نگاهی به رمان طاعون اثر کامو
کامو سه دورهی نوشتار دارد که «رمان طاعون» مربوط به دورهی دوم نوشتار وی، یعنی دورهی عصیان است. در دورهی اول (دوره ی چرخهی پوچی یا دوره ی سیزیفی) کامو به تبیین پوچی می پردازد. کامو در ادامه برخلاف سارتر عملاً به دنبال تفسیر پوچی نیست، بلکه با پذیرفتن پوچی میخواهد راهی برای زیستن در این جهان پوچ بیابد. پس وارد دورهی دوم نوشتار می شود. دوره ای که بیش از هر شخصی فردریش نیچه و اندیشههایش را تداعی می کند. شوپنهاور می گوید: این جهان چوب لای چرخ انسان می گذارد، پس باید بپذیریم و دم بر نیاوریم؛ نیچه معتقد است:ا ین جهان چوب لای چرخ انسان میگذارد، پس باید بر علیه نظام موجودش عصیان کرد.
این تفکر شالودهی اصلی دورهی عصیان کامو است. کامو از نظر اندیشه به شدت وابسته به نیچه است و می توان او را فرزند خلف نیچه نامید. نگارنده، سه کتاب با مضمون مشابه خوانده است (شاید نمونه های بیشتری در دست باشد):
کتاب “کوری” اثر ژوزه ساراماگو،”کرگدن” اثر اوژن یونسکو و “طاعون” اثر آلبر کامو. در این میان نماد بکار رفته در طاعون بیش از همه تاثیر گذار و نزدیک به واقعیت است. چرا که ابعاد بیشتری از واقعیات را در برمیگیرد. با شیوع طاعون عاشق و معشوقه هایی که قرار بعدی بوسه هایشان را معین کرده بودند به ناگاه از هم میگریزند. چرا که از ابتلا به این بیماری هراس دارند.همه به طور خودخواسته از هم فاصله میگیرند و این بیانی بسیار زیبا از وضعیت انسان مدرن است که دچار بحران و در پی آن تنهایی شده است.
نگاهی به رمان طاعون اثر کامو
نخستین روایت طاعون در سال 1943 به پایان رسید. طاعون بصورت نماد از پیشترها در اندیشه ی کامو نقش بسته بود. نخستین بار در هنگام خواندن مقاله ای از سوررئالیست سابق، آنتونن آرتو به نام “تئاتر و طاعون” بود که توجه کامو به طاعون جلب شد. این نماد در “کالیگولا” هم نمود داشت (کالیگولا بعبارتی طاعون بود) تا اینکه در “شهربندان” برای آخرین بار در آثار کامو ظاهر شد. نماد طاعون در تخیل کامو بعنوان واضح ترین و گویا ترین تصویر از مصیبت هایی که می تواند بر جامعه ی انسانی نازل شود، وجود داشت.
در سال 1941 کامو عنوانی برای یک رمان برگزید:”طاعون و ماجرا”
در این زمان دیگر مساله، توصیف ماجرایی کالیگولا نبود. طاعون در این زمان شکل مشخصی یافته بود. شکلی که به “کالیگولا” و “سو تفاهم” معنایی چنان عمیق می بخشید که حتی خود کامو پیش بینی نکرده بود .کامو به دوستی می نویسد:
”موضوع آشکار طاعون، علیرغم اینکه من می خواستم معانی چند گانهای از آن افاده شود، به هر صورت مبارزهی نهضت مقاومت اروپایی علیه نازیسم است.”
در کتاب «انسان طاغی» (اثر تحلیلی دورهی دوم نوشتار کامو) می خوانیم:
《روح عصیان در آن روند تفکری شکل می گیرد که در ابتدای نقطه ی پیدایش خویش، پوچی ظاهری این جهان را پذیرفته باشد.تجربه ی پوچی جهان مایه ی رنج فرد است. اما با آغاز یک جنبش عصیان وار،آن رنج تجربهی همهی افراد می شود.
بنابراین نخستین گام برای ذهنیتی که اسیر بیگانگی و غرابت شده، درک این مطلب است که این احساس بیگانگی میان همه ی آدمیان مشترک است و نوع بشر از جدایی میان خویش و جهانش رنج می برد. شوربختی یک انسان شوربختی نوع بشر می شود.
عصیان، بنیادی است مشترک که هر انسانی نخستین ارزش های خود را بر آن بنا می نهد. بنابراین (مشابه جمله ی مشهور دکارت در باب تفکر که: می اندیشم پس وجود دارم) می توانیم در مقولهی عصیان چنین بگوییم که: “من عصیان می کنم؛ پس ما وجود داریم”》سوال اساسی اینجاست که آیا در جامعه ی طاعون زده بی هیچ تلاش و عصیانی باید زیست و خود دچار طاعون شد؟
پر واضح است که به اعتقاد کامو در جامعه ی طاعون زده (طاعون در نماد درد و رنج و گرفتاری) عصیان عده ای انسان شریف با هر مرام و مسلک و با هر هدفی می تواند راهگشا باشد. در واقع شرط “هست” شدن جامعه، عصیان عده ای از اشخاص آن جامعه است.
پانلو با انگیزه ی دینی و ماورایی دست به عصیان علیه طاعون می زند، دکتر ریو بر حسب وظیفه ای که شغل پزشکی بر گردن وی نهاده، تارو با هدف قدیس شدن و گران با اتکا بر فطرتش و شاید فرار از تنهایی؛ هرکدام بر علیه طاعون عصیان می کنند و در نهایت طاعون را ریشه کن می کنند.
نکته ی بسیار مهم در اندیشه ی کامو که در رمان طاعون آن را تفسیر می کند اینست که: برای قدیس شدن الزامی به اعتقاد به خدا نیست. تنها شرافت کافیست. و کامو در طاعون دست به کاری خارق العاده می زند و از تارو که یک خداناباور است قدیسی تمام عیار می سازد. قدیسی خداناباور!
نکته ای که در تمام کتاب های کامو بخصوص در طاعون موج میزند (و در نهایت “سقوط” را شاید با همین انگیزه می نویسد) اینست که: در کتاب های کامو هیچ کسی بخاطر اندیشه اش قضاوت نمی شود. نویسنده از قضاوت کردن پرهیز دارد. این نکته کامو را از نویسنده های دیگر متمایز می سازد. قضاوت همیشه بر عهده ی خواننده است. وظیفه ی کامو فقط شرح ماجرا و اقامه ی برهان از زبان کاراکتر های داستان است. کامو لزوما با دیدگاه های کاراکتر هایش موافق نیست بلکه به همه حق اظهار نظر و ایفای نقش می دهد. پدر پانلو همان اندازه ای حق دارد که دکتر ریو و حتی شخصیتی که از ریشهکن شدن طاعون هراس دارد چرا که طاعون به وی منفعت می رساند. کامو حتی او را هم قضاوت نمی کند. تنها به مخاطب می گوید در جامعه چنین اشخاصی هم وجود دارند و آنها هم حق زندگی و اظهار نظر دارند.
کامو چند بار کتاب طاعون را تغییر داد. مشکل اساسی کامو شیوه ی روایت داستان بود. از طرفی اگر شیوه ی اول شخص را برمی گزید ناگزیر بود اولاً وقایع خاصی (و نه تمام وقایع ممکن) را شرح دهد؛ ثانیاً در روایت اول شخص مفرد، نظرات و عقاید راوی قطعاً در تحلیل اتفاقات دخیل است و اتفاقات آنطوری که اول شخص می خواهد روایت می شود نه آن چیزی که اتفاق افتاده است؛ ثالثا در این روایت قهرمان پروری اتفاق می افتد (اغلب خود راوی قهرمان بلامنازع داستان است) حال آنکه کامو چنین چیزی را نمی خواهد القا کند.
از طرفی اگر روایت بصورت سوم شخص بود، راوی دور از اتفاقات داستان ایستاده و روایت می کند. که در این صورت توصیف عمق رنج و درد غیر قابل امکان می بود.چرا که برای توصیف رنج باید کسی روایت کند که رنج را متحمل شده باشد. بنابراین روای می بایست شخصی از خود جامعهی طاعون زده باشد.
کامو پس از سال ها، شیوهی روایت فصل اول “تسخیر شدگان” اثر فئودور داستایفسکی را برگزید. یعنی اولا روایت داستان سوم شخص است که جزئیات داستان بیان شود، ثانیا راوی یکی از اهالی همان شهر (دکتر ریو) است (که در انتهای کتاب این نکته بیان میشود که راوی داستان دکتر ریو میباشد).
در واقع کتاب طاعون دفتر خاطرات دکتر ریو است که گزارش لحظه به لحظهی اتفاقات را بی کم و کاست نوشته است. لذا از نظر شیوهی روایت رمان طاعون کم نظیر و زیبا بیان شده است. دکتر ریو به سه دلیل این خاطرات و گزارشات را ثبت میکند:
یک-اینکه بگوید انسان ها در دوران رنج چه تجربه هایی می آموزند: اینکه در انسان ها چیزهای ستودنی بسیار بیشتر از چیزهای نکوهیدنی است.
دو-اینکه در دوران آرامش و صلح نباید بی دغدغه مشغول کار خود باشد، بلکه رسالت او اینست که به نفع مردم طاعون زده شهادت دهد.
سه-“او می دانست قصه ای که باید بگوید قصهی پیروزی نهایی نیست. این قصه فقط می توانست گزارشی باشد از آنچه می بایست انجام داد و از آنچه قطعا بار دیگر در مبارزهی پایان ناپذیر علیه وحشت و حمله های ناگهانی آن می بایست به دست همهی کسانی انجام گیرد که، علیرغم مایه های ناشادی شخصی، حداکثر تلاششان را می کنند تا مرهمگذار باشند؛ کسانی که نمی توانند قدیس باشند، ولی حاضر هم نیستند در برابر مصائب سر فرود آورند.”
دکتر ریو البته به خوبی میداند که باسیل طاعون هرگز نمی میرد و باز آن روزی خواهد رسید که طاعون “موش هایش را بیدار کند و آنها را بفرستد تا در شهری خوشبخت بمیرند.”
(منبع: fardmag)
مطالب بیشتر
چگونه از «دادگاه بیستوچهار ساعتی ذهن» و «محکومیتهای مداوم» رها بشویم؟
من فکر میکنم هرگز نبوده قلب من اینگونه گرم و سرخ...
نگاهی به کتاب «خطابههای برندگان جایزۀ نوبل ادبیات» ترجمۀ رضا رضایی آیدا گلنسایی: بزرگترین شاعران…
شبیه به مجتبی مینوی! مرتضی هاشمیپور محمد دهقانی، نویسنده و منتقد ادبی را از پویندگان…
نگاهی به آثار نقاش بلژیکی: «جیمز انسور» «جیمز سیدنی ادوارد» که با نام «جیمز انسور»…
جملههایی به یادماندنی از نغمه ثمینی «لباس جایی است که فرهنگها برای حضور فیزیکی بدنها…