نگاهی به رمان ماه و شش پنی نوشتۀ سامرست موا
«همه ما در این دنیا تنها هستیم… ما در تلاشی عاجزانه و رقت بار میکوشیم دیگران را از گنجینههای قلب خود آگاه کنیم، اما دیگران یارای پذیرش آنها را ندارند. این است که ما در کنار هم پیش میرویم، پهلو به پهلوی هم، اما تنها و جدا از یکدیگر. ما همراهان مان را نمیشناسیم و آنها هم ما را نمیشناسند.»
رمان «ماه و شش پنی» اثر معروف ویلیام سامرست موام با ترجمه شهرزاد بیات موحد در نشر ماهی منتشر شده است. ویلیام سامرست موام یکی از پرکارترین نویسندگان قرن بیستم انگلستان به شمار میآید.
از مشهورترین آثار این نویسنده لبه تیغ است که با ترجمه زنده یاد مهرداد نبیلی به فارسی ترجمه شده است. «ماه و شش پنی» پیشتر با عنوان ماه و شش پشیز با ترجمه پرویز داریوش منتشر شده بود. سامرست موام این کتاب را در سال ۱۹۱۹ نوشته و از زبان کسی روایت میکند که مثل سامرست موام درس پزشکی خوانده ولی به ادبیات، هنر و تئاتر علاقه بسیاری دارد.
از طریق راوی با دلال بورسی به نام چارلز استریکلند آشنا میشویم که براساس شخصیت پل گوگن نقاش معروف ساخته و پرداخته شده است. چارلز استریکلند زندگی آرامی دارد با زنی سربه راه و وفادار و فرزندانی آیندهدار.
یک دختر و یک پسر. خانواده اش به رفت وآمد با نویسندگان و هنرمندان علاقهمندند و خانه و زندگی شان را مطابق مد روز آراستهاند؛ اما خود چارلز همیشه برای مهمان خانهشان یا میزبانانشان علامت سوال بزرگی است. او همنشین خوبی محسوب نمیشود و کسی به دیدنش علاقهای ندارد، جز همین راوی ما که به اصرار صاحبخانه در ضیافت شامی با حضور چارلز دعوت میشود. چارلز استریکلند نامهای از خود به جا میگذارد که بنا بر آن دیگر نمیتواند این زندگی را ادامه بدهد و میخواهد به پاریس برود. «امی عزیزم، تصور میکنم وقتی به خانه بیایی، همه چیز مرتب و منظم باشد. دستورهایت را به آنا دادهام و وقتی تو و بچهها از راه برسید، شام آماده خواهد بود. اما من دیگر آنجا نیستم که تو را ببینم. تصمیم گرفتهام دور از تو زندگی کنم. صبح راهی پاریس خواهم شد و به محض ورود این نامه را برایت خواهم فرستاد. دیگر برنمیگردم. تصمیمم عوض نخواهد شد. دوستدار تو، چارلز استریکلند.» او که حتی یک پنی برای اهل خانهاش باقی نگذاشته است، همگان را در بهت و حیرت فرو میبرد.
«جهان بی رحم است و زندگی دشوار. هیچ کس نمیداند چرا اینجا هستیم و پس از این به کجا می رویم. باید خیلی فروتن باشیم. باید زیبایی آرامش را درک کنیم، باید دزدانه و بیسروصدا زندگی خود را بگذرانیم تا چشم سرنوشت به ما نیفتد. کاش در جست وجوی عشق آدمهای ساده دل و جاهل باشیم. نادانی آنها به تمام داناییهای ما می ارزد. بهتر است ساکت باشیم، خرسند در کنج دنج خود و سر به راه و آرام مثل آنان. حکمت زندگی همین است.»
منبع: شرق
نگاهی به رمان ماه و شش پنی نوشتۀ سامرست موام
من فکر میکنم هرگز نبوده قلب من اینگونه گرم و سرخ...
نگاهی به کتاب «خطابههای برندگان جایزۀ نوبل ادبیات» ترجمۀ رضا رضایی آیدا گلنسایی: بزرگترین شاعران…
شبیه به مجتبی مینوی! مرتضی هاشمیپور محمد دهقانی، نویسنده و منتقد ادبی را از پویندگان…
نگاهی به آثار نقاش بلژیکی: «جیمز انسور» «جیمز سیدنی ادوارد» که با نام «جیمز انسور»…
جملههایی به یادماندنی از نغمه ثمینی «لباس جایی است که فرهنگها برای حضور فیزیکی بدنها…
«صید ماهی بزرگ» نوشتۀ دیوید لینچ: روایت شیرجه به آبهایِ اعماق آیدا گلنسایی: در کتاب…