل الوار: نگاه، 1392؛ لویی آراگون: نگاه 1393؛ ژاک پرِهوِر: ماهریس، 1397 وچند شاعر دیگر به فارسی منتشر شده است). روایت او از این شعر از قرار زیر است:
«گلدانی که گل شاهپسندی در آن میمیرد
با ضربه بادبزنی تَرَک خورده است
ضربه اندک خراشی به گلدان داد
و هیچ صدایی از آن برنخاست
«گلدان شکسته» سولی پرودوم (از یحیی دولتآبادی تا احمد شاملو)
اما این ضربدیدگی سَبُک
هرروز جان بلور را بیشتر گزید
روند نامرئی اما قطعی ضربه
آرام به دور گلدان چرخید
آب خنکش قطرهبهقطره گریخت
شیره گلها از بین رفت
بااینهمه، کسی گمانِ بد نَبُرد
دستش نزنید، گلدان شکسته است
اغلب، دستی که دوستش داریم
با خراشی اندک بر دل، آن را میآزارد
بعد، دل بهخودیخود میشکند
و گل عشقش خشک میشود
دل دست ناخورده به چشم میآید
اما زخم ظریفش عمیقتر میشود
و بهآرامی میگرید
دستش نزنید، دل شکسته است
(«گلدان شکسته»، ترجمه، دستنوشته)
«گلدان شکسته» سولی پرودوم (از یحیی دولتآبادی تا احمد شاملو)
پ) چنانکه میدانیم، پس از انقلاب مشروطه، بهویژه از دهه 1290 به بعد، ترجمه شعرهای فرنگی با تکیه بر آثار رمانتیک یا متمایل به رمانتیسیسم در میان مترجمان، ادیبان و شعردوستان ایرانی هواخواهان زیادی یافت. مجله بهار (1289) به مدیری و قلم یوسف اعتصامالملک (پدر پروین اعتصامی) از جمله نخستین پیشگامان این رشته است. ازاینرو، عجیب نیست که در مَثل، در یک دوره زمانی سیساله (1295-1325) چند شاعر به برگردان منظوم «گلدان شکسته»ی سولی پرودوم پرداخته باشند. از اشاره محمد ضیاء هشترودی (برادر بزرگترِ محسن هشترودی) در آغاز دهه 1300 برمیآید که در این دوره، پرودوم در میان اهل شعر و ادب ایران شاعری بوده است بسیار شناخته شده:
«شاعر معروف فرانسوی، سولی پرودوم، را به واسطه “گلدان شکسته”، به لقب “شاعر گلدان شکسته” نامیدهاند. ما نیز اگر نیما را “شاعر افسانه” نام دهیم رواست. زیرا “افسانه” شاهکار بیمانند اوست» (منتخبات آثار، ص 72؛ نیز برای اشاره خود نیما به پرودوم ر. ک: ارزش احساسات، ص 122).
بااینهمه، پس از دوره مورد بحث، به سبب پیوستگی شعر ایران به جلوههای مدرن و اجتماعی شعر و ادب فرنگی، نام و نشان چندانی از پرودوم و آثارش در کتابها و نشریههای کشور دیده نمیشود. شاید ترجمه دو شعر از او به قلم محمدمهدی فولادوند (مَهدا) که ادیب، مترجم و شاعری بود با گرایش به سنّتهای ادبی ایران و فرانسه، در زمره اندک نمونههای توجه به این شاعر فرانسوی در ایران در این دوره باشد (ر. ک: زیباترین اشعار، صص 104-107).
ت) به نظر میآید در میان شاعرانی که به برگردان منظوم «گلدان شکسته» پرداختهاند، برگردانهای یحیی دولتآبادی (1241-1318)، حسن وثوق (وثوقالدوله: 1252-1329)، غلامرضا رشید یاسمی (1275-1330) و احمد شاملو (1304-1379) به لحاظ تاریخ ادبی شاخصتر از دیگر برگردانها باشد:
□ دولتآبادی، که فضل تقدم در برگردان منظوم این شعر از آنِ اوست، آن را در حدود سال 1295 در اسلامبول/ استانبول به فارسی برگرداند. او در این سال، همراه دیگر «ملّیون» ایرانی به تبعید در این شهر میزیست. در شماری از مصراعهای شعر او، تعقید آشکار یا پنهان دیده میشود. علاوه بر این، برخی از قافیههای این شعر حالتی طبیعی ندارد.البته، باید توجه داشت که دولتآبادی بیشتر ادیبِ شاعر بود تا شاعرِ ادیب. دلیل دیگر نیز این است که او کوشیده تا در چهارچوب نمونه اصلی، یعنی دوبیتهای پیوسته، برگردان خود را شکل بخشد. بااینهمه، وزن عروضی شعر او وزنی است مناسب برای القای اندوه نهفته در درونمایه شعر رمانتیک فرانسوی. صرفنظر از شعر مورد اشاره و سطح توانایی ادبیِ شاعر ، باید تأکید کرد که دولتآبادی فراتر از بسیاری از شاعران و ادیبان همنسل یا نسل بعد از خود، لزوم تجدد در شعر و ادبیات را به خوبی دریافته و پذیرفته بود.
□ وثوقالدوله در برگردان خود از قالب مثنوی بهره برده است. شعر او، همچنان که یکی از ادیبان توانمند هم تأیید کرده (ر. ک: با چراغ و آینه، صص 579-580) روان، مطبوع و استادانه است. به طور کلی، وثوقالدوله با وجود انتقادهای مختلفی که در حوزه سیاست از او شده است، در شعرگویی به شیوه سنّتی بسیار چیرهدست بود. در برگردان منظوم او، که دو روایت با اندک تفاوت از آن در دست است، روح شعر در متن اصلی به روح یک شعر در زبان فارسی تبدیل شده است. بااینهمه، به نظر میآید وزن عروضی شعر او، به خلاف وزن عروضی برگردان دولتآبادی، در بازنمایی درونمایه غمگنانه شعر کمتوان است.
□ آشکار نیست که روایت رشید یاسمی بعد از روایت وثوقالدوله پرداخته شده یا قبل از آن. هم وزن و هم مصراع نخست این دو روایت از پیوند نزدیک در فضایی اِخوانی یا در محیط انجمنی ادبی حکایت دارد. هر دو شاعر قالب کهن مثنوی را برای شعرهای خود برگزیدهاند. شعر رشید یاسمی، البته، روایتی است در چهارچوب سنّتهای ادبی، خواندنی. بااینهمه، دستکم به لحاظ ایجاز، روایت وثوقالدوله بر روایت وی رجحان دارد.
□ روایت چهارم از «گلدان شکسته»ی پرودوم مربوط است به شاملو – اما شاملوی بیست و یک ساله. با کمال شگفتی، روایت شاعر نوجوان روایتی کامیاب از آب در آمده است. او با ظرافت و روانی شعر فرانسوی را در قالب متجدد دوبیتهای پیوسته (چهارپاره) بازسازی کرده است. این شعر را شاید بتوان صورت تکاملیافتهتری از روایت دولتآبادی در سه دهه قبل از آن دانست. باید تأکید کرد که بهرغم تفاوت سن و نسل، هم شاملو و هم دولتآبادی به نوآوری ادبی تمایل داشتند. البته، دولتآبادی ادیبانه به شعر مینگریست و شاملو آفرینشگرانه. در شعر دولتآبادی وزن و قافیه قالب رباعی(مصراع های یک، دو، وچهار) رعایت شده است. افزون بر آن، در بندهای نخست، چهارم و پنجم، همه مصراعها – مانند برخی رباعی های کهن- همقافیه هستند. اما در دوبیت های پیوستۀ شاملو از لحاظ قافیه، مصراعهای دوم و چهارم در هر بند با یکدیگر هم آهنگ شدهاند.
ث) صرفنظر از چهار شاعر پیشگفته، مهدی حمیدی شیرازی (1293-1365) نیز در شعری به «گلدان شکسته»ی پرودوم گوشه چشمی داشته است: او در سال 1315 در سرودهای با عنوان «عشق» (شکوفهها، صص 156- 157) و سپس در روایتی دیگر از همین شعر با تغییرهایی نهچندان اندک با عنوان «گلدان شکسته» (زمزمه بهشت، صص 382-385) شکسته شدن گلدان را نه به دوست که به معشوق نسبت داده است. درواقع، در شعر حمیدی شیرازی، متناسب با دید، حالت و تجربۀ روحی شاعر، این، رشد بیرویه گل – یا همان خودپسندی محبوب – است که سبب تَرَک برداشتن گلدان میشود. مصادره به مطلوب این شاعر در هردو روایت از شعرش با این بیتها شروع و تمام میشود:
«ز کلک توانای افسونگری
چنین خواندم امروز در دفتری
[…]
دریغا که این آتش خانهسوز
کند آخرم تلّ خاکستری»
البته بر آگاهان از شعر کهن فارسی پوشیده نیست که قصیدهگونه بالا به لحاظ وزن ، و بیت نخست، اقتباسی است از یک شعر شناخته شدۀ منوچهری دامغانی:
«چنین خواندم امروز در دفتری
که بوده است جمشید را دختری»
ج) همچنین باید اشاره شود که به روایت مهدی روشنضمیر (استاد سابق زبان و ادبیات فرانسه در دانشگاه تبریز، و ادیب شعرپژوه) غلامعلی رعدی آذرخشی هم به درخواست او «گلدان شکسته» پرودوم را به شعر درآورده است (ر. ک. یاد یاران، صص 398-399). این روایت، مربوط بوده است به سالهای پس از انتشار دیوان رعدی با عنوان نگاه (1364). متن شعر در کتاب روشنضمیر نیامده است. همچنین، بدبختانه کوشش صاحب این قلم نیز برای یافتن روایت رعدی از «گلدان شکسته» بینتیجه ماند. در پایان این مقاله مختصر روایتهای دولتآبادی، وثوقالدوله، رشید یاسمی و احمد شاملو از شعر شاعر فرانسوی را در دسترس علاقهمندان شعر فارسی قرار میدهم:
«گلدان شکسته» سولی پرودوم (از یحیی دولتآبادی تا احمد شاملو)
□ قلب شکسته (یحیی دولتآبادی)
در شیشه که شهْپسندْگل خَست و خزید
از جنبش بادزن بر آن موی رسید
این صدمه بر آن شیشه رسید و نرسید
زیرا که کسی صدای آن را نشنید
آن ضربت مُهلک به نخست اندک بود
امّا همهروزه بر فزایش افزود
تا با قدم مخفی خاطرجمعی
یک دوره شیشه را ملایم پیمود
آب خوش شیشه قطره قطره بچکید
عطر گل شهْپسند، یکجا بپرید
کس نیست از این واقعه آگاه هنوز
این شیشه شکسته است، دستش نزنید
بسیار شود، دست عزیزی باشد
بر دل خورَد از صدْمه ورا بخْراشد
زان پس دل مجروح، خود از هم پاشد
مرگ گل عشق نیز در آن باشد
هرروز سلامت به نظرهاست پدید
کمکم شکفد از هم و یابد تزیید
زخمی که خود اندک است و ناسور شدید
این قلب شکسته است، دستش نزنید
اسلامبول – 1335 [ه. ق = حدود 1295 ش]
(اردیبهشت، صص 202-203)
□ دلشکسته (وثوقالدوله)
گلی شاداب در مینای بلّور
بپژمرد و بماند از خرّمی دور
مگر از ضربت دستی جفاکار
خراشی گشت در مینا پدیدار
بسی ناچیز بود آسیب آن دست
ولی طبع لطیف گل از آن خَست
خراش شیشه مویی بُد در آغاز
ولی میکرد دائم جای خود، باز
ز جسم نازک مینا همی خورد
حذر باید بلی از دشمن خُرد
شکاف خُرد از هر سو گذر کرد
نم از مینا و جان از گل به در کرد
ز مینا اندک اندک آب جانبخش
برونشد چون ز گل روح [خون] روانبخش
[بسی ناچیز بود آسیب آن دست
ولی جسم لطیف گل از آن خَست]
بسا باشد که چون دستنگاری
کند بر قلب مهجوری، گذاری
زند بر جان عاشق دستبردی
بمانَد زخم ناچیزی و خُردی
سپس سرتاسر دل را بگیرد
نهال عشق از آسیبش بمیرد
چو آن دلداده را بینی، ندانی
کز او چون میرود آب جوانی
اگر بر چشم سر، این راز بسته است
ببیند [ندیدی] چشم دل، کان دلشکسته است
(آثار وثوق، صص 90-10؛ دیوان وثوق، صص 7-8؛ بیت و کلمههای داخل قلّاب افزودهشده از منبع اخیر است).
□ گلدان شکسته (رشید یاسمی)
به مینایی بلورین نوگلی شاد
نهادم تا ز بستان آردم یاد
ز رویش خانه طرْف گلسِتان بود
ز بویش کلبه رشک بوستان بود
بر او دلبسته بودم همچو بلبل
که بی بلبل نماند جلوه گل
به شادابی و خوبی و جوانی
سَبَق بُرد از گلان بوستانی
نه از بادش گزندی بر سر شاخ
نه آسیبی ز گلچینان گستاخ
نه از گَرد و غبارش رنگ زردی
نه او را بیمی از گرمی و سردی
قضا را آن بلورین ظرف دلجوی
شکستی دید روزی چون سرِ موی
چنان آهسته زخمی بیصدا بود
که کس آگه نشد کاو از کجا بود
و لیک آن زخم ناپیدای مرموز
فزون میشد بر آن بلّور، هرروز
به نرمی هر نفس گامی نهادی
به گِرد ظرف گل، راهی گشادی
پس از روزی سه – چار آن راه بنوشت
چو پرگاری به گرد ظرف برگشت
برفت آبی که گل زو بود شاداب
که دارد زندگانی پایه بر آب
گل خرّم ز بیآبی بیفسرد
رخ خندانش از محنت بپژمرد
نبود آگه کس از راز نهانش
که این گل چون پدید آمد خزانش
چرا پژمرده شد چون دردمندان
گلی کِش چهره دائم بود خندان
چو از بهر پژوهش سوی آن ظرف
بِبُردم دست از او بشنیدم این حرف
خدا را بر دل ریشم مزن دست
که از هم بگسلد ظرفی که بشکست
در آن ظرف است کاندر تن نهفته
گلش عشقی است کاندر وی شکفته
بدینسان دست مهرویان دلبر
ز بیمهری زند نیشی به دل، بر
دل از آن نیش بپذیرد خراشی
فتد در رشته جان ارتعاشی
به هر دم، رنجش افزونی پذیرد
گل عشق اندرو آخر بمیرد
نداند کس که آن دل را چه رنج است
چرا پیوسته در رنج و شکنج است
بهجز اشکی که بر رخساره بارد
علاجی عاشق مسکین ندارد
نشیند بر سر زانو نهد سر
بر آن ریش درون، زاری کند سر
چو بینی بی دلی کاینسان نشسته است
مزن دستش به دل، کان دل شکسته است
مرداد 1308
(دیوان رشید، صص 168-169)
□ گلدان شکسته (احمد شاملو)
گلدان بلور شمعدانی
از ضربت کوچکی تَرَک خورد
بیآنکه صدایی آید از او
یک زخم عمیق جای لک خورد…
آهسته و نرم، لکّه زخم
هرروز خزید و پیشتر رفت
آهسته به گِرد ظرف چرخید
وز گوشهکنار ظرف در رفت
عُصّاره گل چکیده کمکم…
با اینکه دگر شده است بیجان
نومید ز زندگیش کس نیست
آهسته، شکسته است گلدان
با قلب شکسته – از سر رحم-
آنان که به تو علاقهمندند
گریند به خاطرش نهانی
امّا به رُخَش زنند لبخند
بر دوره ظرف، لکّه زخم
آرام و یواش رَه کشیده است
وز داخل، خشک گشته بوته
آب خنکش به ته رسیده است
امروز دگر به چهره او
تاریکی مرگ نقش بسته است…
نازش نکنید تا بخوابد
دستش نزنید، او شکسته است
1325
(آهنگهای فراموششده، صص 89-90)
خرداد 1398
منابع و مآخذ
6.دیوان (غلامرضا رشیدیاسمی، با مقدمۀ جلال الدین همایی،چ2 ،امیرکبیر،1362).
نویسنده: کامیار عابدی
منبع: جهان کتاب
مطالب بیشتر
«گلدان شکسته» سولی پرودوم (از یحیی دولتآبادی تا احمد شاملو)
من فکر میکنم هرگز نبوده قلب من اینگونه گرم و سرخ...
نگاهی به کتاب «خطابههای برندگان جایزۀ نوبل ادبیات» ترجمۀ رضا رضایی آیدا گلنسایی: بزرگترین شاعران…
شبیه به مجتبی مینوی! مرتضی هاشمیپور محمد دهقانی، نویسنده و منتقد ادبی را از پویندگان…
نگاهی به آثار نقاش بلژیکی: «جیمز انسور» «جیمز سیدنی ادوارد» که با نام «جیمز انسور»…
جملههایی به یادماندنی از نغمه ثمینی «لباس جایی است که فرهنگها برای حضور فیزیکی بدنها…
«صید ماهی بزرگ» نوشتۀ دیوید لینچ: روایت شیرجه به آبهایِ اعماق آیدا گلنسایی: در کتاب…