نامه‌‌های خواندنی

برش‌هایی از نامه‌های احمد شاملو به آیدا

برش‌هایی از نامه‌های احمد شاملو به آیدا

 

 

آیدای خودم، آیدای احمد.

شریک سرنوشت و رفیق راه من!

به خانۀ عشقت خوش آمدی! قدمت روی چشم‌های من!

از خدا دور افتاده بودم؛ خدا را با خودت به خانۀ من آوردی._ سرد و تاریک بودم، نور و روشنایی را به اجاق من باز آوردی.

_زندگی، ترکم کرده بود؛ زندگی آوردی. صفای قدمت! ناز قدمت! عشق و پاکی را به خانۀ من آوردی.

 

از شوق اشک می‌ریزم. دنبال کلماتی می‌گردم که بتوانند آتشی را که در جانم شعله می‌زند برای تو بازگو کنند، اما در همۀ چشم‌انداز اندیشه و خیال من، جز تصویر چشم‌های زنده و عاشق خودت هیچی نیست.

مثل کسی که ناگهان گرفتار صاعقه شده باشد، هنوز باور نمی‌کنم. گیجم گیج.

_ مثل غلامی که ناگهان خبر شود که پادشاهی به خانه‌اش مهمان آمده است دستپاچه شده‌ام.

به دور و بر خود نگاه می‌کنم، ببینم چه دارم که زیر  پای تو قربان کنم؟

دست مرا بگیر. با تو می‌خواهم برخیزم. تو رستاخیز حیات منی!

من تاب این همه خوشبختی ندارم. هنوز جرأت نمی‌کنم به این پیروزی عظیم فکر کنم.

بگذار این هیجان اندکی آرام‌تر شود. بگذار این نور زدگی اندگی بگذرد تا بتوانم چشم‌هایم را باز کنم.

بگذار این جنون و سرمستی اندکی بگذرد تا بتوانم عاقلانه‌تر به این حقیقت بزرگ بیندیشم.

بگذار چند روزی بگذرد، چاره‌ای جز این نیست.

هنوز نمی‌توانم باور کنم، نمی‌توانم بنویسم، نمی‌توانم فکر کنم… همین‌قدر، مست و برق زده، گیج و خوشبخت، با خودم می‌گویم:

برکت عشق تو با من باد! و این، دعای همۀ عمر من است، هر بامداد که با تو از خواب بیدار می‌شوم و هر شامگاه که در کنار تو به خواب روم.

برکت عشق تو با من باد!

احمد تو

17 فروردین ماه 43

 

برش‌هایی از نامه‌های احمد شاملو به آیدا

 

آییشک خوب نازنینم!

مدت‌هاست که برایت چیزی ننوشته‌ام. زندگی مجال نمی‌دهد: غم نان!

با وجود این، خودت بهتر می‌دانی: نفسی که می‌کشم تو هستی؛ خونی که در رگ‌هایم می‌دود و حرارتی که نمی‌گذارد یخ کنم.

امروز بیشتر از دیروز دوستت می‌دارم و فردا بیشتر  از امروز. و این، ضعف من نیست، قدرت تو است.

شرحی در باب «آیدا در آینه» در مجله‌ای چاپ شده بود.

نوشته‌اند: عشق انسانی من، دیگر آن جنبۀ گستردگی را ندارد، زیرا شاعر فقط به معشوق نگاه می‌کند و آیدا برای او به صورت «هدف نهایی شعر» در آمده است…

اگر واقعاً چنین است، زهی سعادت!

بگذار بگویم که: انسانی سرگردان، سرانجام سامانی یافته است!

23 شهریور 43

احمد

 

منبع

مثل خون در رگ‌های من

نامه‌های احمد شاملو به آیدا

نشر چشمه

صص 133-135

 

مطالب بیشتر

  1. چیدن سپیده دم مارگوت بیکل با صدای شاملو
  2. عکس‌نوشته‌های اشعار احمد شاملو
  3. شعر باهمسفر سرودۀ احمد شاملو
  4. چند عاشقانه از احمد شاملو
  5. سالشمار احمد شاملو
  6. نگاه کن شعری از شاملو
  7. ناصر حریری و احمد شاملو
مدیریت

فریادی شو تا باران وگرنه مُرداران... احمد شاملو

Recent Posts

دربارۀ شعر ژاپن و عقل ناب…

 دربارۀ شعر ژاپن و عقل ناب... با اردشیر رستمی دربارۀ شعر ژاپن مطالب بیشتر با…

1 ساعت ago

گوستاو فلوبر از نگاه ماریو بارگاس یوسا

گوستاو فلوبر از نگاه ماریو بارگاس یوسا ترجمۀ منوچهر یزدانی: قرن گذشته بود. روزی که…

3 روز ago

زندگی قلب مرا تکرار خواهد کرد…

زندگی قلب مرا تکرار خواهد کرد...

2 هفته ago

مراقبۀ عبور از آشفتگی و لمسِ آرامش

مراقبۀ فراخواندن نیروهای بیکران درون

2 هفته ago

نگاهی به «سه‌گانه قاهره» نوشتۀ نجیب محفوظ

  یاسمن انصاری، منتقد و مترجم در نگاهی به «سه‌گانه قاهره» به عنوان مهم‌ترین اثر…

1 ماه ago

نگاهی به کتاب «دیدن در تاریکی» نوشتۀ ماریانا الساندری

نگاهی به کتاب «دیدن در تاریکی» نوشتۀ ماریانا الساندری سمیه مهرگان، نویسنده و روزنامه‌نگار در…

1 ماه ago