یادداشت

رابطه مثل یک بالون است…

رابطه مثل یک بالون است…

چند روزی ست دارم به این سطر «سهراب سپهری» فکر می‌کنم «همیشه فاصله‌ای هست/… عاشق همیشه تنهاست»

معنای اولی که از تنهاییِ عاشق به نظر می‌آید تنهاییِ اندوه‌محور و ناکام فرد عاشق باشد. یعنی کسی که عاشق می‌شود سختی را به جان می‌خرد و همان دردهایی که برای اغلب آدمها آشناست. این سطحی‌ترین نوع تنهایی‌ست زیرا رنگ و بوی غم دارد (نه حُزن) و نیاز و ناکامی.

معنای دیگر تنهاییِ عاشق به گمانم همان حرفی است که «نادر ابراهیمی» زد: «عاشق کم است سخن عاشقانه، فراوان».

عاشق تنهاست زیرا آدم‌های عاشق زیاد نیستند. در تمام دوره‌ها هم اینگونه بوده است. مگر حافظ نگفت: «شهر خالی‌ست ز عشاق بود کز طرفی  مردی از خویش برون آید و کاری بکند»

اما معنای دیگری که از تنهایی در این سطر به ذهن می‌آید فضای شادی دارد که با روح حزن‌آلود و نورانی شعر سهراب هم‌خوانی بهتری دارد.

«همیشه فاصله‌ای هست/ …عاشق همیشه تنهاست»

خیلی آدم‌ها هستند که هرگز نمی‌خواهند با تنهایی روبرو شوند. حاضرند به هزاران نفر باج بدهند تا برایشان بمانند. این آدم‌ها را لابد زیاد دیده‌اید. آدم‌هایی که هر فضای مخرب، تنش‌زا، بیهوده و وقت هدرکنی را تحمل می‌کنند تا ولو گذرا و بی‌تأثیر نگاهی را هرچند کوتاه به خود معطوف کنند. آدم‌هایی که اسم بی‌ارادگی و بی‌جنمی خود را قدرت تحمل و سازش می‌گذارند تا شکل زیبایی بر ناتوانی خود بدهد و در آن بمانند!

سهراب خطابش با تمام آدم‌هایی‌ست که بیشتر می‌خواهند. آدم‌هایِ پیشروی، «کاشفان فروتن شوکران» با آن‌هاست. می‌گوید فاصله اجتناب‌ناپذیر است و عاشق همیشه تنهاست. زیرا این تنهایی‌ست که به فرد اجازه می‌دهد سفر به هزارتوی را آغاز کند.

ما در تنهایی‌ست که قدرت خودمان را محک می‌زنیم.

ما در تنهایی‌ست که یاد می‌گیریم نترسیم و از دیگران پناهگاه نسازیم.

ما در تنهایی‌ست که خود را در آغوش می‌گیریم.

ما در تنهایی‌ست که اجازه می‌دهیم کتاب‌ها داستان‌هایشان را به ما بگویند.

ما در تنهایی‌ست که دیگر دهان نیستیم بلکه گوش می‌شویم. گوشی برای شنیدنِ سکوت، گوشی برای شنیدن رنگ‌های نادر، گوشی برای پیام اصیل زندگی.

ما در تنهایی‌ست که می‌آموزیم مشتاقِ دیگران باشیم نه محتاج ایشان.

و در این مسیر همانند رودی هستیم که باید هزاران سنگ را از سر بگذراند و بُگذرد. باید از بسیاری روابط بگذرد و سبکبار سفر کند. روابطی که ما را زباله‌دان‌های شکیبایی می‌خواهند تا فقط ایشان را به هزاران دلیل تحمل کنیم. به هزاران دلیل که یکی از مهمترین‌هایش ترحم است. (و البته ظالمانه ترینش زیرا کریستوفر فرانک در رمان میرا می‌گوید(نقل به مضمون) ترحم کردن همان تحقیر کردن است.)

دوستی که هرگز او را ندیده‌ام به نام «سعیده احمدزاده» در توجیه تنهایی تشبیه بسیار زیبایی به کار برد که بسیار بر دلم نشست و به نظرم بهتر از آن نمی‌شد در اینجا نقل به مضمون می‌کنم:

«رابطه مثل یک بالون است اگر بخواهی بالا بروی باید کیسه‌های شنی را پایین بیندازی.»

 

حالا می‌شود بهتر درک کرد چرا همیشه فاصله‌ای هست: زیرا نمی‌توان و نباید همه را راضی نگه داشت. آدم‌هایی که می‌خواهند همه با ایشان خوب باشند و کسی از آنان نرنجد و یا نرنجانند به احتمال زیاد خودشیفته‌اند. زیرا خودشیفته با همه مهربان است. با همه. به این دلیل که آن‌ها را ابزار ِ خود می‌بیند. (این نگاهِ میلان کوندراست در رمانِ جشن بی‌معنایی)

عاشق همیشه تنهاست زیرا لزوم و ضرورت فاصله‌ها را درک می‌کند. و این مسئله برایش نه امری غم‌انگیز که یک حقیقت پذیرفته شده و یک انتخاب است.

خیلی زیاد راه‌ها باید رفته شود و سنگ‌ها باید از سر راه برداشته شود و خیلی آدم‌ها باید از ما نه قاطعانه بشنوند که تا به یک رابطه از جنسِ برلیان و یاقوت دست یابیم.

بنابراین یادمان نرود اگر بخواهیم بالا برویم و در زندگی اوج بگیریم باید دورمان را از کیسه‌های شنی خالی کنیم و آن‌ها را پایین بیندازیم.

فقط اینگونه است که بالون، اوج را تجربه می‌کند. و حواسمان خیلی به این نکته باشد: چیزی که اغلب در شلوغی‌ها و ازدحام و کمیت قربانی می‌شود کیفیت روابط است.

پس بیاییم با چشمی شسته که جور دیگر می‌بیند این سطر سهراب را  بار دیگر بخوانیم:

«همیشه فاصله‌ای هست

عاشق همیشه تنهاست.»

رابطه مثل یک بالون است…

مطالب بیشتر

  1. تأملی در داستان آرش در قلمرو تردید
  2. نگاهی به رمان داغ ننگ ناثانیل هاثورن
  3. تأملی در رمانِ کافکا در کرانه موراکامی
  4. نگاهی به رمانِ بابا لنگ دراز
  5. تأملی در مجموعه داستان یوزپلنگانی که با من دویده‌اند نوشتۀ بیژن نجدی

 

 

 

مدیریت

فریادی شو تا باران وگرنه مُرداران... احمد شاملو

Recent Posts

من فکر می‌کنم هرگز نبوده قلب من این‌گونه گرم و سرخ…

من فکر می‌کنم هرگز نبوده قلب من این‌گونه گرم و سرخ...

21 ساعت ago

نگاهی به کتاب «خطابه‌های برندگان جایزۀ نوبل ادبیات» ترجمۀ رضا رضایی

نگاهی به کتاب «خطابه‌های برندگان جایزۀ نوبل ادبیات» ترجمۀ رضا رضایی آیدا گلنسایی: بزرگ‌ترین شاعران…

4 روز ago

شبیه به مجتبی مینوی!

شبیه به مجتبی مینوی! مرتضی هاشمی‌پور محمد دهقانی، نویسنده و منتقد ادبی را از پویندگان…

5 روز ago

نگاهی به آثار نقاش بلژیکی: «جیمز انسور»

نگاهی به آثار نقاش بلژیکی: «جیمز انسور» «جیمز سیدنی ادوارد»‌ که با نام «جیمز انسور»‌…

1 هفته ago

جمله‌هایی به یادماندنی از نغمه ثمینی

جمله‌هایی به یادماندنی از نغمه ثمینی «لباس جایی است که فرهنگ‌ها برای حضور فیزیکی بدن‌ها…

1 هفته ago

«صید ماهی بزرگ» نوشتۀ دیوید لینچ: روایتِ شیرجه به آب‌هایِ اعماق

«صید ماهی بزرگ» نوشتۀ دیوید لینچ: روایت شیرجه به آب‌هایِ اعماق آیدا گلنسایی: در کتاب…

2 هفته ago