شارل بودلر: در ستایش ابرها
شارل بودلر: در ستایش ابرها
چه کسی را بیشتر دوست داری، بگو ای مرد معمایی؟
پدرت، مادرت، خواهرت یا برادرت را؟
نه پدری دارم، نه مادری، نه خواهری و نه برادری.
دوستانت را؟
واژهای را به کار میبری که تا به امروز برایم گنگ مانده.
وطنت را؟
نمیدانم کجای زمین است.
زیبایی را؟
دوستش میداشتم اگر که الهه و جاودان بود.
طلا را؟
آنگونه از آن بیزارم که شما از خدایان بیزارید.
پس دلبستۀ چه چیزی هستی ای غریبۀ عجیب؟
دلبستۀ ابرهایم…
ابرهایی که در گذرند، آنجا، آن بالا…
ابرهای شگفتانگیز
مترجم: داریوش شایگان
ویلیام فاکنر: هنرمند هيچ اخلاقی نمیشناسد مصاحبهکنندهای از فاکنر میپرسد: نويسنده چگونه رُماننويس جدی میشود؟…
بریدهای از کتاب آسایش نوشتۀ مت هیگ به دلیل انعطافپذیری عصبی، مغز ما براساس چیزهایی…
چرا «گلابی» مهم است؟ گلابی از زمان ماقبل تاریخ با ما بوده است، حتی برشهای…