آسمانش را گرفته تنگ در آغوش
ابر؛ با آن پوستین سرد ِ نمناکش
باغ بیبرگی
روز و شب تنهاست
با سکوت پاک غمناکش
ساز او باران، سرودش باد
جامهاش شولای عریانیست
ور جز اینش جامهای باید
بافته بس شعلۀ زرتارِ پودش باد
گو بروید، یا نروید هرچه در هرجا که خواهد یا نمیخواهد
باغبان و رهگذاری نیست
باغ نومیدان
چشم در راه بهاری نیست
گر ز چشمش پرتو گرمی نمیتابد
ور برویش برگ لبخندی نمیروید
باغ بیبرگی که میگوید که زیبا نیست؟
داستان از میوههای سر به گردونسای اینک خفته در تابوت پست خاک میگوید
باغ بیبرگی
خندهاش خونیست اشکآمیز
جاودان بر اسب یال افشان زردش میچمد در آن
پادشاه فصلها، پاییز
صص 90-89
لحظۀ دیدار نزدیکست
باز من دیوانهام، مستم
باز میلرزد، دلم، دستم
باز گویی در جهان دیگری هستم.
های! نخراشی به غفلت گونهام را تیغ!
های، نپریشی صفای زلفکم را دست!
و آبرویم را نریزی دل!
ای نخورده مست
لحظۀ دیدار نزدیکست.
ص89
«بده… بدبد… چه امیدی؟ چه ایمانی؟…»
«… کَرَک جان! خوب میخوانی
من این آواز پاکت را درین غمگین خراب آباد
چو بوی بالهای سوختهت پرواز خواهم داد
گرت دستی دهد با خویش دردنجی فراهم باش
بخوان آواز تلخت را ولکن دل به غم مسپار
کَرَک جان بندۀ دم باش…
«بده… بدبد… ره هر پیک و پیغام و خبر بستهست
نه تنها بال و پر، بالِ نظر بستهست
قفس تنگست و در بستهست
کَرَک جان! راست گفتی خوب خواندی، ناز آوازت
من این آواز تلخت را…
«بده…بدبد دروغین بود هم لبخند و هم سوگند
دروغینست هر سوگند و هر لبخند
و حتی دلنشین آواز جفت تشنۀ پیوند
من این غمگین سرودت را
هم آواز پرستوهای آه خویشتن پرواز خواهم داد
بشهر آواز خواهم داد
«بده…بدبد…چه پیوندی؟ چه پیمانی؟»
کَرَک جان! خوب میخوانی
خوشا با خود نشستن نرم نرمک اشکی افشاندن
زدن پیمانهای دور از گرانان هر شبی کنج شبستانی.»
صص 93-91
منبع
شعر زمان ما
(مهدی اخوان ثالث)
محمد حقوقی
نشر نگاه
چاپ شانزدهم
مطالب مرتبط
من فکر میکنم هرگز نبوده قلب من اینگونه گرم و سرخ...
نگاهی به کتاب «خطابههای برندگان جایزۀ نوبل ادبیات» ترجمۀ رضا رضایی آیدا گلنسایی: بزرگترین شاعران…
شبیه به مجتبی مینوی! مرتضی هاشمیپور محمد دهقانی، نویسنده و منتقد ادبی را از پویندگان…
نگاهی به آثار نقاش بلژیکی: «جیمز انسور» «جیمز سیدنی ادوارد» که با نام «جیمز انسور»…
جملههایی به یادماندنی از نغمه ثمینی «لباس جایی است که فرهنگها برای حضور فیزیکی بدنها…
«صید ماهی بزرگ» نوشتۀ دیوید لینچ: روایت شیرجه به آبهایِ اعماق آیدا گلنسایی: در کتاب…