لذتِ کتاب‌بازی

رُزا جمالی: دیباچه‌ای بر شعر امیر اور

رُزا جمالی: دیباچه‌ای بر شعر امیر اور

شعرهای امیر اور به چهار گروه تقسیم می‌شوند:

الف) شعرهای روایی و تاریخی

این شعرها که از تلمیحات و اشاراتی به متون کتاب عهد عتیق آکنده است؛ از نمونه‌های آن می‌توان به شعرِ «به زودی شهر سرنگون خواهد شد» اشاره کرد که مناسباتِ بینامتنی با سه کتاب اشعیا، ارمیای نبی و یونس برقرار می‌کند. روایتی از ویرانی دوباره‌ی شهر، ویرانیِ دوباره‌ی اورشلیم. در شعر کنار معبد اشارات شاعر به معبد سلیمان قابل توضیح است. درشعر غارتگران دوباره باز گشتند باز شاهد اشاراتی تاریخی به ویرانی‌معبد سلیمان هستیم. اهمیت معبد در این شعرها قابل بحث است.

بازخوانی شعر “به زودی شهر سرنگون خواهد شد”

این شعر را می‌توان از منظر “تاریخ‌گرایی نو” بررسی کرد. شعر ترکیبی از صداها و روایات است. شاید شعر یادآورنده‌ی قسمت‌هایی از روایات عهد عتیق در دوره ی نبوکد نصر باشد که شهر در آن ویران می‌شود، او که پادشاهی ستمگر بود و از ثروت مردم می دزدید.
استیفن گرین بلت تاریخ‌نگار و نظریه‌پرداز این مکتب تاریخ را دارای صداهای غایبی می‌داند که در روایات حکومتی دیده نمی‌شود. این روایات به تاریخ ماهیتی چند صدایی می‌بخشد و غالباً روایت رایج را تائید نمی کند. چون در این شعر صدای آحاد مردم یک جامعه دیده می‌شود.
شاعر اشارات فراوانی به اتفاقات سیاسی روز می‌کند و جریانات خبری و اجتماعی را از نگاه و زاویه دید طیف‌های وسیعی از مردم بیان می‌کند. صداهای مردمی که گاه در حاشیه قرار گرفته‌اند. وقتی که از شهرک سازی در کرانه‌ی باختری سخن می‌گوید، پایان آن را با سرنوشتِ آشویتس و خودکشی شورشیان یهودی در ماسادا یکی می‌داند.
رُزا جمالی: دیباچه‌ای بر شعر امیر اور
ب) شعرهای حکمت‌گونه

بخش‌هایی از کتاب مقدس هستند که متون حکیمانه خوانده می‌شوند. اور گاهی به این‌گونه از متن‌ها نزدیک می‌شود.

شعر “کنار معبد” شاید ازین جمله باشد.
ج) ادعیه مذهبی

بخشی از آن‌ها ادعیه روزانه هستند و بازخوانی و بازنویسی اوست از آن‌ها به شیوه‌ای که با کلمات امروزی و زندگی امروزی عجین شده باشد، در این شعرها گرچه شاعر به زبانی باستانی مضامینی باستانی را دوباره دستمایه‌ی خود قرار داده است اما تصاویری از زندگی شهری و دغدغه‌های آدمی در این عصر را نیز می‌نمایاند.

د) شعرهای فلسفی- عرفانی

شعرهایی هستند که عمدتا به عرفان شرق، تصوف، اشراق‌گرایان گرایش دارند. ادعیه‌ها هم گاهی بار فلسفی پیدا کرده‌اند. شعر “گوش کن” پر از مباحث فلسفی ست. این شعرها عموما تصویرپردازانه و نمادگرایانه هستند، شعرهای کوتاه‌تر به هایکوهای ژاپنی شبیه هستند.
***
در این مجال از رویکردهای مختلفی به شعر “امیر اور” می‌نگریم:

_ روایت‌شناسی

روایت‌شناسی شعر امیر اور او را از شعر رایج در غرب جدا می‌سازد. یکی ازین شعرها شعر “کنارِ معبد” است، در شعر غرب راوی شعر که به آن گوینده‌ی شعر نیز می‌گویند یک شخصیت است اما در ادبیاتِ شرق راوی مشاهده‌گر است و نقال. در ادبیات کهن شرق راوی از شخصیت‌ها فاصله می گیرد و با آن‌ها همذات پنداری نمی‌کند اما نقال و یا راوی مخاطب را به خود مشغول می‌سازد و آن‌ها را وا می‌دارد که فکر کنند و تصمیم بگیرند و شخصیت‌ها را قضاوت کنند:
کنار معبد/ اسد به جستجوی تکه‌ای نان است / عبدالله به جستجوی روزی خود می‌گردد/ در بساط گدائی شان / و دود عودی که او را به خود گرفته
مصطفی به جستجوی ستارگان است/ و عیسی به جستجوی محبت است/ کاسه‌ی گدائی‌شان را دراز می‌کنند با دهانی آویزان
منصور گویا حقیقت را می‌جوید/ از رهگذران می‌پرسد / جلال به جستجوی آزادی ست/ عُمَر گویا زندگی را می‌جوید.
و اما او؟ / او که چیزی را گدائی نکرده / چراکه چیزی کسی به او نخواهد بخشید/ اما کاسه‌ی او پُر است / با نیم‌نگاهی خیره / تکه‌هایی برآمده
از ذهنش/ خرده‌هایی از کلمات / باد و خاک و آتش / پادشاهی / کیمیای حیات / و رستگاری
کاسه‌ی گدائی‌اش را وارونه می‌چیند و بر می‌گرداند/ و خالی‌اش می‌کند / اما هنوز پر است و لبریز
“و ای درون و خواهش نفس”؛ این را بر روی آن می‌نویسد / کاسه‌ای که حالا شکل جام است و تا لبه پر از شراب است و آن را به جرعه‌ای به
کام می‌کشد
زنهار که جام من خالی نیست!
جام را در لحظه در هم می‌شکند/ اما این تکه‌های خُرد / پُرتر و چند برابر شده‌اند
اما کنار معبد اسد تکه‌ای از جان آدمی را خواسته / مصطفی سنگ‌های معبد را می‌خواهد / و عمر دیوارهای معبد را
کنار او
کنار معبدی که او بدان تکیه داده
معبدی نیست دیگر.

در شعرِ “کنارِ معبد” گروهی زائرانی به معبد و زیارتگاهی سفر کرده‌اند و در جستجوی ثروتی هستند، زائرانی که روز به روز حریص‌تر می‌شوند و بیشتر می‌خواهند تا جایی که تصمیم می‌گیرند که معبد را خراب کنند و تکه‌های آن را به خانه ببرند و در این میانه کسی پیدا می شود که سیمای واقعی یک عارف را در خود دارد، کسی که با پیاله‌ای از شراب به گرد معبد می‌گردد، کسی که چیزی از خداوند نمی‌خواهد و برای تمناهای این دنیایی ارزشی قائل نیست اما آرزوی او زودتر از بقیه برآورده می‌شود چرا که او ماوراء چیزها را می‌بیند و دیگران تنها این دنیا را می‌بینند؛ همان داستانِ قدیمیِ حرص و طمعِ آدمی. کسی که گدائی نمی‌کند و خداوند به او بی‌حساب می بخشد و بصیرتی آن جهانی داده است.

در اینجا نکته‌ی اساسی بحث زاویه‌ی روایت است و شناخت آن است که بی‌شباهت به روایتی سینمایی نیست، سکانس اول این روایت متمرکز بر گدایان و زائران است و سکانس بعدی با همان موقعیت مکانی اما متمرکز بر درویش و عارف که پیاله شرابی با خود دارد و این مرا به یاد حکایاتی از مثنوی یا بوستان و گلستان می‌اندازد. ادبیاتی حکیمانه که راوی داستانی را می‌سازد که نکته‌ای را درس بدهد و این سالک است که هفت وادی عشق را طی می‌کند تا به مقامی عرفانی دست یابد.
افسانه‌های کانتربری اثر چاوسر هم در فضایی شبیه به این شعر ترسیم شده است. داستان گروهی زائر که قرار است به زیارتگاه بکت قدیس بروند و در این مسیرست که داستان‌هایی را برای دوستان خود بازگو می‌کنند.
_ ریشه و پس زمینه‌ی الگوهای زبانی

شعرهای امیر اور از درخشان‌ترین آثار نوشته شده به عبری مدرن است اما نمی‌توان ازین حقیقت صرف نظر کرد که همیشه یک زبان کهن دلالت‌هایی را با خود به همراه خواهد آورد، پس زمینه و مضامینی که همه کهن هستند. اما این محیط و موقعیت‌های شعری با اشاراتی به زمان حال آمیخته می‌شود؛ زمانی که عطر و بوی عبری کهن و مراسم مذهبی را در آن حس می‌کنی که به روزمرگی‌های فضاسازی شعر آمیخته است. در شعری مثل شهر دوباره سرنگون خواهد شد، تلمیحات عهد عتیق با روایتی از جهان مدرن آمیخته است و در اینجا کتابِ مراثیِ ارمیایِ نبی را به یاد می‌آوری و قسمت‌های آخرالزمانی کتابِ مقدس که دنیایی به انحطاط رفته را متصور می‌سازد.
و اینجا شاعر نقشی فردی را به عهده نگرفته است بلکه ناخودآگاهِ جمعیِ یک قوم به حساب می‌آید:
و به زودی شهر برانداخته خواهد شد
بر موش‌ها و بر مردم واژگون خواهد شد
بر چشم‌هایی که به پائین خیره‌اند در انسداد جاده‌ها
بر مردگان، بر فاتحان کوه
درست بر همان تصویر و چشم‌اندازی که موطنِ ماست
و شاید دراین شعرِ خاص ماهیتی بینامتنی به وجود آمده است و این ارتباطاتِ بینامتنی با آیاتی از کتابِ مقدس، شخصیت‌ها، مضامین، پس زمینه و… دیده می‌شود و در این میانه از همه مهم‌تر کتاب اشعیاء قابل ذکر است.
و این نکته نیز باید ذکر شود که شعر امیر اور از سنت موازی‌سازی کلام در ادبیات عبری برخوردارست.
_آئین و عرفان کابالا

و عشقِ عرفانی در ادبیات عرفانیِ یهود چگونه تعریف می‌شود؟ اگر به کتاب عشق و کابالای موشه ایدل رجوع کنیم، دریافت‌هایی را در این زمینه خواهیم داشت. شعر “باری که به خداوند می‌رسیدم” امیر اور شعری ست که در آن سالک به جستجوی خداوند است و با خداوند سخن می گوید و خداوند را طوری توصیف می‌کند که انگار هم مونث است و هم مذکر، داشتن این‌گونه از صفات چرخه‌ی توصیفات شاعر را غنی ساخته است:

باری که به خداوند رسیدم؛ چشمی نداشتم انگار
شنیدم موسیقی حسرت ناک اش را که در گرد من بود
انگار که به غرش و آهی خداوند را تکه تکه کرده بودند
و یا به زمین کشیده بودند
و من با کف دستم برگ‌های زیرین‌اش را لمس می‌کردم
نفسی که از دهان خداوند دمیده بود و پشت‌اش که گرم بود انگار…
آن زمان که به نزد خداوند می‌رسیدم؛ برهنه بودم انگار
به بوی خداوند عطر و نفسی گرفته بودم انگار
صدا گرفته بودم
و دستانش بر دستانم اثری موثر داشت
انگار داشت از باغ گذر می‌کرد
و خنکی روز بود انگار…
او را ازین سرزمین تبعید کرده بودند
که آواره بود و پناهی می‌جست…
درست آن زمان که به خداوند رسیده بودم
در گوشش پچ‌پچه کردم
تو را شناختم و خودم را
تو را چنانکه شناختم، خودم را در آغوش کشیدم
چه تنها و غریب بودم من!
درست آن زمان که به خداوند رسیده بودم…
_ادبیات حکمت‌گونه

بسیاری از شعرهای امیر اور با ادبیات حکمت‌گونه‌ی کتابِ مقدس قابل قیاس است؛ کتاب‌هایی نظیر مزامیر داوود و امثال سلیمان و شعرهای او توامان اشاراتی به تورات دارد. متن تازه خودش را در بازخوانی متن کهن می‌آفریند و کاملا مشخص است که سبک روایی اش متاثر از چنین ادبیاتی‌ست.
و چون به راه عشق/ نذری از سرِ نمازت به سینه گذشت، / برخیز و بی‌دریغ بر آ؛ / زیرا خدای تو / عاشقِ سفلگانِ فرومایه نبوده است./ پس بر آنچه گفته‌ای، هم از گفتن‌ها / به گام‌ها برآی و درنگ مکن
                                                                                  کتاب جامعه، باب پنجم
_کهن‌الگوها
شعرهای امیر اور پِر از طرحواره‌های کهن‌الگویی ست و از جمله‌ی آن‌ها می‌توان به این موارد اشاره کرد:
الهه‌ی رویش، مادرِطبیعت، چرخه‌ی حیات، سفر مقدس و … تنیده شدن تصاویر در دلِ این چرخه‌هاست که ناخودآگاه هر خواننده‌ای را به تامل وا می‌دارد.
روحی که بر زمین می‌غلتد
جسمی کوچک است
پائینِ آن بزرگ دارد می‌لرزد
و وقتی که دریای وحشی از هر سو و در ژرفنا
در می‌نوردد همه‌جا را
می‌کاود درونش را
نفس نفس می‌زند، آب می‌رود، کش و قوس می‌آید و می‌بلعد
انگار که گلوست
یا روده‌ها
که شکاری را می‌بلعد.
_فلسفه و ادیان
لحظه‌ی مقدس مطابق با نظر میرچا الیاده لحظه‌ای ست که آدمی می‌تواند در همه‌ی مکان‌ها و زمان‌ها حاضر باشد. آدمی می‌تواند زمانِ خطی را به کنار بگذارد و آن را به چرخه‌ای از زمان‌ها و مکان‌ها بدل کند. زمان مقدس همیشه به زمانی مثالی در گذشته بر‌می گردد.  زمانِ آفرینش و ما می‌توانیم شواهدی ازین لحظه‌ی مقدس را در شعرِ امیر اور بیابیم. لحظه‌ای که در آن مکان و زمان مشخص نیست و انگار که در مکان‌ها و زمان‌های مختلف است که صورت می‌پذیرد که می‌تواند همه‌جا، هیچ جا و یا هرجایی باشد که می‌تواند در هر زمانی و یا در بی‌زمانی اتفاق بیفتد و لابد در زمان‌ها و مکان‌هایی ناهمگن است که اتفاق می‌افتد و برای همین است که فکر می‌کنیم که بسیاری ازین شعرها در گذشته و درسفرِ پیدایش اتفاق افتاده‌اند.
مرگ و بیشتر مرگ، خاک و بیشتر خاک
ما در میدان ایستاده‌ایم، می‌خواهیم که زندگی کنیم
و شبیه سایه‌ساری از کوهساران
تمام شهر را با این بیداری خواب‌آلوده گسترانده‌ایم
آیا او آن جا بود وَ یا نبود؟
غریبه‌ای در جسم من، می‌توانست و یا نمی‌توانست، از باد پرسیدم:
” و چند سال دیگر در این خا ک مُرده راه خواهیم رفت؟”
کوه‌ها در نیم نگاهِ من به سراب می‌مانند
شن‌ها که کف پاها را لمس می‌کنند، خاطره‌ای بی‌آغازند
و این مکان در همه جاست
به کجا می‌روی؟ بالاتر یا پائین‌تر؟ آیا اینجایی؟ در پشت نگاه خیره‌ام؟
آیا نگاه خیره‌ی من بی من آنجاست؟ از کجا آمده‌ایم؟
تنها، هر دوی ما از باتلاق‌ها گذر کرده‌ایم
و برچهره‌هایی گذر کرده‌ایم که غرق شده‌اند
ابدی بوده‌ایم و جاودانه، در این‌همه سال
در آن اتاقکِ زیر شیروانی، در شهر آمستردام که آن غم عمیق را در پنجره‌ها دیدیم
دیگر چقدر باید راه برویم؟ چقدر مانده؟
از مرگی به مرگی دیگر، از خاک به خاک
ای تاریخ که درمن زنده شدی و ای مرگ
امروز به من بده نوری از زیستن را.
_ بحثی در ساختار و غیابِ ضمیرِ منِ اول شخص

در انتخابِ ضمیرها بهتراست که بحثی را باز کنیم؛ در برخی موارد خاصه شعرهای دعایی مرجع ضمایر مشخص نیست و این خواننده و منتقد را به خوانشی نزدیک‌تر دعوت می‌کند و تاویلات و ایهامات شعرها را بسط می‌دهد. زبانی مبهم و کنایه‌وار که سوگوارست و ازمرزبندی‌های سنتی “خیر” و “شر” آشنایی‌زدایی کرده است، گاه تمایز این دو حتا دشوارست و لحنی به خود می‌گیرد که انگار همین شما که این شعر را می‌خوانید گناهکار هستید و هیچ رحم و شفقتی در شما نیست و همه‌ی ما انگار می‌توانیم ستمگر باشیم.
و شاید این “خود” تکه پاره باعث حذف ضمیر “من” شده است و برای همین است که تقریبا همیشه از زبان سوم شخص،  و یا “ما” اول شخص جمع سخن می‌گوید و منظرگاهِ او در بیشترِ موارد دانای کُل است.
– شعرهای تغزلی

شعرِ عاشقانه عبری نظیر غزل غزل‌های سلیمان برای بسیاری از خوانندگان شعر محبوب است:

ای دخترانِ اورشلیم!
شما را قسم به عشق
عشق مرا بیابید و بگوئیدش
که من همه
رنجور و خسته از علاقه‌های توام.
                                             غزل غزل‌های سلیمان، بابِ پنجم
اینک تو زیبایی/ محبوب من، / اینک تو زیبایی. / و چشمانت از پسِ حجاب/ هم/ هماننده‌ی چشمانِ کبوتر است. / و گیسوانت / آرامشِ گله‌یی ست/ گله‌ی گوسپندی‌ست پیراسته/ که از شستن برآمده باشد؛ /-همگانی خوش زاد، / که هیچ/ حتی / یکیشان را/ نازا ندیده‌اند-/ محبوبِ من! / لبانت/ ظریف و گلگونند، و دهانت / که نازکترین بوسه نثارش باد. / و شقیقه‌هات/ که از پسِ آن حجاب/ همچون انار رسیده‌ای / می‌شکفند.
و مرمر گردنت/ که هم بهای برج داوود است/ و سینه‌هات / همچون دو کودکِ همزادند / از آهوی عاشقی/ که به صحرا/ آرمیده‌ست.
                          غزل غزل های سلیمان، باب چهارم
شعرهای عاشقانه امیر اور که مجموعه‌ای از هفت شعر با عنوان “عشقه” است، مختصات ویژه‌ای را در خود دارد، بار اروتیک شعرها و تصویرسازی از آن جمله است:
جانور بین پاهایم
به سمت جانور بین پاهایت
زوزه می‌کشد.
ماه بین دندان‌هایم
به سمت ماهِ قلب‌ات
می‌درخشد.
جانور درون قلبم
همیشه تو را می‌بوید.
_ تاویل‌پذیری شعرها

در علم تاویل بحثِ ما براین است که زبان چیست که زبان ماهیتی خودارجاعی دارد و نوعی از بینامتنیت وجود دارد که همه‌ی متن‌ها را مرتبط می‌سازد که سوژه‌ی استعلایی ست و شاید در ادبیاتِ عبری از آن به عنوان نام پنهان خداوند یاد شده و همان اسم اعظمِ ماست.
کلمات را برگیر و بیا که بر زبان بیاوریم
که بیرون از زبان،
زبان زخمی ست
که از آن جهان خون گرفته
و در شریان‌هایش
جاری ست.
زبان می‌گوید: هست، نیست و هست
اما شعرهای امیر اور به شدت تاویل‌پذیر هستند زیرا که زبان به ایهامی غایی رسیده و جای خوانش‌های متفاوت را برای خواننده باز می گذارد.
_هولوکاست در جواب می‌نویسد
شعر “یک پیمانه آبجو” شعر درخشانی ست که لحظات موحش و تکان دهنده‌ی هولوکاست را در خود بازآفرینی کرده است. اضطراب یهودیان از نابود شدن که در اینجا به شکل اغراق‌پذیری تصویر شده است. یک موقعیت مکانی نمایشی و تکان دهنده که جامعه‌ای منحط را به تصویر کشیده است جامعه‌ای که در آن کشتن به سرگرمی می‌ماند و به یک بازی بدل شده است و می‌بایست که به شکلی تمام و عیار اجرا شود؛ برخلاف بقیه‌ی شعرهای امیر اور در این شعر با کلماتی عامیانه، پیش پاافتاده و حتا زشت مواجه هستیم که به خوبی زشتیِ یک موقعیت را نشان می‌دهد:
برای قتلی چنین
چنین قتلی
تمام و عیار
نیازی به توجیه نیست
نیاز به توجیهی نیست برای کشتار
به چرایی آن نیازی نیست
و تنها ابزاری کافی ست!
_ تاریخ‌گرایی نو

“شهر دوباره سرنگون‌خواهد شد” شبیه سندی تاریخی ست که صداهای مختلف را کنارِ هم گرد آورده است. ترکیبی چند صدایی از مردم و صداهای غایب است. شعر روایتی غیرحکومتی را مطرح می کند که قدرت را به چالش می‌طلبد و درون متن دیگری را پدید می‌آورد:
به زودی شهر برانداخته خواهد شد
زمانی که کارمندان حریص غرولند کنان به میزهایشان می‌چسبند
و شلوغی و همهمه‌ی ساندویچ فروشی‌ها
وتلق وتولوق ماشین‌های بزرگ رختشویی در خشک شویی‌ها
به دندان قروچه‌ای و تعظیمی
با کسانی که مشغول به کار هستند و خدمتگزاران آن‌ها
هم خودی و هم بیگانه
و با تشکر از نیکوکارانی که شکم آن‌ها را سیر می‌کنند
و آن‌ها که به مطبخ‌ها مراجعه می‌کنند
که پیاله‌ای آش گدایی کنند
جستجو می کنند
و زندگی‌شان را در سطل زباله می‌یابند.
رُزا جمالی: دیباچه‌ای بر شعر امیر اور
_غیرِ شخصی بودنِ شعرها

تی.اس. الیوت ایده شعر غیرشخصی را تعریف کرد. در تضاد با رمانتیک‌های قرنِ هجدهم تی. اس. الیوت شعری را تعریف می‌کند که از ضمیر من شخصی رمانتیک و فردگرایی می‌گریزد. به غیر از شعرهای عاشقانه ی امیر اور در اکثریت شعرهایش ما با ضمیر جمعی “ما” روبرو هستیم و این فردگرایی و شخصی‌نویسی به تعمیم دادن راوی به گروهی، مردمی و یا حتا نوعِ بشر انجامیده است. در بسیاری از شعرها شاعر از احساساتی شدن می‌گریزد و به نوعی از منطق و استقرای کلامی پناه می‌برد.
_ نگاه هایدگری به شعر

در برخی از شعرها نظیر “گوش کن” ، شاعر سوالات هستی شناسانه‌ی فراوانی را مطرح می‌کند و این لحظه‌ی هستی شناسانه است که او را به شهود نزدیک می‌کند.
از آنجا چه باز می‌شود: راه‌هایی بی‌شمار برای خویش
و “هست”، “بود”، “خواهد بود” برغربالِ راه‌هایی پیچ درپیچ
مویرگی از خون که در بدن منتشر می‌شود.
به ضربآهنگِ خداوند ضرب می‌گیرم
به سمتِ او می‌رُویَم و منتشر می‌شوم
در ازدحامی از کلِ هجومِ بودن
ضربانی بود که تنها عروج می‌یافت
شبیهِ رمزی گشوده
ذهنم بسط می‌یابد که درون را لمس‌کند
لمس کند تمامِ مردم‌ام را
این جهان است و تمامیتِ موجودات و این تنِ من است
همچنین در شعر “از چشم میمون‌ها می‌نگرم” این کشف هستی‌شناسانه و علمی در چرخه‌ی کائنات اتفاق می‌افتد:
از خلال چشم میمون‌ها می‌نگرم جهان را
چنانچه بازی می‌کنند با جمجمه‌ام در بالای درخت
عقابی مرا به آسمان می‌کشد
به پرواز درآمده‌ام
چرا که اندرونی، روده‌ها و شکم‌ام درو ن خاک است
که با کرم‌ها می‌خزم
چه کسی چشمانم را از حدقه بیرون کشیده است؟
در علف‌ها سبز می‌شوم
می‌رویم
زمانی‌که دیگر جسم‌ام پوسیده است
و روزیِ شماست.
ای جسم من
چگونه روئیدی!
رُزا جمالی: دیباچه‌ای بر شعر امیر اور
_شاعرانِ یهودی جهان

بزرگ‌ترین شاعران انگلیسی زبان قرن بیستم یهودی بوده‌اند؛ شاعرانی نظیر جوزف برادسکی، آلن گینزبرگ، آدرین ریچ، دوروتی پارکر، شارون اولدز، لوئیز گلاک و… .
شاید شباهت‌هایی را بشود در میان این شاعران پیدا کرد اما آنچه امیر اور را به آلن گینزبرگ در بسیاری از شعرهایش ماننده می‌کنند؛ فضاسازی‌های شهری و صنعتی و آمیختگی آن‌ها با ادعیه یهودی ست. آلن گینزبرگ شاعری اعترافی ست که روایتگر و منتقد سیاست‌های آمریکاست. برخی از شعرهای امیر اور نظیر “به زودی شهر دوباره سرنگون خواهد شد” و شعرهای مجموعه‌ی” گمان‌ها”یش به شعرهایی نظیر “آمریکا” و “کدیش” از آلن گینزبرگ شباهت‌های بسیاری دارد.
رُزا جمالی: دیباچه‌ای بر شعر امیر اور
————-
ماخذهای دیباچه:
– بازنویسی سیدعلی صالحی از غزل غزل‌های سلیمان و کتاب جامعه
– اسطوره بازگشتِ جاودانه، میرچا الیاده
– مقالات تی.اس.الیوت در نقد ادبی
-هایدگر در نقد شعر
– استیفن گریت بلت در تاریخ‌گرایی نو
مطالب بیشتر
رُزا جمالی: دیباچه‌ای بر شعر امیر اور
مدیریت

فریادی شو تا باران وگرنه مُرداران... احمد شاملو

Recent Posts

من فکر می‌کنم هرگز نبوده قلب من این‌گونه گرم و سرخ…

من فکر می‌کنم هرگز نبوده قلب من این‌گونه گرم و سرخ...

1 روز ago

نگاهی به کتاب «خطابه‌های برندگان جایزۀ نوبل ادبیات» ترجمۀ رضا رضایی

نگاهی به کتاب «خطابه‌های برندگان جایزۀ نوبل ادبیات» ترجمۀ رضا رضایی آیدا گلنسایی: بزرگ‌ترین شاعران…

4 روز ago

شبیه به مجتبی مینوی!

شبیه به مجتبی مینوی! مرتضی هاشمی‌پور محمد دهقانی، نویسنده و منتقد ادبی را از پویندگان…

5 روز ago

نگاهی به آثار نقاش بلژیکی: «جیمز انسور»

نگاهی به آثار نقاش بلژیکی: «جیمز انسور» «جیمز سیدنی ادوارد»‌ که با نام «جیمز انسور»‌…

1 هفته ago

جمله‌هایی به یادماندنی از نغمه ثمینی

جمله‌هایی به یادماندنی از نغمه ثمینی «لباس جایی است که فرهنگ‌ها برای حضور فیزیکی بدن‌ها…

1 هفته ago

«صید ماهی بزرگ» نوشتۀ دیوید لینچ: روایتِ شیرجه به آب‌هایِ اعماق

«صید ماهی بزرگ» نوشتۀ دیوید لینچ: روایت شیرجه به آب‌هایِ اعماق آیدا گلنسایی: در کتاب…

2 هفته ago