کافر دل به یاد استاد محمدرضا شجریان
برکت از کومه رفت
رستم از شانومه رفت:
تو هوا وقتی که برق میجّه و بارون میکنه
کمون ِ رنگه به رنگش دیگه بیرون نمیاد،
رو زمین وقتی که دیب دنیارو پُرخون میکنه
سوار ِ رخش ِ قشنگش دیگه میدون نمیاد.
شبا شب نیس دیگه، یخدون ِ غمه
عنکبوتای ِ سیا شب تو هوا تار میتنه.
دیگه شب مرواری دوزون نمیشه
آسمون مثل ِ قدیم شبها چراغون نمیشه.
غصهیِ کوچیکِ سردی مثِ اشک
جایِ هر ستاره سوسو میزنه،
سر ِ هر شاخهیِ خشک
از سحر تا دلِ شب جغده که هوهو میزنه.
دلا از غصه سیاس
آخه پس خونهی ِ خورشید کجاس؟
احمد شاملو
چگونه از «دادگاه بیستوچهار ساعتی ذهن» و «محکومیتهای مداوم» رها بشویم؟
من فکر میکنم هرگز نبوده قلب من اینگونه گرم و سرخ...
نگاهی به کتاب «خطابههای برندگان جایزۀ نوبل ادبیات» ترجمۀ رضا رضایی آیدا گلنسایی: بزرگترین شاعران…
شبیه به مجتبی مینوی! مرتضی هاشمیپور محمد دهقانی، نویسنده و منتقد ادبی را از پویندگان…
نگاهی به آثار نقاش بلژیکی: «جیمز انسور» «جیمز سیدنی ادوارد» که با نام «جیمز انسور»…
جملههایی به یادماندنی از نغمه ثمینی «لباس جایی است که فرهنگها برای حضور فیزیکی بدنها…