به بهانهی کریس ماینارد و کاردستیهای خلاقانه با پر
سایت متمم بخشی دارد به نام زنگ تفریح که به نظر من نام مناسب آن زنگ تفکر است. زیرا من هر بار مطلبی را در آنجا خواندهام، ساعتها به تأمل پرداختهام.
امروز عنوانِ کار دستی خلاقانه با پر توجهم را جلب کرد. چرا ناخودآگاه به سمت این عنوان کشیده شدم. کریس ماینارد از دوازده سالگی به درست کردن کاردستی با پر پرداخته و در این زمینه تحصیل کرده است و نمایشگاه برگزار میکند. یکی از نزدیکترین افراد زندگی من نیز علاقهی شخصیاش درست کردن گل با پر بود.
اما دردناکی قصه آنجاست که او سالها از هنر و ذوق خود در رابطه با دنیا خرج کرد و آنچنان تحسین نشد.
تلنگر اولی که کاردستی با پر به من وارد کرد این بود:
چرا اینقدر از نزدیکانمان دوریم؟ چرا زبانِ تحسین نداریم؟
چرا هنر و ذوق دیگران را نمیبینیم و مدام دنبال فایدهایم؟
و به همهچیز از زاویه منفعت نگاه میکنیم
و غافل از ظرافتهای روحی شدهایم؟
جوابی که من به آن دادم خجالت و نوعی حس شرم است. در فرهنگ ما راحت صحبت کردن از احساسات درونی جایگاه چندانی ندارد و کار سختی است.
ما مراقبیم فرزندانمان لوس بار نیایند اینکه به نزدیکانت بگویی چقدر به آنها افتخار میکنی چقدر هنر، درک و داراییهای روحیشان برایت مهم است امر غریبی است. ما در کنار هم از یاد میرویم. ( رک به تو بگویم) مسئلهی دیگر خودتحقیری فرهنگی است.
ملت ایران چندان عزت نفسی برایش نمانده و این بیعزتنفسی به دو صورت نمود پیدا میکند:
هنوز آنقدر رشد نکردهایم که از چسبیدن به موهومات و آن را برتری و تمایز دیدن دست بکشیم و به جای تراشیدن بزرگیهای واهی، بزرگیهای واقعیمان را درک کنیم. اینجاست که سهراب انسان را دعوت میکند به تجدیدنظر در نگرش نسبت به جهان و میگوید پشت سر مرغ نمیخواند بنابراین باید آن را رها کرد.
نمیگویم باید آن را انکار کرد اما باید رهایش کرد
و به اکنون پرداخت.
به چیزهایی که داریم نه به آنچه داشتهایم.
آنچه در کشوری توسعهیافته کاردستی خلاقانه با پر است در کشورهای جهان سوم نوعی اتلاف وقت و کاری بیحاصل تلقی میشود در اینجا ذهنم به درگیری کارل مارکس با فلسفهی هگل معطوف شد. ویلهلم هگل در شرح دیالکتیک تاریخی میگوید آگاهی، محیط را میسازد. این انسان است که علیه تز جامعه آنتیتز تولید میکند تا جامعه را به سنتز و نقطهی تعادل برساند. اما کارل مارکس میگوید برعکس است. این محیط است که آگاهی را میسازد یعنی اگر محیط بهتری بسازیم ( باتمرکز بر اقتصاد و اساس دانستن آن) انسانهای بهتری خواهیم داشت.
هرچه میگردم برای اینکه افراد در غرب چگونه اینطور آزادی فردی دارند که علایق خود را دنبال کنند و آن شوند که میخواهند به مسئلهای میرسم
که مارکس اشاره کرده است. به محیط، به بالا بودن رشد اقتصادی در این کشورها البته مارکس متهم به جبر اقتصادی است و به اینکه اقتصاد را زیر بنای هنر و ادبیات میداند. اما اگر بخواهیم در بحث آزادی فردی دقیق و عمیق شویم میبینیم اقتصاد حضور پررنگی دارد. چه استعدادها که به خاطر ناتوانی اقتصادیشان
نادیده گرفته میشوند چه خرمهرهها که به خاطر شرایط مطلوب اقتصادیشان طبلوار صدا کرده و مخاطبان برایشان سر برگرداندهاند درنهایت باید گفت هرچند
اقتصاد تسریعکننده است اما تعیینکننده نیست.
بسیاری از هنرمندان بزرگ در دست تنگی روزگار گذراندهاند، اما سرانجام کارشان به جایگاهی که باید، رسیده است ( مثل مارینا تسوِ تایوا، فروغ فرخزاد، اخوان ثالث و امل دنقل…) در پایان خوب است نسبت به ظرافتهای روحی و ذوق هنری اطرافیان و هموطنهایمان حساستر شویم تا اگر روزی نمونهی خارجی آن را دیدیم و تحسین کردیم تأسف نخوریم چرا دچار بیگانهپرستی و آشناییستیزی یا بیتفاوتی نسبت به آشنایان شدهایم.
به بهانهی کریس ماینارد و کاردستیهای خلاقانه با پر
مطالب بیشتر
به بهانهی کریس ماینارد و کاردستیهای خلاقانه با پر
من فکر میکنم هرگز نبوده قلب من اینگونه گرم و سرخ...
نگاهی به کتاب «خطابههای برندگان جایزۀ نوبل ادبیات» ترجمۀ رضا رضایی آیدا گلنسایی: بزرگترین شاعران…
شبیه به مجتبی مینوی! مرتضی هاشمیپور محمد دهقانی، نویسنده و منتقد ادبی را از پویندگان…
نگاهی به آثار نقاش بلژیکی: «جیمز انسور» «جیمز سیدنی ادوارد» که با نام «جیمز انسور»…
جملههایی به یادماندنی از نغمه ثمینی «لباس جایی است که فرهنگها برای حضور فیزیکی بدنها…
«صید ماهی بزرگ» نوشتۀ دیوید لینچ: روایت شیرجه به آبهایِ اعماق آیدا گلنسایی: در کتاب…