دکتر ساموئل هازو، شاعر، نویسنده، منتقد و نمایشنامهنویس آمریکایی است که ریاستِ انجمن بینالمللی شعر را نیز به عهده دارد. جدِ پدریِ ساموئل هازو لبنانی بود. هازو کتابهای متعددی از شاعران ِعرب ترجمه کرده که آخرین آنها از آدونیس (علی احمد سعید)، شاعر لبنانی است. گلچینی نیز از اشعارِ مذهبی کشورهای مختلف به چاپ رسانده و تازهترین کتابش که مجموعهای از مقالات ادبی، سیاسی و اجتماعی ست با عنوان «ردِّ پای خدا» جایزه بهترین کتاب سال را برده است. اما شهرت ِهازو فقط به دلیل شعرها و نمایشنامههایش نیست. هازو منتقدی اجتماعی– سیاسی است با وجدانی بیدار، نگاهی هشیار و زبانی تند و تیز. او در کتابِ مقالاتش این چنین از جامعه آمریکا انتقاد میکند: «رخت بر بستنِ معنویات از مرکز قدرت جامعهای برای ما به ارث گذاشته که در آن حکومت مظهر «آنها» تلقی میشود و نه جلوهگاه «ما». زندگی ما بهتدریج و بهطرزی اجتنابناپذیر در جهتِ گم کردن ارزشهای آن پیش میرود. ما سرپرستی را با سرکوبی، بزرگمنشی را با فخر فروشی، بذلهگویی را با هرزهدرایی، سرشتِ سوگناک زندگی را با تلخیِ گذرای لحظهها و وطنپرستی را با خویشکامگی اشتباه گرفتهایم.»
ترجمه هنگامی روی میدهد که تغییر یا تبدیلی به وجود میآید و شکل قبلی، شکل تازهای به خود میگیرد. بنابر چنین تعریفی، هر گفته یا نوشته نوعی ترجمه محسوب میشود. تبدیل احساسات یا افکار به صداها یا نشانههایی که بنا بر ضرورت و توافق همگانی معرف آن احساسات و افکارند امکان سهیم شدن در تجربهها را فراهم میکند که همگان همزبانی مینامند و شاعران، همدلی. چه بسا زندگانی نیز ترجمانی دیگراست؛ سلسله ترجمانی از نطفه به جنین، از جنین به نوزاد، از نوزاد به کودک، از کودک به نوجوان، از نوجوان به فرد بالغ؛ توالی تغییر و تبدیلها از ذره تا آخرین مراحل زندگی که از همان آغاز به طور کامل دارای همان ویژگیهای اشکال بعدی و بزرگتر خود اوست. و برای کسانی که به جاودانگی روح اعتقاد دارند، خودِ مرگ را نیز میتوان نوعی ترجمه تلقی کرد که ضمن آن زندگی به تعابیر یکی از ادعیۀ کلیسایی، تغییر کرده اما از میان نرفته؛ صرفاً ترجمه شده است.
ترجمه ادبی فقط بخشی جزئی از این فرایند کلی است. اما این نوع ترجمه که در هالۀ نفوذناپذیر خود هر تلاشی را نامعقول جلوه میدهد، از انواع دیگر آن متفاوت است. چرا؟ زیرا در مقام نظر امر ناممکن است و در ناممکنی ممکن میشود. بعضی میپرسند چگونه میتوان عمق احساس و ادراک ظریف تنیده شده در تاروپود یک زبان را وفادارانه به زبانی دیگر برگرداند؟ همین گروه میگویند آیا چنین اقدامی ندیده گرفت حرمتِ حریم زبان مبدأ نیست؟ آنان که از چنین موضعی جانبداری میکنند از یک نظر کاملاً حق دارند. اما نتیجۀ منطقی این مطلقانگاری چیزی نیست جز محبوس ماندن در زندان بابل زبانِ خودمان و تبدیل شدن به ساکنان برج بابل، جایی که هیچکس قادر به درک زبان دیگری نیست و هرکس به زبان قوم خود سخن میگوید.
وفاداری تا حد نامرئی شدن؛ نوشتۀ ساموئل هازو؛ ترجمۀ فریده حسنزادۀ مصطفوی
مطالب بیشتر
- فریده حسنزاده و ترجمۀ شعر جهان نوشتۀ کامیار عابدی
- عاشقانههای مردانه تازهترین آنتولوژی فریده حسن زاده
- تأملی در قلندران چهارپا نوشتۀ فریده حسنزادۀ مصطفوی
- دو شعر از دو زن
- کدبانوی جوان نوشتۀ کومیسو ترجمۀ دکتر ناهید نوروزی