شاعران

متنی که «احمد شاملو»، 51 سال پیش دربارۀ «فروغ فرخزاد» نوشت.

احمد شاملو در یادداشت‌ها و گفت‌وگوهای متعددی درباره شعر فروغ سخن گفته است. شاملو، در مجله فردوسی، در تاریخ اول اسفند 1346، درباره شعر فروغ نوشته است: شعر فروغ همیشه برای من یک چیز زیبا بوده است. اگر این صفت برای بیان کیفیت شعر فروغ کافی باشد.

فروغ تا آن حدی که من می‌شناسم و به من اجازه می‌دهد که قضاوت کنم، در شعرش همچنانکه در زندگی، یک جستجوگر بود. من هرگز در شعر فروغ نرسیدم به آنجائی که ببینم فروغ به یک چیز خاصی رسیده باشد. همچنان که ظاهرا زندگی‌اش هم همین طور بود. یعنی فروغ در یک جهت معنی یک چیز معینی را جستجو نمی‌کرد. در شعر او حتی خوشبختی یا عشق هم به مثابه چیزی که دنبالش برویم و پیدایش کنیم، مطرح نمی‌شود. او در زندگی‌اش هم هرگز دنبال یک چیز خاص نرفت، خواه به وسیله شعر، خواه به وسیله فیلم و خواه به وسیله هر عامل دیگر من او را همیشه به این صورت می‌شناختم که رسالت خودش را در حد جستجو کردن پایان داد.

من هرگز ندیدم که فروغ چیزی را پیدا کند و آن چیز قانعش بکند. فروغ در شعرش دنبال چه چیزی می‌گشت؟ این برای من شاید به عنوان عظمت کار فروغ و اهمیت او مطرح بشود… یعنی واقعا این جوری فروغ را دوست می‌داشتم. می‌دیدم آدمی است که فقط جستجو می‌کند، اما اینکه چه چیز را جستجو می‌کند، این شاید برای خود او هم مهم نبود. آیا دنبال انسانیت مطلق می‌گشت: نه! آیا دنبال عشقی می‌گشت که وسیله‌ای باشد برای خوشبختی‌اش؟ نه! برای این که حتی دنبال خوشبختی هم نمی‌گشت. همه چیز را می‌دید و همه چیز را دوست داشت. حتی یک بندی را که رخت رویش آویزان می‌کنند. زندگی از موقعی که خورشید روشنش می‌کرد، برای او قابل پرستش بود با یک عامل وحشت. در حالی که هر دوی اینها بود، هیچکدام آنها هم نبود.

در مطلب دیگری از شاملو در «مجله تماشا» در تاریخ 21 بهمن 1350، درباره فروغ آمده است:

فروغ شاعر بسیار بزرگی است. شعرش از ریای بزرگ و شیطانی وزن و قافیه دور است. نه قصه‌پردازی می‌کند نه خیالبافی. صادقانه‌ترین حرف‌هایی است که می‌توان از کسی شنید. حرف‌های آدم‌های صادقی است که تازه روی سخنش هم تنها با خودش است. اگر نتوانسته‌ایم نهایتش را دریابیم برای این است که گود است و ناپیدا کرانه.

کاش دیگران هم دستی بالا می‌کردند و با همان صداقت و بی‌ریایی و شجاعتی که در او هست، کمر به مکاشفه‌اش می‌بستند. این کاری است که من خیالش را پخته‌ام، اگر خیال خامی نباشد!

این مطالب به نقل از کتاب «جاودانه زیستن، در اوج ماندن» به کوشش دکتر «بهروز جلالی» از انتشارات مروارید است.

 

مطالب مرتبط

  1. فروغ که بود؟ (نوشته‌ای در اسفند 1345)
  2. فروغ به روایت فریدون فرخزاد
  3. نظر فروغ فرخزاد دربارۀ احمد شاملو
  4. نقد فروغ فرخزاد بر یک شعر از احمد شاملو
  5. نظر احمد شاملو دربارۀ فروغ فرخزاد
مدیریت

فریادی شو تا باران وگرنه مُرداران... احمد شاملو

Recent Posts

من فکر می‌کنم هرگز نبوده قلب من این‌گونه گرم و سرخ…

من فکر می‌کنم هرگز نبوده قلب من این‌گونه گرم و سرخ...

1 روز ago

نگاهی به کتاب «خطابه‌های برندگان جایزۀ نوبل ادبیات» ترجمۀ رضا رضایی

نگاهی به کتاب «خطابه‌های برندگان جایزۀ نوبل ادبیات» ترجمۀ رضا رضایی آیدا گلنسایی: بزرگ‌ترین شاعران…

4 روز ago

شبیه به مجتبی مینوی!

شبیه به مجتبی مینوی! مرتضی هاشمی‌پور محمد دهقانی، نویسنده و منتقد ادبی را از پویندگان…

5 روز ago

نگاهی به آثار نقاش بلژیکی: «جیمز انسور»

نگاهی به آثار نقاش بلژیکی: «جیمز انسور» «جیمز سیدنی ادوارد»‌ که با نام «جیمز انسور»‌…

1 هفته ago

جمله‌هایی به یادماندنی از نغمه ثمینی

جمله‌هایی به یادماندنی از نغمه ثمینی «لباس جایی است که فرهنگ‌ها برای حضور فیزیکی بدن‌ها…

1 هفته ago

«صید ماهی بزرگ» نوشتۀ دیوید لینچ: روایتِ شیرجه به آب‌هایِ اعماق

«صید ماهی بزرگ» نوشتۀ دیوید لینچ: روایت شیرجه به آب‌هایِ اعماق آیدا گلنسایی: در کتاب…

2 هفته ago