لذتِ کتاب‌بازی

اتوپیا سرودۀ آیدا گلنسایی

اتوپیا سرودۀ آیدا گلنسایی

 

تماشایت می‌کند

دستانت را می‌فشارد

برایت چای دارچین وُ کیک پای سیب می‌آورد

اندوه مدادهایت را می‌تراشد

و انارهای درونت را رنگ می‌زند

دستمال می‌کشد رویِ دلهره‌های انهدام

دستمال می‌کشد برخاک‌گرفتگی زوال

و کلاغ‌ها را از روی بندِ حیات جمع می‌کند

 

تو کنارش شعله‌هایت را هرس می‌کنی

همین پاها برای پروازی تا پیله کافی است

 

هرروز با شکیبایی شکست‌هایت را گچ می‌گیرد

هرروز خلأهایت را با سیمان پر می‌کند

چراغ قوه‌ای که مستقیم افتاده‌است

توی چشمانت

 

برج باغی را که برایت خریده‌

می‌آویزی به جاکلیدی

و رابطه‌ی بی‌طغیان را

مصرفِ آفتاب این خانه بالا رفته

مصرف پنجره‌هایی که منظره‌ای روزمره را

خمیازه می‌کشند

مصرف حواّی این خانه بالا رفته

فیوزها می‌پرد

برق سبدهای سیب می‌رود

اتوپیا از دستانت می‌افتد

پرنده‌های پیکرت سیاهی می‌گیرد

چراغ‌هایت را می‌آویزی به جاکلیدی

و می‌روی

 

حالا کوچه حسابی تاریک است

و تکلیف آدم‌ها را روشن می‌کند

آدم‌هایی که وقتی به تو زل می‌زنند

رویای تنوریِ استیکی دلپذیر را

در تابه‌ی چشم‌هایشان تفت می‌دهند

آدم‌هایی که عادت دارند به چیدن گل‌ها

بی‌اینکه برای گلدان شدن

برنامه‌ای داشته ‌باشد

آدم‌هایی که ابهت درها را

در بسته ماندن آن‌ها می‌دانند

آدم‌های بی‌آرمان که به پیروی از

آن جریانات غریزی که به کاذب می‌ریزد

می‌گویند دموکراسی

حالا کوچه حسابی تاریک است

و قدرت جغدی است

نشسته بر سیم‌های لخت نور

ریاضیاتی که خودش را

برای دفترهای انشاء می‌گیرد.

و قدرت نیروئی در دستِ آدم‌هایی

با هندسه‌ی‌ مستطیلی است

مستطیل‌ها

تابوت‌هایی که تخیلات برهنه‌ای دارند

و نمی‌دانند تو پیشتر از تمام پیرهن‌هایت رفته‌ای

تابوت‌هایی که چمدانت را می‌آورند

سنگینی سایه‌هایت را تحمل می‌کنند

و تو را محکم به یقه‌ی شناسنامه‌یشان می‌دوزند

و نمی‌دانند در سعادت ماسیدن،

سیاستِ کسالت‌آورِ کاج‌های کریسمس است

نه تو که نه گفتی وُ

از نوک تمام دستورات پایین پریدی

 

ریشه‌هایت را می‌آویزی به جاکلیدی

و تنها با چیزی که در جیب چپت مخفی کرده‌ای

از دایره‌ی هنجارها بیرون می‌زنی

اتوپیا سرودۀ آیدا گلنسایی

منبع

کافه کاتارسیس

آیدا گلنسایی

ویراست دوم

نشر آن سو

 

مطالب بیشتر

  1. مرثیه ای در سوگ مریم میرزاخانی
  2. آیدا گلنسایی: دختری با گوشوارۀ مروارید
  3. آیدا گلنسایی: اخراج
  4. آیدا گلنسایی: شعری برای روسپیان
  5. آیدا گلنسایی: ناگهان

 

مدیریت

فریادی شو تا باران وگرنه مُرداران... احمد شاملو

Recent Posts

من فکر می‌کنم هرگز نبوده قلب من این‌گونه گرم و سرخ…

من فکر می‌کنم هرگز نبوده قلب من این‌گونه گرم و سرخ...

22 ساعت ago

نگاهی به کتاب «خطابه‌های برندگان جایزۀ نوبل ادبیات» ترجمۀ رضا رضایی

نگاهی به کتاب «خطابه‌های برندگان جایزۀ نوبل ادبیات» ترجمۀ رضا رضایی آیدا گلنسایی: بزرگ‌ترین شاعران…

4 روز ago

شبیه به مجتبی مینوی!

شبیه به مجتبی مینوی! مرتضی هاشمی‌پور محمد دهقانی، نویسنده و منتقد ادبی را از پویندگان…

5 روز ago

نگاهی به آثار نقاش بلژیکی: «جیمز انسور»

نگاهی به آثار نقاش بلژیکی: «جیمز انسور» «جیمز سیدنی ادوارد»‌ که با نام «جیمز انسور»‌…

1 هفته ago

جمله‌هایی به یادماندنی از نغمه ثمینی

جمله‌هایی به یادماندنی از نغمه ثمینی «لباس جایی است که فرهنگ‌ها برای حضور فیزیکی بدن‌ها…

1 هفته ago

«صید ماهی بزرگ» نوشتۀ دیوید لینچ: روایتِ شیرجه به آب‌هایِ اعماق

«صید ماهی بزرگ» نوشتۀ دیوید لینچ: روایت شیرجه به آب‌هایِ اعماق آیدا گلنسایی: در کتاب…

2 هفته ago