هر شعری فرزند عشق است
کودکی سر راهی، حاصل پیوندی حرام
نخستین نوزاد
کودکی رها شده در باد، کنار راه آهن.
محراب است و دوزخ برای دل
پردیس است و اندوه برای دل
پدر؟ که میداند کیست
شاه، شاید هم یک راهزن.
ص 17
نه فکری، نه جدالی
نه نالهای نه شکوه از کسی
میخوابم.
نه دلتنگ دریایم، نه ماه نه آفتاب
و نه کشتی.
نه به گرمای درون خانه
نه به سبزی چمنزار فکر میکنم.
نه در انتظار هدیهای
که آمدنش را آرزو داشتم
شادم نمیکند دیگر مانند گذشتهها
نه سپیدهدم نه زنگ تراموا
نه زمان میشناسم، نه قرن
نه تاریخی به یاد دارم
بندبازی پای لرزانم بر طنابی
در وحشت سقوط هر لحظه
سایبان سایهای هستم، دیوانهام شاید
دیوانۀ دو ماه تاریک
13 ژوییۀ 1914
ص28-27
آهسته و خاموش
آهسته و خاموش _ در این تردیدی ندارم_
همۀ شما را ترک خواهم گفت.
کاش میدانستم
چه کسی شال پوستگرگیام را صاحب خواهد شد
پیراهن پیجازیام را چه کسی خواهد برد
خیزران ظریفم
و گردنبند نقرهام
با بارانی از فیروزه بر آن
نصیب که خواهد شد
و تمامی نوشتههایم
گلهایی که نتوانستم در گلدانی بگذارمشان
برای که خواهد بود
چه کسی واپسین قافیۀ شعرم را
تو را
آخرین شبم را
به ارث خواهد برد؟
1915
ص 30
حقیقت را میدانم، حقیقتهای دیگر را فراموش کن
نه به جنگی نیاز است نه به جدالی
نگاه کن، غروب سر رسیده است
چیزی به شب نمانده.
برای چه میجنگیم، شاعران، عاشقان، حاکمان
باد دیگر آرام گرفته است، زمین نمدار است از شبنم
توفان ستارهها رو به آرامی است
دیری نمیرسد، پلک بر هم میگذاریم در زیر خاک
مایی که بر روی آن خواب را برای همدیگر حرام کردهایم.
1915
ص 35
لانه برای حیوان
راه برای زائر
نعشکش برای مُرده
ناز برای زن
فرمان برای تزار
آواز شکوه نام تو برای من
ص56
چگونه است زندگی با یکی دیگر
راحتتر، مگر نه؟
یک حرکت پارو
و ساحلی دراز.
دیری نمیپاید که حتا خاطرهام
جزیرهای شناور خواهد شد
(نه در دریا، بلکه در آسمانها)
این روح برایت خواهر خواهد شد
نه معشوق.
چگونه است زندگیات
با زنی معمولی؟
که تاجی بر سر ندارد
و تو را نیز از تخت پادشاهی پایین آورده است؟
چگونه است زندگیات؟
باز شکایت داری؟ خرده میگیری؟
چگونه است رفتن به بستر با یکی دیگر؟
چگونه تاوان این ابتذال را میپردازی
مرد بیچاره؟
«عصبیتها، معرکه به پا کردنها
بس است دیگر! برای خود خانهای اجاره خواهم کرد»
چگونه است زندگیات با دیگری
تویی که قرار بود تنها مال من باشی؟
آیا او برای تو غذایی است بهتر،
خوشمزهتر؟
چگونه است زندگیات با یک بدل
تویی که سر صعود به سینا داشتی.
چگونه است زندگیات
با غریبهای از این جهان؟
راست بگو، دوستش داری
یا شرمگینی
زیر ضربات شمشیر زئوس*
چگونه است زندگیات
با کالایی بازاری؟
قیمتش بالا میرود؟
تو که با «مرمر کارارا»* آشنا بودی
چگونه است زندگیات با گردۀ گچ؟
(خدا را در سنگی حکاکی کردند
آن را کوبیدند و به خاک بدل کردند)
چگونه زندگی میکنی با یکی از هزاران زن معمولی
راضی هستی از این تازگی؟
حال که دیگر باورت را به جادو از دست دادهای
چگونه است زندگی
با زنی زمینی
بدون حس ششم؟
به من بگو، خوشبختی
نه؟ در اندوه بیپایانی؟
چگونه است زندگیات
به سختی زندگی من است با مردی دیگر؟
12 نوامبر 1924
صص101-99
*زئوس: خدای آسمان در اساطیر یونان که با شمشیر آتشین آنهایی را که خیانت ورزیدهاند زیر ضربه میگرفت.
*مرمر کارارا: مرمری با رگههای سفید و خاکستری و آبی که از گرانترین مرمرهای جهان است. کارارا محلی در ایتالیاست.
منبع
سودای کولیوار
مارینا تسوِتایوا
ترجمه احمد پوری
نشر چشمه
مطالب مرتبط
من فکر میکنم هرگز نبوده قلب من اینگونه گرم و سرخ...
نگاهی به کتاب «خطابههای برندگان جایزۀ نوبل ادبیات» ترجمۀ رضا رضایی آیدا گلنسایی: بزرگترین شاعران…
شبیه به مجتبی مینوی! مرتضی هاشمیپور محمد دهقانی، نویسنده و منتقد ادبی را از پویندگان…
نگاهی به آثار نقاش بلژیکی: «جیمز انسور» «جیمز سیدنی ادوارد» که با نام «جیمز انسور»…
جملههایی به یادماندنی از نغمه ثمینی «لباس جایی است که فرهنگها برای حضور فیزیکی بدنها…
«صید ماهی بزرگ» نوشتۀ دیوید لینچ: روایت شیرجه به آبهایِ اعماق آیدا گلنسایی: در کتاب…