شاعران جهان

دربارۀ آرتور رمبوی غیب‌بین

دربارۀ آرتور رمبوی غیب‌بین

دورۀ بسیار کوتاه شاعری رمبو در سال 1870 آغاز شد که او هنوز شانزده سال نداشت و در 1875، پیش از بیست و یک‌سالگی‌اش پایان گرفت. اما در همین چند سال او از یک شاعر سنّتی مانند ورلن در سال‌های پارناسی‌اش به چنان شاعر آوانگاردی تحول یافت که حتی امروز، پس از گذشتِ یک قرن، اشعارش هنوز جلوه‌ای مدرن و امروزی دارد.

رمبو در همان ماه مه 1871، کم‌تر از شش ماه پس از انتشار اولین شعرش، نامه‌ای خطاب به یکی از دوستانش نوشت که به «نامه غیب‌بین» معروف است و در آن، همۀ شعر فرانسوی را به عنوان «نثر مسجّع» طرد می‌کرد، در ردّ لامارتین می‌گفت که «شکل کهنه و منسوخ شعرش او را خفه کرده است» و حتی بودلر را، با آن‌که شیفته‌اش بود، به این متهم می‌کرد که «بیش از اندازه آگاهی هنری دارد».

آنچه او می‌خواست اشکال تازه‌ای از شاعری بود که به نبوغ شاعر بیشتر میدان بدهد. در این نامه جملۀ بسیار معروف «من کس دیگری است» آمده که گاهی بنادرستی تفسیر می‌شود در حالی که خود رمبو در توضیح آن می‌گوید هدفش این است که خود کنار بایستد و شکل‌گیری اندیشه‌اش را تماشا کند و آن را بشنود: «شاهد شکوفا شدن فکرم‌ام، نگاهش می‌کنم، به آن گوش می‌دهم.» یعنی که کار شاعر این نیست که آگاهانه و به عمد شعر بسازد، بلکه باید به شعر اجازه بدهد که خودش شکل بگیرد. این اصل در شکل غایی‌اش، در عمل به سوررئالیسم می‌انجامد و در واقع نیز رمبو را منشأ این جنبش می‌دانند که در آغاز قرن بیستم پا گرفت.

اما آنچه رمبو در «نامۀ غیب‌بین» ارائه می‌کند نه یک نظریۀ کاملاً انسجام‌یافته بلکه حس گنگ ناخرسندی از هر نوع انضباط و مقررات است که ویژگی جوانی به سن و سال اوست. این ناخرسندی بلافاصله به چندان ثمری نیانجامید، اما هنگامی که ورلن رمبو را در سپتامبر 1871 به پاریس دعوت کرد زمینه برای حداثر تأثیرپذیری رمبو از او آماده بود. از این تاریخ به بعد، رمبو با آهنگ حیرت‌آوری قیدهای ستوه‌آور سخن‌سرایی را شکست و این تعبیر ژان مورئاس دربارۀ ورلن براستی دربارۀ او صادق بود.

رمبو در شعر بیرق‌های ماه مه قافیه را به کناری می‌گذارد و شعر بی‌قافیه (شعر سفید) می‌گوید که هیچگاه در زبان فرانسه معمول نبوده است. او در اشراق‌ها به زبان نثر رو آورد. در اکثر این شعرها، که نوشتنشان کمی بعد در همان سال 1872 آغاز شد، هیچ اثری از قافیه و ضرباهنگ متحد باقی نمانده است. به جای اینها، رمبو شعر را به یاری انبوهی از تصویر (ایماژ)های درخشان و نامنتظر ایجاد می‌کند که یکی روی دیگری قرار می‌گیرند، نیز ضرباهنگ‌های متغیّری ایجاد می‌کند که همگام با حرکت شعر افت و خیز دارد و جریان می‌یابد، چنان‌که در این فراز جنی در توصیف چهره‌ای ملکوتی می‌خوانیم که مردمِ خود را به جهان دیگری هدایت می‌کند:

همه‌مان را شناخت، و همه‌مان را دوست داشت.

بیاییم، این امشبِ زمستانی، از دماغه به دماغه، از قطب

توفانی تا دژ، از جمعیت تا کناره، از نگاه‌ها تا نگاه‌ها،

به نیروهای خسته به حس‌ها هم چنین، بخوانیمش و ببینیمش،

پیش برانیمش، و زیر مدها و بالای بیابان‌های برف، نظرهایش را

دنبال کنیم و نَفَس‌هایش را، بدنش را، روزش را.

رمبو اولین کسی نبود که «شعر منثور» می‌نوشت.

پیش از او بویژه بودلر، در ملال پاریس که به شعرهای کوچک منثور هم معروف است، به نوشتن قطعاتی پرداخته بود که خودش درباره‌شان چنین می‌گفت: «نثری شاعرانه، موسیقایی بدون وزن و قافیه، آن اندازه انعطاف پذیر و آن اندازه مقطع که بتواند با ضربه‌های خنیایی جان، با افت و خیزهای امواج خیال، با تلاطم‌های ضمیر آدمی همراهی کند. اما اشعار منثور بودلر به گونه‌ای تقریباً خودآگاهانه شاعرانه است و با دقّتی آشکار در قالب جمله‌هایی صیقل خورده سروده شده است، چنان که در آغاز نیکره‌ای در گیسوانی، چندین شعر از مجموعه شعرهای کوچک منثور، و در روایت دومی از یکی از مضمون‌های گل‌های بدی می‌خوانیم:

بگذار همچنان، همچنان عطر گیسویت را فرو کشم، چهره در آن،

چنان که مرد تشنه‌ای در آب چشمه‌ای، فرو برم، و با دستم تکانش دهم

چنان که دستمال عطرآگینی، تا خاطره‌ها را در هوا پخش کنم.

این بیان فاخر، و حتی وقارآمیز، با تشبیهات دقیقاً حساب شده تفاوت روشنی دارد با زبان مستقیم و محکمی که رمبو نه فقط در اشراق‌ها، بلکه نیز در فصلی در دوزخ به کار می‌برد، چنان که از این سطرهای آغازینِ بخش پایانی آن، بدرود، برمی‌آید:

به همین زودی پاییز!_اما چرا حسرت خورشیدی

ابدی را بخوریم مایی که به کشف روشنی خدایی

برآمده‌ایم_ بدور از مردمانی که با فصل‌ها می‌میرند.

با چنین شیوۀ نوشتنی بود که رمبو شورش سمبولیست‌ها علیه سخن‌سرایی سنتی را کامل کرد و به شعر فرانسوی نوع تازه‌ای از نیرو و صراحت داد، و آن را وسیلۀ مناسب‌تری برای بیان عواطف و ایده‌ها کرد. چه هدف او هم، مانند بودلر و ورلن، پس از کنار گذاشتن نوع سنتی شعری که در نخستین ماه‌های شاعری‌اش سروده بود، این بود که عواطف و برداشت‌هایش را نه توصیف که القا کند.

منبع 

سمبولیسم

چارلز چدویک

ترجمۀ مهدی سحابی

نشر مرکز

خلاصه‌ای از صص36-39

دربارۀ آرتور رمبوی غیب‌بین

مطالب بیشتر

  1. آشنایی با مکتب سمبولیسم
  2. آشنایی با مکاتب ادبی پیش از سمبولیسم
  3. آشنایی با مکاتب ادبی بعد از سمبولیسم
  4. آشنایی با مکاتب ادبی پیش از سورئالیسم
  5. تمام مکاتب ادبی در یک نگاه
  6. مهدی سحابی که بود؟
  7. گفت‌وگو با مهدی سحابی

دربارۀ آرتور رمبوی غیب‌بین

 

 

مدیریت

فریادی شو تا باران وگرنه مُرداران... احمد شاملو

Recent Posts

من فکر می‌کنم هرگز نبوده قلب من این‌گونه گرم و سرخ…

من فکر می‌کنم هرگز نبوده قلب من این‌گونه گرم و سرخ...

1 روز ago

نگاهی به کتاب «خطابه‌های برندگان جایزۀ نوبل ادبیات» ترجمۀ رضا رضایی

نگاهی به کتاب «خطابه‌های برندگان جایزۀ نوبل ادبیات» ترجمۀ رضا رضایی آیدا گلنسایی: بزرگ‌ترین شاعران…

4 روز ago

شبیه به مجتبی مینوی!

شبیه به مجتبی مینوی! مرتضی هاشمی‌پور محمد دهقانی، نویسنده و منتقد ادبی را از پویندگان…

5 روز ago

نگاهی به آثار نقاش بلژیکی: «جیمز انسور»

نگاهی به آثار نقاش بلژیکی: «جیمز انسور» «جیمز سیدنی ادوارد»‌ که با نام «جیمز انسور»‌…

1 هفته ago

جمله‌هایی به یادماندنی از نغمه ثمینی

جمله‌هایی به یادماندنی از نغمه ثمینی «لباس جایی است که فرهنگ‌ها برای حضور فیزیکی بدن‌ها…

1 هفته ago

«صید ماهی بزرگ» نوشتۀ دیوید لینچ: روایتِ شیرجه به آب‌هایِ اعماق

«صید ماهی بزرگ» نوشتۀ دیوید لینچ: روایت شیرجه به آب‌هایِ اعماق آیدا گلنسایی: در کتاب…

2 هفته ago