شاعران ایران

آیدا سرکیسیان: ابراهیم گلستان جان مرا آتش زد!

آیدا سرکیسیان: ابراهیم گلستان جان مرا آتش زد!

 

یادم می‌آید از آنچه ابراهیم گلستان در کتاب نوشتن با دوربین دربارۀ شاملو و زندگی او با طوسی حائری گفته بود آزرده خاطر بودید و گفتید اگر حقیقت را نگویم بی‌انصافی است.

آقای گلستان یک جمله گفته‌اند که جان مرا آتش زد! می‌گوید: «شاملو تمام ثروت طوسی حائری را بالا کشید و از خانه بیرونش کرد.»

شاملو ثروت طوسی را بالا کشید؟ شاملو خودش خانۀ طوسی را برای همیشه ترک کرده بود. خانه‌ای که در یکی از کوچه‌های میدان ژاله و ملک شخصی طوسی بوده.

آقای گلستان درکی از زندگی شاملو ندارند؛ ایشان جور دیگری زندگی کرده. شکل زندگی‌اش به کلی با زندگی شاملو فرق داشته. نه از نظر مالی مشکل داشته، نه در به در بوده، نه در آبادی‌های محروم کویری زندگی کرده، نه فقر و محرومیت تحمیل شده بر آن مردمان مظلوم را با تمام روحش حس کرده و نه ناعادلانه زندان رفته…

این شایسته نیست که مردی مثل ایشان دربارۀ امری که از آن خبر ندارند با این لحن توهین‌آمیز صحبت کنند و حیثیت افراد را زیر سؤال ببرند! احتمال دارد راوی، حقیقت را برای آقای گلستان جور دیگری نقل کرده باشد! به راستی که «حقیقت چه‌قدر آسیب‌پذیر است!»

طوسی دکتری ادبیات فرانسه داشت و مدیر یکی از دبیرستان‌های دخترانۀ تهران بود. شاملو می‌گفت من یک‌بار هم حقوق طوسی را ندیدم و سر هر ماه بهانه‌هایی می‌آورد یا می‌گفت کیفم را زدند. مخارج زندگی بر دوش خودم بود.

من و احمد قبل از ازدواج، دو سال همدیگر را می‌دیدیم. گاهی می‌دیدم چکی هست که باید مبلغش را واریز کند. می‌گفت چک‌هایی است که برای پرده کرکره‌ای و کف‌پوش مکالئوم خانۀ طوسی داده بودم!

 

آیدا سرکیسیان: ابراهیم گلستان جان مرا آتش زد!

اظهار نظر شاملو دربارۀ فیلم خشت و آینه گلستان را چنان برآشفته کرده بود که آثار این خشم در داوری‌های مغرضانۀ گلستان دربارۀ شعر و شخصیت شاملو تا امروز باقی است. دوستان مشترک شاملو و گلستان به من گفتند که نظر شاملو دربارۀ این فیلم باعث شد گلستان شمشیر را از رو ببندد و در هر مجال و مصاحبه‌ای شاملو را به باد دشنام بگیرد؛ البته تا زمانی که شاملو زنده بود گلستان جرئت نداشت اتهام بزند و چیزی بگوید. شاهدان می‌گویند گلستان در مقابل آل‌احمد دست به سینه می‌نشست؛ اما حالا که آل‌احمد غایب است گلستان به او می‌تازد.

نسخه‌ای از فیلم خشت و آینه که من و شاملو پیش از انقلاب دیدیم، با آن نسخه‌ای که امروز وجود دارد خیلی فرق می‌کرد. نمی‌خواهم قضاوت کنم، چیزی که اتفاق افتاده را می‌گویم. نسخه‌ای که من و شاملو دیدیم صحنه‌هایی داشت که واقعاً شرم‌آور بود؛ طوری که احمد خیلی ناراحت شد.

 

منبع

بام بلند همچراغی

(با آیدا دربارۀ احمد شاملو)

 

مطالب بیشتر

  1. ضیاء موحد: شاملو لایق جایزۀ نوبل بود
  2. ضیاء موحد: جواب به نظریات دکتر شفیعی کدکنی درباره شاملو
  3. نظر دکتر شفیعی کدکنی دربارۀ شاملو
  4. برش‌هایی از نامه‌های شاملو به آیدا
  5. سفرنامۀ طنزآلود_انتقادی شاملو در حمایت از زبان فارسی
  6. شاملو و ناصر حریری
مدیریت

فریادی شو تا باران وگرنه مُرداران... احمد شاملو

Recent Posts

من فکر می‌کنم هرگز نبوده قلب من این‌گونه گرم و سرخ…

من فکر می‌کنم هرگز نبوده قلب من این‌گونه گرم و سرخ...

1 روز ago

نگاهی به کتاب «خطابه‌های برندگان جایزۀ نوبل ادبیات» ترجمۀ رضا رضایی

نگاهی به کتاب «خطابه‌های برندگان جایزۀ نوبل ادبیات» ترجمۀ رضا رضایی آیدا گلنسایی: بزرگ‌ترین شاعران…

4 روز ago

شبیه به مجتبی مینوی!

شبیه به مجتبی مینوی! مرتضی هاشمی‌پور محمد دهقانی، نویسنده و منتقد ادبی را از پویندگان…

5 روز ago

نگاهی به آثار نقاش بلژیکی: «جیمز انسور»

نگاهی به آثار نقاش بلژیکی: «جیمز انسور» «جیمز سیدنی ادوارد»‌ که با نام «جیمز انسور»‌…

1 هفته ago

جمله‌هایی به یادماندنی از نغمه ثمینی

جمله‌هایی به یادماندنی از نغمه ثمینی «لباس جایی است که فرهنگ‌ها برای حضور فیزیکی بدن‌ها…

1 هفته ago

«صید ماهی بزرگ» نوشتۀ دیوید لینچ: روایتِ شیرجه به آب‌هایِ اعماق

«صید ماهی بزرگ» نوشتۀ دیوید لینچ: روایت شیرجه به آب‌هایِ اعماق آیدا گلنسایی: در کتاب…

2 هفته ago