آن گاه که به عشق شیفته شویم
آنگاه که به عشق، شیفته شویم.
رگهای مرا تیره و تار میسازد.
حشرات پلید.
آن گاه که به عشق شیفته شویم
هرگز نبوده قلبِ من | ||
این گونه | ||
گرم و سرخ: |
احساسمیکنم
در بدترین دقایقِ این شامِ مرگزای
چندین هزار چشمهیِ خورشید | |
در دلام |
میجوشد از یقین؛
احساسمیکنم
در هر کنار و گوشهیِ این شورهزارِ یاءس
چندین هزار جنگلِ شاداب | |
ناگهان |
میروید از زمین.
هرگز نبوده | ||
دستِ من | ||
اینسان بزرگ و شاد: |
احساسمیکنم
در چشمِ من | |
به آبشُرِ اشکِ سرخگون |
خورشیدِ بیغروبِ سرودی کشد نفس،
احساسمیکنم
در هر رگام | ||
به هر تپشِ قلبِ من | ||
کنون |
بیدارباشِ قافلهیی میزند جرس.
آمد شبی برهنهام از در | |
چو روحِ آب |
در سینهاش دو ماهی و در دستاش آینه
گیسویِ خیسِ او خزهبو، چون خزه بههم.
من بانگ برکشیدم از آستانِ یاءس:
«ــآه ای یقینِ یافته، بازت نمینهم!»
منبع
مجموعه اشعار احمد شاملو
نشر نگاه
ویلیام فاکنر: هنرمند هيچ اخلاقی نمیشناسد مصاحبهکنندهای از فاکنر میپرسد: نويسنده چگونه رُماننويس جدی میشود؟…
بریدهای از کتاب آسایش نوشتۀ مت هیگ به دلیل انعطافپذیری عصبی، مغز ما براساس چیزهایی…
چرا «گلابی» مهم است؟ گلابی از زمان ماقبل تاریخ با ما بوده است، حتی برشهای…