له دوای خنکانی حهلهبچه | حلبچه که نفسش برید |
سکالایێکی دریژم …. | شکواییهای بلند… |
نووسی بۆ خوا | به خدا نوشتم |
بهر له خهلکی بۆ درهختێکم خوێندهوه | قبل از هر کس، برای درختی خواندمش |
درهخت گریا | درخت گریست |
له پهنایا باڵندهیهکی پوستهچی وتی باشه | زیر سایهی درخت، کبوتر نامهرسانی گفت: |
کێ بۆت دهبا؟ | چه کسی برایت میبرد؟ |
گهر به تهمای منی بیبهم | اگر میخواهی من ببرم، |
من ناگهمه عهرشی خودا. | من نمیتوانم به عرش الهی برسم. |
بو به شهو درەنگ | هوا تاریک شد |
فریشتهی ڕەش پۆشی شێعرم | فرشتهی سیاهپوش شعرم |
وتی: تو هیچ خهمت نهبێ | گفت: غم به دلت راه نده |
من بۆت ئهبهم، ههتا سهری | من میبرمش، تا آن بالاها |
تا کهشکهلان | تا ملکوت |
بهڵام بهڵێنت نادهمێ | اما هیچ قولی نمیدهم |
خۆی نامهکهم لێ وهرگرێ | خدا خودش نامهات را از دستم بگیرد |
خۆ دهزانی خۆدای گهوره کهی ئهیبێنێ | خودت که میدانی خدای بزرگ را کسی نمیبیند! |
وتم سپاس، تۆ ههلفڕه | گفتم سپاسگزارم. تو پرواز کن |
فریشته ئیلهام ههلفڕی و | فرشتهی الهام پرواز کرد و |
له گهڵ خۆیا سکالای برد | شکواییه را با خود برد |
ڕوژێ دوایی که هاتهوه | روز بعدش که بازآمد |
سکرتێری پلهی چواری نووسینگهی خوا | منشی ردهی چهارم دفتر خدا |
عۆبەید ناوێ و ههر لهسهر ههمان سکالا، له دامێنه | عبید نامی! زیر همان شکایت نامه، در ادامه |
به عهرهبی بۆی نووسیبوم | به عربی برایم نوشته بود: |
گهوجه ! | احمق! |
بیکه به عهرهبی، کهس لێره کۆردی نازانێ و | به عربی بنویس، اینجا کسی کوردی نمیداند و |
نایبهین بۆ خوا… | نمیبریمش برای خدا… |
شکواییهای به خدا سرودۀ شیرکو بیکس
شعر شکواییهای به خدا (سکالا) با صدای شیرکو بیکس↓
مطالب بیشتر
ویلیام فاکنر: هنرمند هيچ اخلاقی نمیشناسد مصاحبهکنندهای از فاکنر میپرسد: نويسنده چگونه رُماننويس جدی میشود؟…
بریدهای از کتاب آسایش نوشتۀ مت هیگ به دلیل انعطافپذیری عصبی، مغز ما براساس چیزهایی…
چرا «گلابی» مهم است؟ گلابی از زمان ماقبل تاریخ با ما بوده است، حتی برشهای…