گیله مرد! بیا دیگر برنگردیم به جایی که هر نگاهی، بوی تعفّن نگاه یک مأمور را دارد. نمیشود؟
_نمیشود. تا شکنجه هست هیچ نقطهای از جهان امن نیست.
ص 23
صدای عطر تو از صدای تمام پرندگانی که گروهی میخواندند، بلندتر بود.
آذری با آن صدای بیگذشت پرسید: عاشقش شدهیی؟
گفتم: عشق، نمیدانم چیست. بیتجربهام. تازهکارم. نمیدانم اینطور خواستن اسمش عشق است یا چیز دیگر. فقط، سخت میخواهمش.
_سخت خواستن، میتواند عشق باشد.
_گفتهاند: «به شرط آنکه سخت بماند و نرم».
ص 31
حکومتهایی که معنی دوست داشتن را نمیفهمند، نفرتانگیزند، و نفرتانگیزترین چیزی که خداوند خدا رخصت داد تا ابلیس به انسان هدیه کند حکومتیست که عشق را نمیفهمد.
ص 40
بهترین دوستِ انسان، انسان است نه کتاب. کتابها تا آن حد که رسم دوستی و انسانیت بیاموزند، معتبرند، نه تا آن حد که مثل دریایی مرده از کلمات مرده، تو را در خود غرق کنند و فرو ببرند.
تو در کوچهها انسان خواهی شد نه در لابهلای کتابها.
تو در کوهها، در جادهها و در کنار ستمدیدگان واقعی رسم زندگی را یاد خواهی گرفت نه با غوطه خوردن در آثاری که در اتاقهای بسته نوشته شده و نویسندگانش هرگز نسیم را ندانستهاند و قایقی در تن توفان را… از همۀ اینها گذشته، من عشقِ کتابی را هم دوست نمیدارم و تسلط کتاب بر خانه را هم. من دوست ندارم که وقتی برای کاری صدایت میکنم، جواب بدهی: همین صفحه را که تمام کنم، میآیم. من از این جواب بیزارم. و از آن کتاب که مثل صخرهای میان دو عاشق قرار میگیرد.
صص49-48
نگذاریم عشق در حد خاطره، حقیر و مصرفی شود.
ص 74
عاشق کم است، سخنِ عاشقانه، فراوان.
ص 78
نمیشود که تو باشی، من عاشقِ تو نباشم
نمیشود که تو باشی
درست همینطور که هستی
و من، هزاربار خوبتر از این باشم
و باز، هزار بار عاشق تو نباشم.
نمیشود، میدانم
نمیشود که بهار از تو سبزتر باشد.
ص 84
خوب است اعتراض کنیم.
به چه چیز؟
به هرچیز. چه فرقی میکند؟ ما گیاه اعتراضیم.
_میشود، اما خطرِ آن است که با بدترینها همصدا شویم.
_از بیم همصدا شدن با بدترینها که نمیتوانیم بیصدا بمانیم.
به خاطر نفسِ اعتراض که نمیشود اعتراض کرد.
پس این بطالت روح را چه کنیم؟ «باطلاباطیل، هیچ چیز در زیر آسمان خدا تازه نیست.» جامعه ابنداوود میگوید. کاش میرفتیم سالاوان. لااقل زنبوری داشتیم. نیشی. عسلی. تازه درخت سیب هم میکاشتیم. انگور. انگور. چقدر انگور!
میتوانی آن یکنواختی زیبا را تحمل کنی؟
_گمان نمیکنم.
_بنبست.
_به گرانی روزافزون اعتراض کنیم.
_اعتراض حقیریست. خب برویم کار کنیم. تولید کنیم. گرانی، مرض جوامعیست که همۀ مردمش تن به تولید نمیدهند. انگلی زیستن، با گرانی زیستن است. مصیبت مفتخواری. اگر هر کداممان در هر سال فقط یک درخت میوه بکاریم، بعد از ده سال، هفتصد میلیون درخت میوۀ تازه در سراسر وطن کاشتهییم_لااقل. آیا باز هم میوه گران خواهد بود؟
_جروبحثهای حزبی_اقتصادی را به درون خلوتمان نیاور.
چرا؟ چرا نیاورم؟ عشق، یک توهم بازیگوشانۀ تنگرایانه نیست. عشق باید بر مشکلات غلبه کند و مشکلات تازه خلق کند.
صص92-91
راه حل هر مشکل را زمانی بیابیم که آن مشکل واقعا رخ کرده باشد
ص 111
گناهکاران باید شرمسار باشند نه لهجهداران
ص 146
راز فقط ایجاد دلهره میکند. همین.
من به سرسختانه جستن، یافتن، شناختن، به کارگرفتن و باز جُستن معتقدم.
ص 153
هیچ چیز مانند اراده به پرواز، پریدن را آسان نمیکند.
ص183
خوشبختی در بسیاری از اوقات، اضطرابانگیز است. من در لحظههایی از خوشبخت بودن سخت میترسم. شوربختان از آینده نمیترسند، بیماران هم؛ اما آنکه از سلامت برخوردار است حق دارد که نگران باشد. خدای من! حتی خوشبختی هم مجازاتی دارد. روزی گفتی بهای هرچیز را باید پرداخت، حتی بهای خوشبختی را. راست میگفتی؛ و به همین دلیل است که کسی گفته است: « خوشبختی فردی به تعبیری، در انتظار بدبختی نشستن است. فقط خوشبختی همگانی است که اضطراب را نفی میکند و این دقیقا یعنی سیاسی اندیشیدن و سیاسی گام برداشتن.
ص 192
هرچه شهری بزرگتر باشد روح انسانهای ساکن در آن شهر کوچکتر میشود و مصرفیتر.
ص 193
بانوی من!
زیبایی، در نداشتن برنامه نیست. تو میدانی و خوب میدانی. زیبایی در داشتن برنامه و تمرد گهگاهی از آن است. زیبایی، در نفسِ تمرّد است.
ص 232
هیچچیز به قدر یک غیبت غیرموجه شیرین نیست. ما به بچههایمان هم یاد میدهیم که گهگاه، به شکلی کاملا غیرموجه غیبت کنند.
ص 238
منبع
یک عاشقانۀ آرام
نادر ابراهیمی
نشر روزبهان
چاپ بیست و سوم
مطالب مرتبط
چگونه از «دادگاه بیستوچهار ساعتی ذهن» و «محکومیتهای مداوم» رها بشویم؟
من فکر میکنم هرگز نبوده قلب من اینگونه گرم و سرخ...
نگاهی به کتاب «خطابههای برندگان جایزۀ نوبل ادبیات» ترجمۀ رضا رضایی آیدا گلنسایی: بزرگترین شاعران…
شبیه به مجتبی مینوی! مرتضی هاشمیپور محمد دهقانی، نویسنده و منتقد ادبی را از پویندگان…
نگاهی به آثار نقاش بلژیکی: «جیمز انسور» «جیمز سیدنی ادوارد» که با نام «جیمز انسور»…
جملههایی به یادماندنی از نغمه ثمینی «لباس جایی است که فرهنگها برای حضور فیزیکی بدنها…