شعر جهان

سیما فرزان‌پور: ترجمه و نقد یکی از اشعار بوکوفسکی

سیما فرزان پور: ترجمه و نقد یکی از اشعار بوکوفسکی

رد
هاینریش چارلز بوکوفسکی*

 

برهنه کنار خانه ساعت هشت صبح
روغن کنجد
بهم پاشیده می‌شود
یا عیسی مسیح!
برای این، آمده بودم

زمانی در کوچه کتک کاری می‌کردم و قهقه سر می‌دادم
اما حالا دیگر خنده‌ام نمی‌گیرد

خودم را روغن‌مالی می‌کنم و با حیرت می‌پرسم:
چند سال دیگر می‌خواهی؟
چند روز دیگر؟

خونم کثیف و تیره است
فرشته مرگ بر سرم نشسته
همه چیز از چیزی ساخته شده
و به سوی هیچ می‌رود

من سقوط شهرها را می‌بینم
با مردمانش

یک هواپیمای کوچک از بالای سرم می‌گذرد
به بالا نگاه می‌کنم
انگار که به بالا نگاه کردن هم معنی دارد

این یک واقعیت است
آسمان هم پوسیده
خیلی طول نخواهد کشید
نوبت به همه‌ی ما خواهد رسید

اشاره های شعر «رد»

چارلز بوکوفسکی [1920-1994] شاعر، نویسنده داستان‌های کوتاه، شخصیتی آلمانی-آمریکایی و یکی از مشهورترین شاعران آمریکایی زمان خود بود
آثار او بیشتر از محیط اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی زادگاهش لس‌آنجلس تأثیر می‌گرفت.
بوکوفسکی در طول زندگی هنری خود هزاران شعر، صدها داستان کوتاه و شش رمان بلند نوشت و در نهایت بیش از 60 کتاب منتشر کرد.
شعر «رد» یکی از اشعاری است که بوکوفسکی چند ماه قبل از مرگش(1) در زمانی که با بیماری کشنده‌ی سرطان خون دست و پنجه نرم می‌کرد، سرود و از این نظر دارای اشاره‌هایی است که جای تامل بسیار دارد.
بطور کلی اسم شعر یعنی «رد» از این جهت برای این شعر انتخاب شده تا شعر را به ذهنیت شاعر در آن زمان خاص نزدیک‌تر کند، زیرا بوکوفسکی در آن زمان به تمامی موارد درمانی که او را به مبارزه با این بیماری مبارزه می‌خواندند، دست رد می‌زد و آن‌ها را در رویارویی با قدرت مرگ بیهوده می‌دانست.
شعر با تصویر مرگ شاعر آغاز می‌شود. بوکوفسکی خود را می‌بیند که یا مرده است و یا در حال مرگ است و از آنجایی که وی در اواخر زندگی‌اش به «بودیسم» گرایش پیدا کرده بود، خود را به شکلی تصویر می‌زند که همچون بوداییان که در مراسم خود بر جسد فرد مرده روغن می‌پاشند- ، بر جسد او نیز روغن کنجد می‌پاشند و برایش در حال نیایش هستند.(2).
در مورد تاثیر بودیسم بر بوکوفسکی حتی می‌توان اشاره  کرد به شعری از او به نام وقتی بودا می‌خندد.(3)
و نیز در تأکید این ادعا بی‌آنکه سعی در مذهبی بودن بوکوفسکی شود، می‌توان به حضور سه بودایی در خاکسپاری او اشاره داشت.(4)
در بند ۵ شعر شاعر به جدال‌ها و دشواری‌هایی که در زندگی خود داشته اشاره می‌کند و آن‌ها را شبیه نزاع‌هایی می‌بیند که در کوچه و خیابان وقتی جوان‌تر بود داشته و اگر چه در زندگی راه همواری پیش رویش نبوده، اما همیشه با مسخره کردن به آن‌ها می‌خندیده. اما حالا در رویارویی با مرگ متوجه است که دیگر جایی برای مسخره بازی و خنده نیست.
از سویی دیگر این بند را به طور کلی‌تر می توان به زمان تولد نوزاد و عبورش از یک مجرای تنگ و تاریک همراه با درد و جدال برای ورود به این دنیا تشبیه شده، نسبت داد که بعد از آن خنده و شادمانی است، اما با زمان نزدیک شدن مرگ دیگر خنده‌ای در کار نیست.
بند دهم (خونم کثیف و تیره است) اشاره به بیماری شاعر دارد و این که فرشته‌ی مرگ که در انتظار اوست.
در بند 16 بوکوفسکی در پایان زندگی‌اش می‌خواهد برای اندک مدتی هم که شده، به خدا فکر کند و طبق عادت همگانی که خدا را در آسمان جستجو می‌کنند- به بالا – به آسمان – نگاه می‌کند و خدا را به شکل یک هواپیمای کوچک می‌بیند که از بالای سرش عبور می‌کند، اما این دوامی ندارد و بوکوفسکی به همان سرعتی که هواپیما رد می‌شود، از (خدا ) یا (مذهب) هم رد می‌شود و این اتفاق تنها برای مدتی کوتاه نظرش را جلب می‌کند. اما شاعر معتقد است که اگر چه هر چیزی از چیز دیگر درست شده اما همه‌ی چیزها در دنیا رو به نابودی است و دنیایی بعد از مرگ وجود نخواهد داشت.
در دو بند آخری (بند 12 و 13) به شعر مُهر پایانی می‌زند:
این یک واقعیتی است، آسمان هم پوسیده است (ریسمان مذهب هم پوسیده است) و دیر یا زود نوبت مرگ و نیستی همه‌ی ما فرا خواهد رسید.

Decline

naked along the side of the house, 8 a.m., spreading sesame seed oil over my body, Jesus, have I come to this
I once battled in dark alleys for a Laugh.
now I’m not laughing
I splash myself with oil and wonder
How many years do you want?
how many days?
my blood is soiled and a dark
Angel sits in my brain.
things are made of something and
go to nothing.
I understand the fall of cities, of nations.
a small plane passes overhead.
I look upward as if it made sense to
look upward
it’s true, the sky has rotted
it won’t be long for any

پانویس:
1. https://allpoetry.com/Decline
2. https://en.wikipedia.org/wiki/Charles_Bukowski
3. https://bukowski.net/manuscripts/displaymanuscript.php?show=poem1973-06-14-panties.jpg&w=4303
4. https://bukowskiforum.com/threads/bukowskis-funeral.4189/

عکس از مراسم خاکسپاری بوکوفسکی با حضور ۳ بودایی

مدیریت

فریادی شو تا باران وگرنه مُرداران... احمد شاملو

Recent Posts

از «حکیم عمر خیام» چه می‌دانیم؟

از «حکیم عمر خیام» چه می‌دانیم؟

50 دقیقه ago

چگونه از «دادگاه بیست‌وچهار ساعتی ذهن» و «محکومیت‌های مداوم» رها بشویم؟

چگونه از «دادگاه بیست‌وچهار ساعتی ذهن» و «محکومیت‌های مداوم» رها بشویم؟

1 روز ago

من فکر می‌کنم هرگز نبوده قلب من این‌گونه گرم و سرخ…

من فکر می‌کنم هرگز نبوده قلب من این‌گونه گرم و سرخ...

4 روز ago

نگاهی به کتاب «خطابه‌های برندگان جایزۀ نوبل ادبیات» ترجمۀ رضا رضایی

نگاهی به کتاب «خطابه‌های برندگان جایزۀ نوبل ادبیات» ترجمۀ رضا رضایی آیدا گلنسایی: بزرگ‌ترین شاعران…

7 روز ago

شبیه به مجتبی مینوی!

شبیه به مجتبی مینوی! مرتضی هاشمی‌پور محمد دهقانی، نویسنده و منتقد ادبی را از پویندگان…

1 هفته ago

نگاهی به آثار نقاش بلژیکی: «جیمز انسور»

نگاهی به آثار نقاش بلژیکی: «جیمز انسور» «جیمز سیدنی ادوارد»‌ که با نام «جیمز انسور»‌…

1 هفته ago