داستان مرغک دریا وَ
گربهای که پرواز کردن را به او آموخت
برخلاف آن دسته از کتابهای کودک و نوجوان که افکار بزرگسالان و دغدغههای ایشان را مانند نفتی وارد دریایِ زلال دنیای کودکان میکنند در کتاب داستان مرغک دریا و گربهای که پرواز کردن را به او آموخت ما با جهانی کاملاً کودکانه و پر از اعتماد، همدلی، مسئولیت و تعهد روبرو میشویم از جاذبههای این کتاب نگاه منصفانه نسبت به رابطۀ انسان و طبیعت است. در این کتاب در کنار انسانهایی که طبیعت را تخریب میکنند انسانهایی بسیار خوب را میبینیم که برای دیگر موجودات و طبیعت احترام قائلند
دربارۀ نویسنده
لوئیس سپولودا در سال 1349 در شیلی متولد شد. و اکنون بین هامبورگ و پاریس زندگی میکند.
او رمانها، داستانها، و کمدیهای مختلفی نوشته است. عضو فعال وحدت ملی شیلی در سالهای 1970 بود و پس از کودتای نظامی ناگزیر کشور خود را ترک کرد و به کشورهای برزیل، اوروگوئه، پاراگوئه و پرو رفت و در آنجا کار کرد. در کشور اِکوادور بین سرخپوستان شوآر زندگی کرده است.
به عنوان عضو هیئت اعزامی مطالعات یونسکو و همچنین همراه با افراد صلح سبز سراسر جهان را پیموده است. با نوشتن کتابهای پیرمردی که رمانهای عشقی میخواند، دنیا در پایان دنیا، دنیای مناسب یک گاو باز و مرز ناپدید شده که همگی منتشر شدهاند پیروزی بزرگی به دست آورد.
خلاصهای از کتاب
مرغان دریا، بالای مصب رود اِلب در دریای شمال پرواز میکردند.
مرغ دریایی دیدهبان سروصداکنان گفت: «گلۀ بچهماهیهای آبیرنگ، سمت چپ!»
کِنگا همراه مرغان دیگر، درون آب شیرجه رفت. اما وقتی که دوباره به روی آب آمد بقیۀ گروه مرغان رفته بودند. و دریا بستری از نفت سیاه شده بود. کِنگا به زحمت از آب بیرون آمد و پرواز کرد، خود را به خشکی رساند، سپس از شدت خستگی بر روی بام خانهای در شهر هامبورگ سقوط کرد. در آن بالکن گربهای سیاه، چاق و گُنده زندگی میکرد به نام زوربا که مرغ دریایی در حال مرگ، پس از اینکه سه قول جدی از او گرفت، تخمی را که در حال گذاردن بود، به او سپرد.
اگر برای رعایت دو قول داده شده، محبت و علاقۀ گربه کافی باشد، برای انجام سومین قول، به اندیشهای بزرگ و کمک همگان نیاز بود.
در این داستان که زیبایی یک افسانه و نیروی یک اندرز را دارد، نویسندۀ بزرگ شیلی، مباحثی را که برای خود گرامیتر میداند: علاقه به طبیعت، همدردی، حس بخشش بدون توقع پاداش را مطرح میکند.
سپولودا به ویژه در پیامی پر امید، با بالاترین ارزش شاعرانه، درست در تنها کتاب از کتابهای خود که در آن قهرمانان داستان حیواناتاند، برای انسان نه تنها نقش مخرب و آلودهکننده، بلکه نقش نجاتدهنده را هم میپذیرد.
بخشهایی از این کتاب:
یکبار کِنگا به رفیق پرواز خود گفت: «مکالمه برای آدمها چقدر مشکل است، به عکسِ آنها ما مرغان دریایی در همه جای دنیا یک جور قار میزنیم.»
«واقعاً همینطوره، شگفتآور اینکه گهگاه، حتی موفق میشن همدیگر را بفهمن.»
زوربا غمگین پرسید: «با این تخم مرغ چیکار کنم؟»
سِگرتِر پیشنهاد کرد: «با یک تخممرغ خیلی کارها میشه کرد، مثلاً یک نیمرو.»
دیدرو اطمینان داد: «آه، آره نگاهی به دائرهالمعارف، چگونگی تهیۀ بهترین نیمروها را به ما خواهد گفت. موضوع در بیست و هفتمین جلد، حرف «ن» بازگو شده.»
کُلُنِل با وقار تمام اعلام کرد:
«حتی یک میو هم برای اون فکر نکن! زوربا به آن مرغ دریایی بیچاره قول داده است که از آن تخم و جوجۀ آن مراقبت خواهد کرد. قول شرف یک گربۀ بندری، همۀ گربههای بندر را متعهد میکند. بنابراین به تخم دست زده نمیشه.»
دیدرو داد زد: «او یک شاعره! اون چیزی که میگه شعر نامیده میشه، جلد شانزدهم حرف «ش» از دائرهالمعارف»
سگرتر میل داشت بداند: «چرا فکر میکنی که اون آدمه پرواز کردن را میشناسه؟»
زوربا پاسخ داد: «شاید پرواز کردن با بالهای پرنده رو ندونه، اما با گوش دادن به او، همیشه فکر میکردم که با کلمات پرواز میکنه.»
زوربا میوکنان گفت: فورتوناتا، حالا پرواز خواهی کرد. نفس بکش، باران را حس میکنی، آب است. در زندگی خودت دلایل بسیار زیادی برای خوشبخت بودن داری، یکی از آنها آب است، یکی دیگه باد، باز هم یکی دیگه، آفتاب که همیشه مانند پاداشی بعد از باران سر میزنه. باران را حس میکنی، بالهایت را باز کن.»
زوربا میو کرد: «بله، بر لبۀ خطر، مهمترین چیزها را آموخت…»
آدمه پرسید: «که اینطور، چه چیز را آموخت؟»
زوربا میو کرد: «فقط کسی پرواز میکنه، که جرئت پرواز کردن را داشته باشه.»
مشخصات کتاب
داستان مرغک دریا و گربهای که پرواز کردن را به او آموخت
(داستانهای آمریکای لاتین)
لوئیز سپولودا
تصویرگر: سیمون مولازانی
ترجمۀ م. فریدون
نشر چشمه و کتابِ وَنوشِه
مطالب بیشتر
من فکر میکنم هرگز نبوده قلب من اینگونه گرم و سرخ...
نگاهی به کتاب «خطابههای برندگان جایزۀ نوبل ادبیات» ترجمۀ رضا رضایی آیدا گلنسایی: بزرگترین شاعران…
شبیه به مجتبی مینوی! مرتضی هاشمیپور محمد دهقانی، نویسنده و منتقد ادبی را از پویندگان…
نگاهی به آثار نقاش بلژیکی: «جیمز انسور» «جیمز سیدنی ادوارد» که با نام «جیمز انسور»…
جملههایی به یادماندنی از نغمه ثمینی «لباس جایی است که فرهنگها برای حضور فیزیکی بدنها…
«صید ماهی بزرگ» نوشتۀ دیوید لینچ: روایت شیرجه به آبهایِ اعماق آیدا گلنسایی: در کتاب…