برشهایی کوتاه از چهار نقد بر نقاشیهای سهراب
گریزان از جدال با جهانی مغشوش
جست و جوی اصلی سهراب سپهری با استفاده از دستاوردهای هنر غرب_ چه در شعر، چه نقاشی_ در شرق دور گذشت. از هنر معاصر غرب آموخت چهطور آزاد و مستقل و خالی از پیشداوری کار کند و بدهکار اثرش بماند تا بدهکار اصول متحجّر آکادمیک ماقبلش، و آموخت که این دوالپای آکادمیسم حقیرپرور را_ که چنین از تازگی میهراسد و پنجرهها را میبندد و مکاشفه و سیر و سلوک را وامیگذارد تا جهان ثابت و ایستا بماند و بپوسد _چهگونه از شانهاش فرو افکند. از شرق دور آموخت چهطور زبان خود را بیاموزد و بیازماید و مکالمۀ با درون خود را آغاز کند و با معرفتی عمیق و حساسیّتی عالی هر خار و خاشاک و برگ درخت و دیوار وجویباری را با . حیرت و مکاشفهای عارفانه کشف و تماشا کند … سپهری نقاشِ شهر بزرگ نیست. طبیعت را، خانههای گلین را و دیوارهای کاهگلی را میستاید و عزلتجویانه از جدال با جهان مغشوش پیرامونش سر باز میزند
صص78-77
برشهایی کوتاه از چهار نقد بر نقاشیهای سهراب
2. کریم امامی
از آواز شقایق تا فراترها
چشم به طبیت داشتن و پرهیز از آدمیان شگرد کار سپهری بوده است، همانطور که یک نقاش دیگر تصمیم میگیرد، تنها چهرۀ آدمیان را تصویر کند.
***
یک دورۀ بسیار متفاوت، دورۀ هندسی بود (1346)، که علاقهمندان نقاشیهایش را غافلگیر کرد. به جای شکلهای آشنای طبیعت، نقاشیهای هندسی را_بیشتر مربع و مثلث_ در ترکیبهای مختلف بر پرده نشانده بود. چیزی که خوشبختانه ثابت مانده بود، مجموعۀ رنگهای سپهری بود. این پردهها جماعت مشتاقان را چندان خوش نیامد. خود او هم ظاهراً از این دوره احساس رضایت نکرد، چون در نمایشگاه بعدی باز به راه سابق برگشت و همه نفس راحتی کشیدند.
صص 80-79
3. کاظم چلیپا
نقّاش کلام
من یک نوع دوگانگی بین نقاشی و شعر سهراب سپهری میبینم. در شعر طبیعت سرشار از نور و زیبایی است، تا حدی که خدا در لا به لای شببوها احساس میشود. جوی آب همچنان در حرکت و زلالی خود باقی و هر جزء از طبیعت آیتی است… [در حالی که] رنگ حاکم بر تابلو خاکستری است با قهوهای و مشکی. درختان بدون برگ هم جنسیّت با سنگهای کنارشان، چنان کیپ و تو در تو کنارِ هم نشستهاند که هیچ روزنی نیست، چنان سرد و خاموش و سنگین [و] زمستانی خوابیدهاند که راهی بدان سویِ تابلو نیست. در پایان باید گفت سهراب سپهری نقاش کلام بود و برای حوض نقاشی و ادبیات ایران ماهی نقرهای است
ص81
4. فریدون رهنما
تاریک و روشن سهراب سپهری
روزی روزگاری او از بازی رنگها لذّت میبرد. پهنههای نوینی را جست و جو میکرد. جهانهایِ نهانی و دور افتادهای را بازمییافت. از رنگ مست میشد و در آن به سان عارفان پیشین ما به قدری میرقصید که درژرفای آن میافتاد. شاید خواب جهانی وارسته و ایمن از . کشمکش. انگار میخواست از درون رنگ جهانی ناپیدا را بیرون آورد و آن سوی مرزها را نشان دهد؛ مرزی که میان زندگی و مرگ، تاریکی و روشنی است
***
چند رروز پیش بود که دو پردۀ رنگینی را که میبینید دیدم: اینبار بیشتر متأثر شدم و روزنهای در امر نقاشی کشورمان دیدم که چشمانداز آن، کوششها و رنجهای پیشینیانمان است و اکنون دیگر برآنیم به سبکی رسیده است. دیگر با رنگها بازی نمیکند: رنگها به آسانی افزارکار او شده است. سرودههای خود را با آن میسراید: جهانی را که میبیند، اکنون کم کم میتواند به ما تحمیل کند.
صص 86-87
منبع
از مصاحبت آفتاب
زندگی و شعر سهراب سپهری
نشر ثالث
چاپ ششم
مطالب بیشتر
چگونه از «دادگاه بیستوچهار ساعتی ذهن» و «محکومیتهای مداوم» رها بشویم؟
من فکر میکنم هرگز نبوده قلب من اینگونه گرم و سرخ...
نگاهی به کتاب «خطابههای برندگان جایزۀ نوبل ادبیات» ترجمۀ رضا رضایی آیدا گلنسایی: بزرگترین شاعران…
شبیه به مجتبی مینوی! مرتضی هاشمیپور محمد دهقانی، نویسنده و منتقد ادبی را از پویندگان…
نگاهی به آثار نقاش بلژیکی: «جیمز انسور» «جیمز سیدنی ادوارد» که با نام «جیمز انسور»…