محمد منصور هاشمی: در یک تقسیمبندی کلی شاید بشود گفت آدمها دو دستهاند: آنهایی که نسبت به طبیعت دچار اعجاب میشوند و آنها که نه. دسته اول بسته به سلایق و علایقشان ممکن است از دیدن کوه و آتشفشان و جنگل و دریا دچار شگفتی شوند یا از پرورش گل و گیاه لذت ببرند یا از سر و کار داشتن با حیوانات خانگی و مشاهده حرکات و رفتار گربه و ماهی و سگ و قناری و مانند اینها شادی و ابتهاج و مهر و دلبستگی را تجربه کنند. راستش را بخواهید من جزء دسته اول نیستم. شگفتانگیزترین چیز دنیا برای من، چیزی که واقعاً و بیتکلف کنجکاویام را برمیانگیزد، “انسان” است. کوه و آتشفشان باشکوه و عظیم نیست اگر نگاه انسان نباشد، گل و گیاه زیبا نیست اگر نگاه انسان نباشد، و گربه یا قناری جالب و دیدنی نیستند نگاه انسان اگر نباشد. تا آنجا که من میفهمم زیبایی و شکوه و جاذبه همه در نگاه آدمی است و همین نگاه و همین ذهن معنابخش است که برای من انسان را جذابترین موجود عالم میکند. برای همین هم هست که وقتی بقیه به طبیعت خیره شدهاند من به نگاههای آنها خیره میشوم و از دیدن لذتبردن آنها از طبیعت لذت میبرم و میآموزم. برای همین است که فلسفه و ادبیات و هنر و علوم انسانی را دوست دارم، چون راهی است برای مشاهده انسان. من حتی علوم طبیعی را هم از این جهت که حاکی از سیر شناخت آدمی از طبیعت است و نحوه و شیوه شناخت انسان، دوست دارم و نه الزاماً به واسطه محتوایش. گمان نمیکنم میان این دو نوع نگاه جایی برای ارزشداوری باشد و خوب و بد کردن؛ دو جور کوک ذهنی است که هر کدام برای نواختن نحو خاصی از بودن به کار میآید.
چرا این مقدمه را نوشتم؟ برای اینکه همین ابتدای کار اعتراف کرده باشم نزد من خواندن کتابی درباره “گربهها” و حضور آنها در آثار و زندگی اشخاص برجسته، نه از سر دلبستگی به این موجودات بسبسیار خوشاستیل و متشخص و مغرور، که بخش دیگری از خواندنها و کنجکاویهای همیشگیام درباره آدمیان است. از مصر باستان تا امروز انسانهای فراوانی به گربهها دلبستگی داشتهاند و آنها را رازآمیز یافتهاند. دنبال کردن تجلی این نگرشهای رنگارنگ به گربههاست که برای من خواندن کتابی درباره گربهها را کنجکاویبرانگیز و خوشایند میکند. اگرچه طبعاً برای کسانی که خود گربهها را دوست دارند و با آنها سرگرم میشوند خواندن چنین کتابی به طور قطع جنبههای لذتبخش دیگری هم دارد. راستی همینجا بر این نکته هم تأکید کنم که دلبستگی نداشتنم به گربهها یا دیگر حیوانات به معنای عاطفهنداشتنم نسبت به آنها نیست. اتفاقاً آنقدر از دیدن رنج هر موجود زندهای متألم میشوم که بارها آرزو کردهام کاش حیوانات همانگونه بودند که دکارت توصیف کرده است. اما میدانم که دکارت اشتباه کرده است و اصلاً لطف و ملاحت حیوانات در همین است که کمترین شباهتی به ماشینهایی که دکارت توصیف میکند ندارند. پس با تمام وجود با آبراهام لینکلن موافقم که “نه، نمیتوانم خدادوستی و دینداری کسی را باور کنم که دست به آزار حیوانات میزند”.
خانم فریده حسن زاده مصطفوی را پیشتر به سبب معرفی “شب آخر با سیلویا پلات” بر روی “ما کمشماریم” معرفی کردهام. بنابراین تنها میگویم ایشان که سخت دلبسته گربههاست اخیراً کتاب مفصل و نفیس و مفرحی فراهم کرده درباره گربهها به نام “قلندران چهارپا”. این گربهنامه که شعری از پدیدآورنده کتاب در سوگ گربهاش را بر پیشانی دارد، با روایاتی قدیمی درباره خلقت گربه آغاز میشود و با بخش جالبی درباره گربهها در سرودههای شاعران ادامه مییابد. کریستوفر اسمارت، ادوارد لیر، شارل بودلر، کارل سندبرگ، ازرا پاوند، تی.اس. الیوت، ادیت سودرگران، مایکل جوزف، خورخه لوییس بورخس، ژاک پرهور، آرتور سیمور جان تسیموند، استیوی اسمیت، پابلو نرودا، دبلیو.ایچ. اودن، الیزابت بیشاپ، هنری چارلز بوکوفسکی و مارج پییرسی شاعران این بخشاند. شعرهای اسمارت و نرودا و بوکوفسکی از جمله شعرهای بهراستی بهیادماندنی این بخش است.
بخش دوم درباره داستاننویسان و گربههای آنهاست. ژان ژاک روسو، شاتوبریان، سر والتر اسکات، الکساندر دوما، ادگار آلن پو، چارلز دیکنز، ژول ورن، چارلز دادلی وارنر، لویس کارول، مارک تواین، جورج برنارد شاو، آنتوان چخوف، هرمان هسه، کارل ون وچتن، ژان کوکتو، میخائیل بولگاکف، آلدوس هاکسلی، ارنست همینگوی، جورج اورول، ساموئل بکت، آلبر کامو، دوریس لسینگ، دن گرینبرگ، هاروکی موراکامی، هلن براون، کارل دسپوس فوست و گیلبرت کیت چسترتون نویسندگانیاند که در این بخش از آنها و گربههایشان سخن گفته شده است. داستان کوتاه همینگوی با سادگی و ایجازِ مثلِ همیشه رشکبرانگیزش از جمله قسمتهای بهیادماندنی این بخش است.
بخش سوم درباره نقاشها و گربههاست و در آن به لئوناردو داوینچی، ادوارد مانه، لویی وین، ماتیس، پیکاسو و واندا گگ اشاره شده است.
بخش چهارم درباره سیاستمداران و گربههاست و از جمله در آن ذکری از ناپلئون و ملکه ویکتوریا و لینکلن و چرچیل آمده است.
بخش پنجم درباره شخصیتهای مذهبی از ادیان مختلف است که میان آنها ماجراهای پیامبر اسلام و مهرش نسبت به گربهها برای بسیاری آشناست.
بخش ششم ناظر به پزشکان و پرستاران است و در آن از کسانی مانند فلورنس نایتینگل و آلبرت شوایتزر صحبت شده است.
بخش هفتم درباره سه چهره مشهور سینما، چاپلین و مارلون براندو و بروس لی، اطلاعاتی در بر دارد و بخش آخر درباره دانشمندانی مانند آلبرت اینشتین است.
دوستانی که گربهها را خیلی دوست دارند و به اصطلاح گربهبازند علیالقاعده از سر و کار داشتن با این کتاب که حقیقتاً نفیس و شکیل هم منتشر شده خوشحال خواهند شد. آنها هم که مثل من رابطه خاصی با گربهها ندارند اما نسبت به زندگینامهها و رویکردها و نگرشها کنجکاوند از کشف علاقه مفرط گروهی از اشخاص نامدار به گربههایشان بهره خواهند برد و آن را تأملبرانگیز خواهند یافت. جدای از همه اینها علاقهمندان به ادبیات، صرف نظر از ماجرای رد گربهها در ادبیات هم، از خواندن کتاب لذت خواهند برد، چرا که در معرفی اهل ادب و فرهنگ عبارات و جملاتی از آنها نقل شده که بهیادماندنی است؛ برای نمونه خواندن این جملات وقت مرا بهراستی خوش کرد:
ادیت سودرگران:
کار من آفریدن شعر نیست، آفریدن خودم است؛ زیرا شعر نوشتن برای من راه یافتن به درونم است.
آتشِ درونی مهمترین و باارزشترین مایملک انسان است.
اعتماد به نفس من ناشی از کشف ابعاد روح و روانم است. دلیلی برای شکستهنفسی نمیبینم.
خورخه لوییس بورخس:
دیگر شادی را چیزی دستنیافتنی نمیدانم؛ زمانی، خیلی پیشترها، آن را چنین میپنداشتم. اکنون میدانم که شادی میتواند هر لحظه رخ دهد، اما هرگز نباید به دنبال آن رفت. شکست یا شهرت، چیزهایی کاملاً نامربوطند و هرگز خودم را نگران آنها نمیکنم. آنچه امروز میجویم آرامش است و لذت اندیشیدن و لذت دوست. هرچند شاید خیلی بلندپروازانه باشد، احساس دوستداشتن و دوستداشتهشدن.
برنارد شاو:
بدبختی آدم دروغگو این نیست که هیچکس باورش نمیکند، بدبختی بزرگتر او این است که خودش نمیتواند هیچکس را باور داشته باشد.
شگرد من برای آفریدن طنز موفقیتآمیز، بیان حقیقت است، و حقیقت همانا خندهدارترین شوخی دنیاست.
ویلیام رالف اینج:
تا وقتی گرگها نظر دیگری دارند، هر اندازه گوسفندان از مزایای گیاهخواری بگویند بیهوده است.
هرگز احساس ملال نخواهد کرد آنکه چیزی زیبا میآفریند یا حقیقتی را در زندگی روزمره کشف میکند.
دعا امکان آشنایی با موجودی متعالی را فراهم میکند: منظور نه خالق، که مخلوق است.
خیلیها خیال میکنند خدا یا طبیعت آنها را فراخوانده است، در حالی که فقط جامعه انسانی آنها را طرد کرده است.
همانطور که مشاهده میکنید نثر کتاب و زبانِ ترجمه مطالب، جاندار و سرحال و مؤثر است و هر جا اقتضا میکرده تؤام با رندیِ لازم. اجازه بدهید این معرفی کوتاه از کتاب را با نقل مکاتبه ظریف برنارد شاو و چرچیل تمام کنم، چون خواندن جواب هوشمندانه چرچیل به کنایه نیشدار شاو واقعاً باعث خندهام شد.
جورج برنارد شاو دعوتنامهای برای افتتاحیه نمایشش برای چرچیل فرستاده بوده است با این عبارات کنایهآمیز:
“برای شب اول نمایش دو بلیط برایتان ضمیمه میکنم…البته اگر دوستی داشته باشید که همراهیتان کند!”
و وینستون چرچیل در نهایت آرامش و رندی چنین پاسخ داده است:
“شب اول گرفتارم اما شب دوم خواهم آمد…البته اگر نمایش شما شب دومی هم داشته باشد.”
قلندران چهارپا
رد پای گربهها در شعر، داستان، نقاشی، سیاست، مذهب، طب، سینما، علم
فریده حسنزاده (مصطفوی)
فرهنگ نشر نو
با همکاری نشر آسیم
1397
منبع mansurhashemi.com
تأملی در قلندران چهارپا نوشتۀ فریده حسنزادۀ مصطفوی
مطالب بیشتر