مرثیه‌ای برای مریم میرزاخانی

خورشیدم

تو را چه به نشخوار خاموشی؟

تو که خواهر آبشارهای بی‌شماری بودی

طبیعی است که مرا نمی‌شناسی

چه نسبتی می‌توان داشت با شکوفه‌های توت

و فامیل چه کسی است

برف و آفتاب؟

از شعر مرثیه

مطالب بیشتر

شعر اخراج سروده‌ی آیداگلنسایی

 

مدیریت

فریادی شو تا باران وگرنه مُرداران... احمد شاملو

Recent Posts

نگاهی به «سه‌گانه قاهره» نوشتۀ نجیب محفوظ

  یاسمن انصاری، منتقد و مترجم در نگاهی به «سه‌گانه قاهره» به عنوان مهم‌ترین اثر…

5 روز ago

نگاهی به کتاب «دیدن در تاریکی» نوشتۀ ماریانا الساندری

نگاهی به کتاب «دیدن در تاریکی» نوشتۀ ماریانا الساندری سمیه مهرگان، نویسنده و روزنامه‌نگار در…

1 هفته ago

درنگی در رمان «تربیت احساسات» نوشتۀ گوستاو فلوبر

الهام مقدم راد: درنگی در رمانِ «تربیت احساسات» نوشتۀ گوستاو فلوبر تربیت احساسات و باقی…

1 هفته ago

نگاهی به «بوسه» اثر گوستاو کلیمت

نگاهی به «بوسه» اثر گوستاو کلیمت

2 هفته ago

جشن بی‌معنایی میلان کوندرا: ادای احترامی به رابله و پانورژ!

جشن بی‌معنایی میلان کوندرا: ادای احترامی به رابله و پانورژ! آیدا گلنسایی: «جشن‌ بی‌معنایی»[1]نام رمان…

2 هفته ago

«سرگذشت یک یوگی» زندگی معنوی پاراهامسا یوگاناندا

 «سرگذشت یک یوگی» زندگی معنوی پاراهامسا یوگاناندا

2 هفته ago