تحلیل شعر

شعر «رکسانا» سروده‌ی احمد شاملو

 

شعر«رکسانا»روایتی از دیدار شاعر با زنی اثیری و در ارضِ ملکوت یا هورقلیاست.

در این سروده زنی برآمده از دریاها که شاعر او را روح دریا و زندگی می‌داند بر شاعر متجلی می‌شود.

در خوانش نخستین می‌توان رکسانا را آنیما و روان زنانه‌ی شاعر دانست.

شاعر که در جهان بیرون هنوز از تفکرات سنتی کلیشه‌ای نسبت به زن رها نشده و زن را روبروی انقلاب و آرمان‌های متعالی می‌داند، در سرزمین روح خود و طی شهودی این جدایی از بخش زنانه‌ی وجودش را درک می‌کند و به سمت آشتی زن و انقلاب باهم پیش می‌رود و به فلسفه‌ی عشق به عنوان یگانه راه رستن از بیگانگی بشر می‌اندیشد.

در برداشت بعدی می‌توان این بانوی برآمده از آب را مادرِ ازلی دانست. بشر که پس از خارج شدن از دوران جنینی و اساطیری به آگاهی می‌رسد به تنهایی عمیق خود پی می‌برد و اضطراب جدایی می‌گیرد.

رکسانا جدایی انسان از بهشت و عدم امکان به امنیت اساطیری و دوران طلایی را یادآوری می‌کند. فقدان بزرگی که بشر در مدت کوتاه حیات خود آن را احساس می‌کند.

در این شعر سخن از فاصله‌ایست که هرگز طی نمی‌شود و از میان نمی‌رود. برخی این شعر را شکست سورئالیسم و تمایل به رئالیسم در شعر شاملو دانسته‌اند.

چرا رکسانا از شاعر می‌خواهد به کلبه‌ی چوبین(جسم) برگردد؟ آیا می‌توان این جدایی را نقطه‌ی آغاز جدایی شاملو از آسمان و هرچه ماورائی است دانست؟

آیا رکسانا ممکن است روح اعتقاداتی باشد که از دیگران به وی رسیده است و شاعر را بااین رسالت روبرو می‌سازد که از این به بعد باید جدایی و تنهایی را بپذیرد و شجاعانه به تفکر مستقل روبیاورد؟

در این شعر انسان هنوز به طبیعت به چشم پناهگاه و امید می‌نگرد اما پس از این جدایی در شعر «دختران ننه دریا» چهره‌ای منفی از طبیعت نشان داده می‌شود. گویا شاعر نتوانسته جدایی از رکسانا و طبیعت را منطقی قبول کند برای همین وارد مرحله‌ی شک و بدبینی می‌شود و با کینه و انتقام به طبیعتی که او را طرد کرده می‌نگرد و از رکسانا به ننه دریای حسود می‌رسد.

نکته‌ی جالب در این سروده زندگی روحی و مخفی شاعر با یک زن است که می‌بینیم در شعر «بادها» حتی حالتی جنسی به خود می‌گیرد و شاعر با رکسانا می‌خوابد و توشه‌ی شعر و زندگی روحی غنی‌اش را از این زن سورئال برمی‌گیرد.

زنی که تمام زیبایی‌اش در دست نیافتنی و رازآلود بودن وی است. رسیدن از رکسانا به آیدا تقلای شاعر برای حقیقی نمودن این رابطه است. اما شاید بتوان گفت رکسانا رب‌النوع عشق و روح آپولونی شعر شاملوست که آب پاکی را ریخته روی دست او که امکان آمیزش جسمی میان آن‌ها وجود ندارد و آیدا فقط ترجمه‌ای از یک رب‌النوع است نه خود آن. یا به تعبیر افلاطونی آیدا تنها سایه‌ایست از رکسانا.

مدیریت

فریادی شو تا باران وگرنه مُرداران... احمد شاملو

Recent Posts

نگاهی به رمان «هیچ دوستی به‌جز کوهستان‌» نوشتۀ بهروز بوچانی

نگاهی به رمانِ «هیچ دوستی به جز کوهستان‌» نوشتۀ بهروز بوچانی آیدا گلنسایی:  «هیچ دوستی…

2 روز ago

بریده‌هایی از خطابۀ نوبل ماریو بارگاس یوسا

بریده‌هایی از خطابۀ نوبل ماریو بارگاس یوسا «به روشنی به یاد می‌آورم که تبدیل شدن…

2 روز ago

نگاهی به نمایشنامۀ «بانویی از تاکنا» نوشتۀ ماریو بارگاس یوسا

نگاهی به نمایشنامۀ «بانویی از تاکنا» نوشتۀ ماریو بارگاس یوسا آیدا گلنسایی: مامانی پیرزنی حدوداً…

2 روز ago

صدایِ فاصله‌هایی که مثل نقره تمیزند…

صدایِ فاصله‌هایی که مثل نقره تمیزند...  

3 روز ago

رشید کاکاوند و درس‌هایی از عطار نیشابوری

رشید کاکاوند و درس‌هایی از عطار نیشابوری

3 روز ago

درمان پوچی به سبکِ ژان پل سارتر

 درمان پوچی به سبکِ ژان پل سارتر دیدگاه سارتر، نسبت به دنیای بی‌معنا، از تمامی…

4 روز ago