میرجلال‌الدین کزازی؛ پهلوانِ کرمانشاهیِ زبان

کزازی برای همۀ شیفتگان زبان پارسی یک موهبت است و با واژه‌هایی که می‌سازد به زایایی و پویایی زبان کمک شایانی می‌کند. از این رو گزاف نیست اگر او را فردوسی بی‌ ردا و دستار بخوانیم. فردوسی‌ای که این بار نه از شرق و خراسان که از غرب و کرمانشاه سر برآورده و به زبان پهلوانان کُرد سخن می‌گوید و حسی از غرور و افتخار به آدمی دست می‌دهد.

  مهرداد خدیر در یادداشتی به این استاد بلند پایۀ زبان فارسی پرداخته است: «چهارمین بخش از سلسله‌نوشتارهای پراکندۀ «جرعه‌ای از اقیانوس فرهنگ و ادبیات ایران» را به بهانۀ زادروز دکتر میرجلال‌الدین کزازی به این نویسنده و سخن‌سنج و پارسی‌گوی ایرانی اختصاص می‌دهم که همت خود را صرف پارسی‌گویی ناب و نه آمیخته با واژه های دیگر کرده است.

او نه‌تنها از به‌کارگیری واژه‌های فرنگی در گفتار و نوشتار می‌پرهیزد که همین حساسیت را در قبال دیگر کلمات وارد شده به زبان پارسی به خرج می‌دهد و آوازۀ او بیش از نویسندگی، ترجمه، شعر و پژوهش به همین سبب است.

من البته خود شماری و نه همۀ کلمات عربی رایج در زبان فارسی را فارسی یا فارسی‌شده می‌دانم مثل داماد و عروسی که اگر چه در خانواده‌ای دیگر زاده و بالیده‌اند ولی وقتی وارد خانوادۀ ما می‌شوند اگر چه نامی دیگر دارند اما عضوی از خانواده ما به شمارند. دکتر کزازی اما به پارسی سره باور دارد؛ بی هیچ آمیزشی.

جدای این که کار هر کس نیست این گونه پارسی نویسی، این باور یا نگرانی هم وجود دارد که اصرار بر پارسی سره‌نویسی چه‌بسا سبب شود مخاطب به شکل و فرم گفتار و نوشتار بیشتر توجه کند تا محتوا و از سوی دیگر نتوانیم معنی را به تمامی منتقل کنیم یا از این ظرفیت محروم می‌شویم و به‌ویژه در کار رسانه‌ای چه‌بسا به اصل ارتباط و انتقال پیام آسیب رساند.

از منظری دیگر نمی‌دانم دکتر کزازی متون فلسفی و علمی را چگونه می‌خواهد به پارسی سره بگوید و بازنویسد؟

این واقعیت‌ها اما هیچ یک موجب آن نیست که خدمات دکتر کزازی را نادیده انگاریم و کافی است به یاد آوریم گاه واژه‌هایی که ساخته بیش از مصوبات فرهنگستان زبان و ادب پارسی مورد استقبال قرار گرفته و گزاف نیست اگر گفته شود خود به‌تنهایی یک فرهنگستان است. البته بی‌بودجه و کمک در فلان ردیف جدول‌های خاص!

به یاد آوریم که واژۀ «اس ام اس» تا چه اندازه رایج بود. فرهنگستان به جای آن «پیام کوتاه» را ساخت. یعنی به جای یک کلمۀ سه سیلابی دو واژه! این دکتر کزازی بود که «پیامک» را ساخت و همۀ ما اکنون به کار می‌بریم.

ناصر خسرو در سفرنامه می‌نویسد:

«خورجینَکی بود که کتاب در آن می‌نهادم. بفروختم و از بهای آن دِرَمَکی چند سیاه در کاغذی کردم تا به گرمابه‌بان بدهم. باشد که ما را دَمَکی زیادت‌تر در گرمابه بگذارد.»

در همین دو جمله سه کلمۀ «خورجینک»، «درمک» و «دمک» را به کار برده که در واقع «خورجین+ک»، «درم+ک» و «دم+ک» است. در روزگار ما آن قدر، «ک» برای تصغیر یا تحقیر (کوچک‌شماری) به کار رفته (مردک، زنک، آدمک، پسرک) که قابلیت اصلی آن فراموش شده و «پیامک» که همان «پیام+ک» است یادآور واژه‌های زیبا در نوشتۀ ناصر خسرو است.

کزازی، شاهنامه‌شناسی است که به شناختن و نوشتن بسنده نکرده و به اندازۀ توان خود خواسته در این روزگار کاری کند فردوسی‌وار. پیراستن زبان پارسی از واژه‌های بیگانه ولو خودی به نظر برسند یعنی به داماد و عروس هم رحم نکرده!

یادمان باشد که فرهنگستان کنونی که با ریاست آقای حداد عادل شناخته می‌شود تنها نسبت به واژه‌های انگلیسی و فرانسوی حساس است و به عربی‌ها و به تعبیر پارسی‌سره‌نویسان، تازی‌ها کاری ندارد. کزازی اما برای واژگان عربی رایج هم برابرهای زیبایی ساخته که به کار هم می‌روند. مانند «پُرسمان» به جای مسأله، «انباره» به جای مخزن، «اَبَرشگفت» به جای خارق‌العاده، «یافه» به جای باطل، «بایا» به جای واجب، «ستانی» به جای افقی، «ستونی» به جای عمودی، «باورپُرسی» به جای تفتیش‌عقیده و موارد دیگر که فراوان‌اند.

چون پیشینۀ این کار به افرادی چون احمد کسروی و فرهنگستان دوران رضاشاه می‌رسد اوایل بیم آن می‌رفت که به کزازی هم انگ زده شود اما همان‌گونه که عربی زبان اسلام است فارسی هم بیگانه نیست و ضرورتی ندارد با عربی درآمیزد.

[همین «ضرورتی ندارد» اگر به شکل «بایستگی ندارد» نوشته شوند نوآموزان ما دچار مشکل نمی‌شوند که «ض» در «ضرورت» در کدام یک از اشکال چهار گانه است: ذ، ض، ز، ظ! یا وقتی به جای «ظلم» می‌نویسیم «ستم»]

کزازی در واقع نه تنها سنت فردوسی را ادامه داده که در پارسی سره‌نویسی پا جای پای کسانی چون خواجه عبدالله انصاری گذاشته که وقتی می‌گوید: «خدایا، همچو بید می‌لرزم که مبادا به هیچ نَیَرزم» همۀ واژه‌ها پارسی است. یا در این شعر حافظ:

اگر به زلفِ درازِ تو دستِ ما نرسد

گناه بختِ پریشان و دستِ کوتهِ ماست

یا این شعر سعدی:

در سخن با دوستان، آهسته باش

تا ندارد دشمنِ خونخوار، گوش

پیش دیوار آن چه گویی هوش‌دار

تا نباشد در پسِ دیوار، گوش

به اصطلاح علما، کزازی عالمِ بی‌عمل یا واعظِ غیر متّعِظ نیست (من اما انگار هستم چون اغلب کلمات این جمله عربی بود!) چرا نیست؟ چون نه‌تنها دربارۀ شاهنامه و فردوسی آثاری چون «از گونه‌ای دیگر»، «تندبادی از کنج»، «دُرّ دریای دری»، «رؤیا، حماسه و اسطوره»، و «مازهای راز» را نوشته، خود نیز به زبان فردوسی و با کمترین واژگان غیر پارسی می‌نویسد و همان‌گونه هم سخن می‌گوید ولو در گفت‌وگوهای خانوادگی و دوستانه.

چنان که در صدر آوردم چیرگی این ویژگی سبب‌شده وقتی او سخن می‌گوید شکل گفتار او بیشتر جلب توجه کند تا آن چه می‌گوید.

برای آشنایی بیشتر با نحوۀ گفتار و نگارش دکتر کزازی پیام او در پی درگذشت استاد آواز ایران یک نمونۀ گویاست:

خُنیا به سوگ می‌نشیند. آواز، با درد و دریغ دَم‌ساز، می‌موید. چنگ، درمانده و دل‌تنگ، گیسو می‌پریشد. تار، زار، می‌گرید. نی، جان‌گزای و جگرسوز، می‌نالد. تنبک، دمادم، از غم بر سر می‌کوبد. چرا؟ زیرا بزرگ‌مرد آواز ایران، استاد محمدرضا شجریان – این خرم‌خوی‌ترین خُنیایی که یادش گرامی باد! – به مینوی برین شتافته است تا از این پس بهشتیان را، با گل‌بانگ پهلوی و مینُوِی خویش، بیافساید (=افسون کند) و دل از آنان برباید و دری از هنرِ جان پرور، بر روی‌شان، بگشاید.

کزازی برای همۀ شیفتگان زبان پارسی یک موهبت است و با واژه‌هایی که می‌سازد به زایایی و پویایی زبان کمک شایانی می‌کند. از این رو گزاف نیست اگر او را فردوسی بی‌ ردا و دستار بخوانیم. فردوسی‌ای که این بار نه از شرق و خراسان که از غرب و کرمانشاه سر برآورده و به زبان پهلوانان کُرد سخن می‌گوید و حسی از غرور و افتخار به آدمی دست می‌دهد. پس به سبک خود او شعری از زبان فرخی سیستانی را به استاد پیش‌کش می‌کنیم. به پهلوان کرمانشاهیِ زبان:

شاد باش و دیر باش و دیر مان و دیر زی

کام جوی و کام یاب و کام خواه و کام ران

میرجلال‌الدین کزازی؛ پهلوانِ کرمانشاهیِ زبان

منبع: عصر ایران

میرجلال‌الدین کزازی؛ پهلوانِ کرمانشاهیِ زبان

مطالب بیشتر

1. توضیحات میرجلال‌الدین کزازی دربارۀ نام کیومرث در شاهنامه

2. متن تسلیت میرجلال الدین کزازی برای درگذشت بدرالزمان قریب

3. سجاد آیدنلو: تصور اینکه شاهنامه به فارسی سره سروده شده غلط است

4. آگاهی تازه از جام جمشید و کیخسرو

5. یادگار زریران نمونه‌ای از هنر شاعری ایران در دورۀ میانه

مدیریت

فریادی شو تا باران وگرنه مُرداران... احمد شاملو

Recent Posts

من فکر می‌کنم هرگز نبوده قلب من این‌گونه گرم و سرخ…

من فکر می‌کنم هرگز نبوده قلب من این‌گونه گرم و سرخ...

21 ساعت ago

نگاهی به کتاب «خطابه‌های برندگان جایزۀ نوبل ادبیات» ترجمۀ رضا رضایی

نگاهی به کتاب «خطابه‌های برندگان جایزۀ نوبل ادبیات» ترجمۀ رضا رضایی آیدا گلنسایی: بزرگ‌ترین شاعران…

4 روز ago

شبیه به مجتبی مینوی!

شبیه به مجتبی مینوی! مرتضی هاشمی‌پور محمد دهقانی، نویسنده و منتقد ادبی را از پویندگان…

5 روز ago

نگاهی به آثار نقاش بلژیکی: «جیمز انسور»

نگاهی به آثار نقاش بلژیکی: «جیمز انسور» «جیمز سیدنی ادوارد»‌ که با نام «جیمز انسور»‌…

1 هفته ago

جمله‌هایی به یادماندنی از نغمه ثمینی

جمله‌هایی به یادماندنی از نغمه ثمینی «لباس جایی است که فرهنگ‌ها برای حضور فیزیکی بدن‌ها…

1 هفته ago

«صید ماهی بزرگ» نوشتۀ دیوید لینچ: روایتِ شیرجه به آب‌هایِ اعماق

«صید ماهی بزرگ» نوشتۀ دیوید لینچ: روایت شیرجه به آب‌هایِ اعماق آیدا گلنسایی: در کتاب…

2 هفته ago