تحلیل شعر

سمبل و جایگاه آن در شعر شاملو

سمبل و جایگاه آن در شعر شاملو

(با تکیه بر شعر «مه»)

(دکتر نسرین شکیبی ممتاز)

 

چکیده

در این پژوهش روند حرکت آرایه­ های بلاغی برای رسیدن به سمبل و تولید بافت­های نمادین کلام در فرهنگ شعر معاصر فارسی با تکیه بر اشعار احمد شاملو و نگاهی خاص به شعر «مه» از مجموعه ­ی «هوای تازه» بررسی شده است.

حرکت از تشبیه به سوی استعاره، و از استعاره به سمت نماد، حرکتی تدریجی است که با ساختارهای اجتماعی ادبیات و سیر تطور سبک­ها ارتباطی مستقیم و تنگاتنگ دارد. سمبل یا نماد از میان دیگر مقوله­ های بلاغی، به دلیل به وجود آوردن نوعی هنجارگریزی معنایی، جایگاه و ارزش قابل توجهی در هنر معاصر به­ ویژه شعر مدرن پیدا کرده است.

میل به تولید پیچیدگی در کلام، آفریننده­ ی نوعی ابهام است که نه تنها مقوله ­ی زیبایی­ شناسی شعر را تقویت می­نماید بلکه خواننده در داد و ستدی دوسویه با متن، در فهم معنا شریک می­گردد و دامنه ­ی تأویلی شعر را گسترش می­دهد. در اینگونه آثار، دلالت­های نخستین زبان و ارتباط مستقیم و کلیشه­ وار دال­ها و مدلول­ها به هم ریخته و گاهی بافتی نوین از دلالت­های ثانوی بر یک دال اشاره می­کنند.

بدین­ ترتیب، سلسله­ ی متناوب دال و مدلولی به قلمروی جدیدی وارد می­شود که در آن، امور حسی، طبیعی و اجتماعی به مفاهیمی کاملاً انتزاعی و گاهی نیز متافیزیکی اشاره می­کنند.

واژگان کلیدی: احمد شاملو، نماد، شعر نمادین، معنا.

 

  1. مقدمه

شعر فارسی از کهن­ترین دوره ­های تدوین و تکوین در جوامع انسانی، همواره یکی از مهمترین و محوری­ ترین شاخصه­ های هنری در میان نحل ه­های فرهنگی­ یی است که به این زبان سخن می­گویند. بدیهی است که جایگاه خاص شعر در این جوامع، خاستگاه تعریف­ها و تبیین­های مختلفی است که در طول تاریخ شکل­گیری هنر و ادبیات در این سرزمین به دست آمده است. در دوره ­ی کلاسیک با توجه به ویژگی­های خاص هنری، اجتماعی و زیبایی­ شناختی نوع خاصی از شعر در فرایندی موسوم به «سنت ادبی» در جوامع ادبی در حال شکل­گیری و ترویج بود.

چنین رویکردی به شعر و قرار گرفتن در تسلسلی ادبی که میراث شاعران پیشین بود، فُرم و محتوای شعر را در حالتی ایستا قرار داده و تنها امکانات زبانی شاعر بود که با توجه به دوره ­ی زیستی او دچار تغییر می­شد. وجه ظاهری شعر با توجه به الزام وزن و قافیه و رعایت اصول و موازین ادبی پیشین در آفرینش اثر هنری، از مهمترین معیارهای تعیین سره و ناسرگی سخن به شمار می ­آمد.

از این رو، این هنر در طول چندین قرن آنگونه که «شمس قیس رازی» در قرن هفتم اذعان دارد، به کلامی اندیشیده، موزون، مرتب معنوی، متساوی و آخر آن به یکدیگر ماننده تعبیر می­شد که تنها ظاهر آن از نثر متمایز بود. (شمس قیس، 1338: 196)

توجه به ضرورت حضور وزن و قافیه و مرکزیت این معیارها در سنجش ارزش­های هنری شعر، پیش از شمس قیس در آرای علمای بلاغت عرب، از جمله «قدامه ­بن جعفر» نیز دیده می­شود. (قدامه­ بن جعفر، 1934: 11 )

با توجه به چنین تعریفی، هر سخنی که دارای وزن، قافیه و دلالت معنایی مشخصی باشد، شعر است و هر سخنی که فاقد این عوامل بوده، علیرغم وجود تخیّل از شعریت تهی است. (طوسی، 1326 : 587) تأکید «خواجه نصیر طوسی» بر عنصر تخیّل به ویژگی خاصی اشاره دارد که به اهمیت «لفظ» می ­انجامد و در لفافه ­ای از حیلت­های صناعی  به فصاحت و جزالت کلام در نتیجه­ ی صحت کاربرد جنبه­ های صرفی و نحوی زبان و مسایل مربوط به علم معانی منجر می­گردد.

آنچه خواجه نصیر پیرامون لفظ و موقعیت آن در تولید اثر هنری اظهار می­دارد، تمام شگردهای مربوط به «آشنایی­ زدایی»[1] را که «ویکتور شکلوفسکی»[2] در دهه­ ی دوم قرن بیستم در جریان مکتب «فرمالیسم» برای کشف راز ادبیّت زبان شعر می­گوید، فرایاد می­ آورد. زدودن غبار مفاهیم متعارف از چهره­ ی کلام، از ارکان اصلی مکتب فرمالیسم روسیه است که دلالت بر ناآشنا ساختن واقعیت عادی شده­ ی زندگی دارد، تا به جای شناسایی صرف امور پیرامون، به درک واقعی آنها دست یابد. (مدرسی، 1387: 119)

«لیچ»[3] با توجه به برجسته­ سازی زبان شعر از طریق گریز از هنجار عادی زبان و به­ ویژه افزایش عناصری بر این نکته اشاره می­کند که «شاعر می­تواند با نادیده گرفتن قواعد نحوی حاکم بر زبان خودکار، به شعرآفرینی بپردازد» (صفوی، 1380، ج2: 80).

هر کدام از آرایه­ های ادبی با توجه به بافت موقعیت زمانی و ویژگی­های هنری غالب در دوره ­ای از حیات ادبی چشمگیر بوده و در حجم انبوهی از آثار منظوم شاعران دیده می­شود. «سمبل» از جمله آرایه­ های گمنامی است که در گستره ­ی  هنر کلاسیک به صورت حکایت­های نمادین، رمزهای تأویلی و اسطوره­ هایی که جزو قلمروی نماد است، به چشم می­خورد.

در حقیقت، حرکت شعر در حوزه­ ی کلاسیک با ژانرهای حماسی، غنایی و با بُن­مایه­ های اسطوره­ای، تعلیمی و عرفانی به سمت شعر سمبلیک نمایانگر حضور مؤلفه ­های رمزی در این دسته از آثار است. این آرایه­ ی ادبی که در زبان فارسی به «نمود»، «نماد» و «نماینده» ترجمه شده است (داد، 1371: ذیل نماد)، ریشه در آرای فیلسوفان یونان به ویژه افلاطون دارد. او در بحث از جهان دیگر با تمسک به تمثیل غار، دنیای ایده­ ها را عالم آرمانی می­داند که تمام زیبایی­ها و خوبی­ها از آنجا نشأت می­گیرد. (افلاطون، 1357: 1133)

سمبل و جایگاه آن در شعر شاملو

در  ادامه ی نظریه­ ی  افلاطون، سمبل یا نماد که در زبان عربی به رمز ترجمه می­شود، بیانگر کُلیات و مفاهیم بزرگ به وسیله­ ی موضوعات جُزئی است. اما این موضوعات و تصاویر جزئی چنان زنده و جاندارند که ذهن مخاطب را به طور کامل تسخیر می­ نمایند.

با گذشت زمان برداشت از کلمه ­ی سمبل پیچیده ­تر شده است. از تعاریفی که «قاموس فنی و انتقادی فلسفه» اثر «آندره لالاند»[4] از سمبل به دست داده، این تعریف به «هر نشانه­ ی محسوس که چیزی غایب یا غیر قابل مشاهده را متذکر شود»، تغییر کرد (سید حسینی، 1384: 538).

ویژگی بارز نماد ابهام، عدم صراحت و غیر مشروح بودن آن است که در بُرهه ­های خاص از تاریخ ادبی، وسیله ­ای ویژه برای برقراری ارتباط­های پنهان و نامرئی شاعر و نویسنده با مخاطب خویش است. نماد با هنر و عینی ­ترین و ملموس­ترین گفتار انسانی ـ­شعر­ـ ارتباط گسترد ه­ای دارد و قوه­ ی خیال را به عنوان یکی از اجزای لاینفک کلام ادبی ارتقا می­بخشد. پیشینه­ ی حضور نمادها به دوران استفاده از اسطوره ­ها بازمی­گردد؛

زیرا اسطوره­ ها با زبانی پیچیده و رازآلود که زبان نمادهاست سخن می­گویند و نهفته ­های خود را در هاله­ ای از مفاهیم نمادین آشکار می­سازند. پس از اسطوره ­ها قلمروی معنایی نماد در حوزه­ های شعر حماسی، شعر تمثیلی، شعر عرفانی و هنر معاصر راه یافته و با توجه به بافت موقعیت، محمل معنایی خود را گسترش می­دهد.

 

سمبل و جایگاه آن در شعر شاملو

 

حضور نشانه ­ها و دلالت­های معنایی آنها در فهم نماد از اهمیت خاصی برخوردار است زیرا این قبیل نشانه­ ها به دلیل دلالت بر ارزش­ها در ذات خود دارای قدرت بوده و بر تداوم رمزها و نمادها در متن زندگی اجتماعی انسان صحه می­نهد. در حقیقت این رمزها ما را در بر گرفته و در درونمان جای دارند.

با ادراک رمز که امری کاملا شخصی است، دنیای نهفته ­ای مکشوف می­شود که غنایی غیرقابل تصور دارد و آکنده از همانندی­ها و تشابهات و تماثلات فراوانی است به مبدأ رمز و اساس گسترش آن به شمار می­روند. (دوبوکور، 1373: 4)

«نورتروپ فرای»[5] در کتاب «تحلیل نقد»[6] بر آن است که «سمبل به معنای هرگونه واحد ساختار ادبی است که هنگام بحث و بررسی می­توانیم آن را از عناصر دیگر متمایز سازیم. کلمه یا عبارت یا تصویر که با نوعی دلالت خاص به کار برود وقتی سمبل است که در تحلیل انتقادی از عناصر قابل تمیز باشد(تحلیل نقد، ترجمه صالح حسینی، نیلوفر، 1377: 93).

  1. پیشینه­ ی تحقیق

همانطور که پیش از این نیز به تفصیل اشاره شد، حضور نماد در گستره ­ی ادبیات فارسی به ­ویژه در متون عرفانی و نثرهای صوفیانه، حضوری مسلم و انکارناپذیر است اما پیشینه ­ی بررسی نماد و جایگاه آن در شعر معاصر بطور اعم و شعر احمد شاملو بطور خاص، به مقاله­ ی «دگردیسی نمادها در شعر معاصر» از تقی پورنامداریان برمی­گردد و سپس در مقاله ای با عنوان «بررسی و تحلیل چند نماد در شعر معاصر» ادامه پیدا می­کند.

«بررسی تطبیقی دلالت معنایی نمادها در ادبیات کلاسیک و شعر احمد شاملو» و نیز «شعر شاملو، جلوه­گاه مفاهیم نمادین» نیز از جمله مقالاتی هستند که به بررسی نماد در شعر شاملو و تقسیم­ بندی های خاصی از این مقوله در شعر وی پرداخته­ اند. مقاله­ ی حاضر با در نظر داشتن این تقسیم ­بندی­ها به ارائه­ ی سه دسته ­ دیگر از نمادهای شعر شاملو می­پردازد و آنها را در گستره­ ی مجموعه ­ی اشعار  شاعر بررسی می­نماید.

 

سمبل و جایگاه آن در شعر شاملو

 

  1. نماد در شعر معاصر

در شعر معاصر، شاعران با خلق سمبل­هایی تازه حوزه ­های معنایی و القایی شعر را با توجه به شرایط سیاسی­ـ ­اجتماعی جامعه­ ی عصر خویش به سمت و سوی ابهام­زایی و تولید زنجیره­ای از دال­های بدون مدلول سوق می­دهند که امکانات زبانی آنان را برای القای مفهوم مورد نظر خویش ارتقا می­دهد.

این شعر با مختصات و ویژگی­های خاص خود از جریان­های مهم شعر معاصر به شمار می­رود که از عوامل گرایش به آن می­توان علاوه بر وجود اختناق و خفقان شدید نظام حاکم، آشنایی شاعران با جریان­های شعری غرب و مکتب سبولیسم و همچنین تمایل به آفرینش ابهام هنری در جهت عمق بخشیدن به شعر اشاره کرد. (پورنامداریان و شاکری، 1391: 25)

شیوه­ ی بیان نمادین در شعر شاملو به عنوان یکی از محوری­ترین شاعران معاصر از اهمیت ویژه ­ای برخوردار است؛ زیرا خواننده را در قرائت سمبلیک کلام به حوزه ­هایی می­کشاند که در اثر سلسله ­ای از نشانه­ ها و ارتباط میان آنها به مقصود غایی شاعر نایل می­گردد.

وی حجم قابل توجه ی از سمبل­های خود را از رازوارگی اسطوره ­های کهن، طبیعت بیرون و جهان اجتماع پیرامون استخراج نموده و از این راه رمزهایی در زبان تولید می­کند که با وجود غلبه­ ی مقوله­ ی سانسور سخن او را به گوش مخاطبان می­رساند.

با توجه به این دیدگاه، در نماد گذر از واقعیت بیرونی به سمت جهانی آرمانی اتفاق می ­افتد و تصویر نمادین امکان مشاهده­ ی کُل و حقیقت کُلی را در درون یک شیء جُزئی فراهم می­آورد و همانطور که «چدویک» اذعان دارد، دیگر اشیاء تنها شیء نیستند؛ بلکه نمادهایی از شکل­هایی آرمانی به شُمار می­روند که در پس آنها پنهان می­باشند. (چدویک، 1375: 17)

از این رو، مفهوم و مدلول نماد در دسترس نیست، ذهن در فرایندی تخییلی به جهان ناشناخته ­ها بُرده می­شود و همانطور که «هگل» می­گوید، طبیعت نماد مبهم و چند پهلو می­گردد. (سیدحسینی، 1384: 538) سمبل­ها از زمینه­ های فرهنگی­ی که در متن جوامع بشری حُضور دارند، استخراج می­شوند.

«ارنست کاسیرر» انسان را «جانور سمبل ساز»[7] می­داند. این تعریف، هر دو تعریف ارسطو از انسان را در بر می­گیرد. ارسطو انسان را جانوری عقلانی و نیز جانوری اجتماعی تعریف کرده بود. کاسیرر معتقد است که تعریف نخست یعنی انسان به عنوان جانور عقلانی بسیار محدود است و تعریف دوم که انسان را جانوری اجتماعی تلقی می­نماید، تعریفی بسیار گسترده به نظر می­رسد. از دیدگاه او خصلت اجتماعی حیات انسان باید با رجوع به زبان، اسطوره ، هنر ، دین و علم به عنوان «عناصر و شرایط تشکیل دهنده»­ی جامعه مشخص و معین شوند.

طبق این تعریف انسان جهان­های سمبلیکی می ­آفریند که میان او و واقعیت بیرونی جهانی آرمانی و فراواقعی می­سازد.(کاسیرر، 1378: 2) برای تعریف نماد و تبیین جایگاه و کارکرد آن در تفکر باستانی و همچنین در حیطه­ ی هنر مدرن باید به تعریف دو تن از نامدارترین روانکاوان فرانسه یعنی «رنه لافورگ»[8] و «رنه آلندی»[9] در مقاله­ ی «نمادپردازی» توجه کرد.

این دو برآنند که «نماد چیزی است و عموماً شیئی کمابیش عینی که جایگزین چیز دیگر شده و بدین علت بر معنایی دلالت دارد. در حقیقت، نماد نمایش یا تجلی­ ای هم هست که اندیشه و تصور یا حالتی عاطفی را به حکم تشابه یا هرگونه نسبت و رابطه­ ای، چه آشکار و بدیهی و یا قراردادی تذکار می­دهد.[10] نماد پردازی یعنی نمایش چیزی توسط نماد که از تداعی معانی و پیوستگی تصورات و تصاویر ذهنی و احساسات نتیجه می­شود» (ستاری، 1387: 14ـ13).

نماد و نمادپردازی یکی از ویژگی­های مهم شعر معاصر به شمار می­رود زیرا همانگونه که در کتاب «امیرزاده­ ی کاشی­ها» نیز آمده است، این مقوله «در بیشتر دوره های شعر فارسی به ­ویژه شعر عرفانی وجود دارد؛ اما کیفیت معنایی نمادها در دوره ­های مختلف، یکسان نبوده است. به طور مثال در شعر عرفانی کلاسیک، نمادهای شخصی بیشتر بر مضامین و احوال شخصی دلالت دارند و در شعر معاصر بر محورهای اجتماعی و سیاسی.» (سلاجقه، 1384: 67ـ66)

در قرن بیستم مباحث نمادشناسی در بیشتر حوزه ­های فلسفی، دین­شناسی و زبان­شناسی رواج یافت. بحث اسطوره، نماد و نشانه در آثار «رولان بارت»[11] در حوزه­ی نشانه­ شناسی زیباشناسانه­ ی ساختاری، بحث تازه­ ای در این زمینه­ مطرح می­نماید. در همین قرن از میان اسطوره ­شناسان در حوزه­ ی دین که توجه بسیاری از پژوهشگران را برانگیخت، می­توان از «میرچا الیاده»[12] نام برد. او ثابت کرد که در حوزه ­ی دین، نماد بهترین ابزار و امکانی است تا از طریق آن در فرهنگ­هایی که هنوز نمادها و اسطوره ­ها در آنها زنده ­اند، به درک بهتری از برخی مقولات مربوط به عالم ماورا و تعلقات آن رسید(سگال، 1389: 98).

سمبل نام خود را به نهضت ادبی مشخصی داده است و در متن­های مختلف برای مقاصدی کاملا متفاوت به کار می­رود. در واقع سمبلیسم که با «گل­های شر»[13] اثر مشهور «شارل بودلر»[14] پا به عرصه ­ی هنر و ادبیات می­نهد که خود ترجمه­ ی آمرانه­ ی ذهنی مفاهیم به زبان حسی، آموزشی و نمایشی می­باشد. (ولک و وارن، 1373: 211) در آثار شاعرانی همچون شارل بودلر، «جان رمبو»[15]، «پل ورلن»[16]، «استفان مالارمه»[17] و «پُل والری»[18] نیز نماد دربرگیرنده­ ی مفهومی گنگ، ناشناخته یا پنهان از ذهنیت مألوف انسان با جهان پیرامون است که در هنگام مُبادرت ذهن برای شناخت آن به انگاره ­هایی فراسوی خرد می­رسد.

آثار این شاعران و تحولی که با سیطره ­ی نمادها در دنیای ادبیات ایجاد نمودند، طیف وسیعی از شاعران و نویسندگان انگلیسی و آمریکایی را متأثر کرده و آثاری همچون «سرزمین هرز»[19] و «اولیس»[20] را در هاله­ای از رمز و نماد به وجود آوردند.(گری، 1382: 323) اگرچه شکل­گیری و گسترش سمبلیسم به عنوان یک مکتب ادبی از اروپا آغاز شده است اما در ادبیات کلاسیک فارسی نیز شواهدی دال بر وجود این آرایه در دوره­ ی پس از برون­گرایی شاعران فارسی و رواج ادبیات صوفیه وجود دارد.

 

سمبل و جایگاه آن در شعر شاملو

 

سمبل­های عرفانی در آثار صوفیه و شاعرانی که به مسلک عرفانی متمایل هستند، رمزهایی است که در کتاب­های بلاغت قدیم در زیر مجموعه­ ی انواع کنایه قرار می­گیرد. از سوی دیگر ظهور نمادگرایی در فرانسه مفهوم تازه ­ای در باب ماهیت شعر به ادبیات وارد نمود. در این چشم ­انداز به نقش برانگیزندگی شعر در مقابل توصیف تأکید می­شود و مصالح آن که خیال، شهود و احساس هستند مورد توجه قرار می­گیرد. (ابودیب، 1384: 140) از این روی به نظر بودلر به عنوان سردمدار مکتب سمبلیسم به واسطه ی شعر است که چشم جان، شکوه و زیبایی آن سوی گور را مشاهده می کند(چدویک، 1375: 12).

استعاره به عنوان یکی از پُرکاربردترین آرایه ­های بلاغی در حالتی دوگانه با سمبل قرار دارد که گاه حوزه ­های مشترک زیبایی ­شناسیک به ارتباط این دو می­پردازد؛ زیرا در سمبل نیز مانند استعاره ذکر مشبهٌ ­به به اراده ­ی مشبه می ­انجامد، با این تفاوت که در سمبل مشبهٌ­ به به طور صریح به یک مشبه خاص دلالت ندارد بلکه دلالت آن بر چند مشبه نزدیک به هم و به اصطلاح هاله ­ای از معانی و مفاهیم مربوط و نزدیک به هم است. (شمیسا، 1376: 211)

از سوی دیگر سمبل برخلاف استعاره خواننده را به شناسایی یک معنی ناشناخته فرا می­خواند، آن معنی مخفی گاه یک ادراک مجهول، یک امر ممنوعه یا از دست رفته است. (فتوحی، 1385: 165) با توجه به این تعاریف می­توان به این سخن پورنامداریان اشاره کرد که «استعاره در مُبهم­ترین صورت خود تبدیل به سمبل در معنی گسترده­ ی آن می­گردد که چیزی است که به چیز دیگری غیر از خود دلالت می­نماید و ذهن برای پی بُردن به مدلول آن که همان مشبه است ناچار می­شود دست به کوشش عمیق­تر و همه­ جانبه ­ای بزند که مقدمه­ ی آن در نظر آوردن و کشف تمامی صفات غالب رمز و مثال و بعد جُست­ وجوی مرموز و ممثول[21]یا شیء و اشیایی است که در داشتن آن صفات غالب در حوزه­ ی حسی دیگر یا مفاهیم ذهنی و عاطفی با مشبه اشتراک و هماهنگی دارند» (پورنامداریان، 1374: 208 ـ 209).

شعر فارسی پیش از نیما شعری سنتی است که بر اساس سبک و زیبایی­ شناسی کلاسیک تعریف می­شود. با ظهور نیما و تغییراتی که افکار تازه در شکل ظاهری شعر پدید آورد، سمبولیسم به معنای خاص آن به شعر فارسی راه یافت. در این آثار آنچه عمق دارد، متعلق به باطن است و باطن شعر به دلیل حضور معنادارِ سمبل­ها آنقدر عمیق شده که خواننده را در برابر یک عظمت قرار می­دهد. (نیما یوشیج، 1368: 133)

نمادها در اثر تحولات سیاسی و اجتماعی جوامع بشری دچار تحول می گردند و همانگونه که در مقاله­ ی «بررسی تطبیقی دلال معنایی نمادها در ادبیات کلاسیک و شعر احمد شاملو» آمده است، «گاه یک نماد بطور کامل از زبان رخت برمی­بندد و نمادی جدید جای آن را می­گیرد و گاهی نمادهای گذشته با حفظ روساخت واژگانی (دال) به زیرساخت و دلالت معنایی جدید(مدلول) رهنمون می­شوند و در معانی و مفاهیم نو به کار می­روند.(سالمیان، آرتا و حیدری، 1391: 95)

در حقیقت، توجه به شعر سمبلیک و بافت نمادین کلام رویکردی است که پس از نیما مورد توجه شاعرانی همچون «احمد شاملو»، «مهدی اخوان ثالث»، «فروغ فرخزاد» و «سهراب سپهری» قرار گرفت. وجود لایه­ های عمیق معنایی، ویژگی خاصی به زبان این شاعران داده که بستر شکل­‌گیری آن را می­توان شرایط سیاسی ویژه­ ی ایران در آن زمان دانست. در حقیقت شیوه­ ی بیان نمادین برای بیان مقاصد سیاسی، شاعران این دوره را از قید سمبل­های نهادینه و قراردادیی موجود در شعر کلاسیک رها کرد و در فضایی به دور از کلیشه­های دیرین به حوزه­ ی سمبل­های فردی و خصوصی رساند.[22]

با توجه به طیف قابل توجه این سمبل­ها در هنر معاصر است که جنبه­ای خاص از زیبایی­شناسی هنری در سایه­ ی تأویلِ معنایی ِشعر پدید می­آید که به رمزگشایی واژگان سمبلیک می­ انجامد. در اینگونه شعرها سمبل در حُکم رسانه­ ای عمل می­کند که صورت مرئی آن در متن ادبی می ­آید و غرض آن ایده ­ای نامرئی و پنهان است که به طور واضح به آن اشاره ­ای نمی­شود (فتوحی،1385: 163 ).

همانطور که پیش از این نیز اشاره شد، بافت اندیشه و عملکرد نیروهای درگیر فرهنگی و سیاسی در گذشته به گونه­ ای بود که کمتر مجالی برای بازیابی و بازنمایی ارزش­های زیبایی­ شناختی متن ادبی باقی می­گذاشت. از همین رو، نقد ادبی عمدتاً تا سطح بازتاب خواست و نیاز اجتماعی فرو کاسته می­شد و لایه­ های مختلف یک متن بیشتر بر پایه­ ی ارزش­های مطرح جامعه شناخت­ پذیر بود؛ اما امروزه با آغاز دگرگشت اندیشه ­ای در سطح روشنفکری جامعه، با نوعی خاص از اندیشه رو به رو هستیم که از چشم ­اندازهای مختلف از ازرش­های سیاسی ـ اجتماعی مایه می­گیرد.

شعر شاملو به این ویژگی پاسخی درخور داده و زندگی فکری، اجتماعی و تاریخ فرهنگی نسلی را نشان می­دهد که چندین ناکامی سیاسی و انقلاب بی ­ثمر و کژراه را از سر گذرانده است؛ در این میان شعر او خود را تا حد یک جریان و نحله ­ی ادبی فراز می­آورد و شاخصه­ های معینی آن را از جریان­های سنتی شعر فارسی جدا می­سازد. این شاخص ه­ها که بخشی از آنها حاصل هنجارگریزی­های سبکی، آشنایی زدایی­های معنایی و استفاده از زبانی آرکائیک با ویژگی­های زبان کهن است، به شعر او تشخص بخشیده و باعث شده تا هنوز بسیاری از خوانندگان و منتقدان شعرش، سنجه­ های داوری­شان را در این شعر بجویند و آن را جزو ارزش­های ادبیات سرزمین خود قلمداد کنند.

با توجه به رویکرد نمادین شعر شاملو و برهم ریختن نظام نخستین نشانه ­ها و معنازایی دال­ها در بستری از مدلول­های سمبلیک، می­توان اذعان کرد که هر یک از این مفاهیم در شعر وی، با توجه به نمونه­ های مُعادل، دارای دلالتی دومین و نگره­ای ثانوی است که گاهی بدون موقعیت تقابلی لازم و ملزوم یکدیگرند؛

بدین معنا که هر مفهوم ابتدا در تداعی­ها و نظام نشانه­ شناسی اولیه­ ی خود مورد بررسی قرار می­گیرد؛ چنانکه آزادی در آغاز شعرهای شاملو مفهومی عام داشته و تنها در حیطه­ ی آزادی­های سیاسی­ـ اجتماعی مفهوم می­گردد اما این مفهوم با سیر حرکت تاریخی خود و گذار از کوران نوساناتِ سیاسی و نارسایی­های اجتماعی، در اندیشه و زبان شاملو توسعی می­یابد که اگرچه لزوماً تکاملی نیست اما در بر دارنده­ی طیف وسیعی از شعرهایی است که به انسان آزاد از چشم ­اندازی ورای آزادی­هایی می­نگرد که با موازین سیاسی­ـ ­اجتماعی تعریف و تبیین می­شود.

 

  1. انواع نماد در شعر احمد شاملو

احمد شاملو بنا به مقتضیات ترجمه­ ی شعر از زبان­های مختلف به ویژه فرانسوی و به دلیل گرایش به شعری خاص که کلام را از قید هرگونه محدودیت وزنی، نظام قافیه ­ای و تعاریف سنتی شعر رها می­سازد، بخش قابل توجهی از سمبل­های شعر معاصر را به صورت آگاهانه به خود اختصاص داده است.

تأثیرپذیری های او از شعر فرنگی آنگونه که «محمدرضا شفیعی کدکنی» در کتاب «با چراغ و آینه» اشاره می­کند، دریچه­ ای بوده است که بر روی بسیاری از شاعران برجسته­ ی معاصر او و نسل پس از او گشوده شده است. تا آنجا که می توان گفت اگر شعر امروز فارسی می­تواند در کنار شعرهای رایج در ادبیات معاصر جهان از حضور خود شرمگین نباشد، به برکتِ تأثیرپذیری­های خلاق نسل شاملو و شخص او از شعر فرنگی است(شفیعی کدکنی، 1390: 510)

یکی از ویژگی­های مجموعه آثار شاملو را می­توان ظهور شعرهایی با محوریت سمبل دانست که با شکل­گیری ساختار اجتماعی مورد انتقاد شاعر، کلام را در هاله­ ای از مضامین سمبلیک قرار می­دهد. به عبارت دیگر سمبل در شعر او به مثابه­ ی یکی از عناصر گسترش دهنده ­ی معنایی، صراحت گفتار را به سمت ابهام شاعرانه[23] سوق می­دهد.

آفرینش ابهام هنری در آثار شاملو زبان سمبلیک او را به زبانی تأویل­ پذیر و سیال تبدیل کرده که تناسب و روابط واژگانی در آن به درک ارزش زیبایی­ شناسیک هنر او می ­انجامد. کاربُرد خاص نشانه­ ها در این دست از اشعار، محدودیت­های معنایی را از بین برده و ظرفیت کلمات و استعداد آنها را برای پذیرش موقعیت­های جدید معنایی که در اغلب موارد نمادین نیز هستند، ارتقا می­دهد. از این رو نمادهای تازه­ای وارد شعر شاملو می­شوند که در نگاهی کُلی از سه منظر قابل بررسی می­باشند:

1ـ نمادهایی که ریشه در اسطوره دارند (نمادهای اسطوره ای)[24]

2ـ نمادهایی که ریشه در طبیعت دارند (نمادهای طبیعی)[25]

3ـ نمادهایی که ریشه در اجتماع دارند (نمادهای اجتماعی)[26]

1ـ نمادهایی که ریشه در اسطوره دارند

نظام­های اساطیری ایرانی نقش برجسته­ای در نمادپردازیی شعر معاصر دارند، زیرا شاعر با چنگ زدن به عناصر اساطیری و افسانه­ های ملی به تجربه­ های شعری خویش عمق و غنای فرهنگی بیشتری می­بخشد. سمبل یا نماد یکی از راه­های ارتباط میان ادبیات و اسطوره است. در حقیقت، اسطوره­ های کُهن با بُن­ مایه ­ای از سمبل­ها در حافظه­ ی جمعی بشر این الگوهای اساطیری را در قالب نمادهای ادبی نشان می­دهند.

نمادهایی که ریشه در اسطوره ها دارند نمادهای قُدسی[27] هستند که در گستره ­ای از فرهنگ اساطیری ـ افسانه­ای محمل معنایی می­یابند. (انوشه، فرهنگ نامه ی ادبی، ذیل واژه ی نماد) یونگ این تصاویر ذهنی جهان شمول را که در ضمیر ناخودآگاه جمعی جای دارند «کهن الگو»[28] می­نامد و اسطوره را نمود آن می داند؛

به بیان دیگر اسطوره الگوی فهم و درک کهن الگوها به شمار می رود. (پاینده، 1384: 33) در همین راستا، سخنان یونگ درباره ­ی نماد، آرکی تایپ و ناخودآگاه جمعی نیز این مطلب را تأیید می­نماید که نماد نماینده­ ی یک مضمون ناشناخته بوده و وجود و پیدایی آن بستگی به روان به­ ویژه بخش ناآگاه آن که مکان تجربه­ های فراموش شده است، دارد.

او زیست­ شناسی صورت­های ازلی را غرایز یا الگوهای رفتاری می­نامد. اما به این نکته نیز باید توجه کرد که از دیدگاه روان­شناسی، آنگونه که «گلی ترقی» در کتاب «بزرگ بانوی هستی» در این باره می­گوید، «صورت ازلی و غریزه، دارای تفاوت­هایی بنیادین هستند. غریزه عملی ناخودآگاه است که بر حالات روان آدمی تأثیر ندارد. در مقابل، این صورت­ها دارای قدرتی تکان­ دهنده هستند و بر فکر و حس و اراده­ ی انسان مؤثر بوده و در او واکنشی عاطفی برمی انگیزد.» (ترقی، 1386: 13) از این­رو می­توان گفت که صورت­های ازلی یا کهن­ نمونه­ ها، همانند مظاهر قدسی و تجلیات غیبی، اموری مقدس و ماورایی تلقی می­شوند که در انسان احساسی از حیرت و هیبت به وجود می­آورد.

لازم به ذکر است که هر­گاه انسان ابتدایی با چنین پدیده­ای مواجه می­شد، آن را به حقیقتی غیبی و قدسی نسبت می­داد؛ بدین ترتیب صورت­های ازلی برای او از حقیقتی ورای انسانی بهره داشتند و منشأ وجودیشان نیرویی مینوی در عالم قدسی بود.

این اسطوره ها که هر کدام در متن خود مفاهیمی خاص از معانی انتزاعی را نشان می­دهند، در شعر شاملو به سمبل تبدیل می­شوند، زیرا اساطیر در طول تاریخ زندگانی به ذایقه­ های اجتماعی بشر بازخوانی شده­ اند؛ یعنی به تناسب موقعیت­های اقلیمی تغییر موقعیت می­دهند و به اقتضای نوسانات اجتماعی تغییر می­کنند. اسطوره ­ها با کارکرد ویژه­ ی خود باز تولید و باز آفرینی می­شوند و پس از عبور از ادبیات شفاهی و گذر از ادبیات مکتوب در جریان زندگی اجتماعی به سمبل تبدیل شده و در سروده ­های شاعران با توجه به مقتضیات زمان و امکانات هنری ظهور می­نمایند.

سمبل­ها و کهن­ نمونه ­های اساطیری در آثار گویندگان معاصر همچون «سیاوش کسرایی» ، «مهدی اخوان ثالث» و «حمید مصدق» مُلهم از اسطوره­های و افسانه­ های ایرانی و داستان­های شاهنامه­ ی فردوسی هستند، در صورتی که در آثار شاملو تحت تأثیر اسطوره ­های سامی و یا افسانه­ های تورات و انجیل شکل می­گیرند(شریعت کاشانی، 1388: 342 ).

 

بخش عظیمی از اسطوره اندیشی شاملو به شخصیت­های باستانی و اسطوره ­هایی مربوط می­شود که پا را از حوزه­ ی اساطیر و سمبل­های بومی فراتر نهاده و به کهن ­نمونه­ های ملل معطوف است. از میان این شخصیت­ها می­توان به «مسیح» در مقام یکی از برجسته ­ترین شخصیت­های کهن الگویی اشاره کرد که با رفت و واگشت­های مکرر خود در فضای ذهن و خیال شاعر در مقام یک بُن­مایه­ ی انسانی، به صورت تصویری برجسته در می­آید. ( همان : 345 ) با نگاهی دست ­کم به سه شعر «لوح»، «مرگ ناصری» و «مرد مصلوب» می­توان به جایگاه مرکزی مسیح در شعر اسطوره ­گرای شاملو پی بُرد. نگرش اسطوره ­مند و سمبل آمیز این شاعر،  در موارد متعددی به زبان آرکائیک او به عنوان جنبه­ ای دیگر از گذشته ­گرایی و نماد اندیشی وی بازمی­گردد. (آتشی، 1382: 82 ) سُرود «ابراهیم در آتش» در مجموعه­ ای با همین نام، نشان دهنده ­ی توجه شاعر به این جنبه از نمادگرایی خاص می­باشد:

 و شیرآهن کوه مردی از این گونه عاشق/میدانِ خونینِ سرنوشت/به پاشنه­ ی آشیل/درنوشت/رویینه تنی/که راز مرگ اش/اندوهِ عشق و/غم تنهایی بود/آه اسفندیار مغموم/تو را آن به که چشم فرو پوشیده باشی ( شاملو ،1385 : 727 ).

«سیاوش»، «ایّوب»، «خضر»، «العاذر»، «مریم» و … نمونه­ هایی از توجه شاملو به بازخوانی اساطیر و آفرینش نمادهای جایگزین در بیان ذهنیت نماد مدار شاعر هستند. یکی دیگر از امکانات استفاده از اسطوره ­ها در قالب شخصیت­های انسانی توجه به قهرمانان و مُبارزان سیاسی و بیان جایگاه ویژه ­ی آنها از نظرگاه آیینی ـ اسطوره­ای شاعر است.

«مرتضی کیوان»، «وارتان سالاخانیان» که پس از کودتای بیست و هشت مرداد در شکنجه­ گاه شاه به قتل رسید، «مهدی رضایی» یکی از چریک­های سازمان مجاهدین خلق در زمان حکومت پهلوی، «آبایی» دبیر ترکمنی که در نیمه­ های دهه­ ی بیست در گرگان به ضرب گلوله کشته شد، «سرهنگ سیامک»، «احمد زیبرم»، «خسرو گلسُرخی»، «خسرو روزبه» و «دکتر تقی ارّانی» از جمله مهمترین شخصیت­هایی هستند که هر کدام در موقعیتی خاص در دفاع از آرمان­های فردی و مردمی خویش به دست مزدوران زمان کشته شدند. چهره ­ای که شاملو در اشعارش از این قربانیان آزادی ارائه می­دهد چهره ­ای آرمانی ـ اسطوره­ ای است که در آهنگی حماسی و لحنی غرورمندانه در قالب نمادهایی برای آزادی و آزادگی متجلی می­شود.

 

سمبل و جایگاه آن در شعر شاملو

 

2ـ نمادهایی که ریشه در طبیعت دارند

گرایش به طبیعت و نمودهای طبیعی جهان، از جمله مؤلفه ­های در خور توجهی است که با شکل­ گیری و قوام مکتب «رمانتیسم» در زمینه ­ی هنر و ادبیات به وجود آمد. در آمیختگی طبیعت بیرون با طبیعت درون آدمی که خود در بر دارنده ­ی احساسات، عواطف و خیال­پردازی­های شاعرانه است، حجم عظیمی از آثاری را به وجود می­ آورد که در مقایسه با آثار کلاسیک دارای ویژگی­ها و شاخصه ­هایی متفاوت از سنتی است که در ورای خود دارند. بر این اساس، رمانتیک­ها دستورالعمل­های رایج در ادبیات را که به نظر آنان مانع آزادی فکر و بیان هنری است به یک سو نهاده و با رویکردی جدید به جهان و انسان، مکتبی را به وجود آوردند که در آن صمیمیت عاطفی هنرمند باعث ایجاد نوعی هارمونی و تناسب در فضای اثر هنری می­شود؛

به همین دلیل است که در آثار شاعران این مکتب می­توان به نوعی بینش شهودی دست یافت. استفاده از سمبل به ویژه در قالب طبیعت و عناصر آن، امکان واژگانی زبان را برای بیان تجربه­ ها و معانی شعری افزوده و بیان معانی مُلهم از طبیعت و زندگی را از طریق خود عناصر معنی ­انگیز طبیعی آسان­تر و عمیق­تر می­سازد.

نیما یوشیج، با عقیده به جریان طبیعی بیان و نیز تعهد شعر در بیان حقایق اجتماعی، استفاده از سمبل را نه برای بیان مفاهیم انتزاعی و گسسته از طبیعت بلکه در خدمت واقعیت­های زندگی و حفظ جریان طبیعی بیان در خلاقیت شاعرانه به کار می­گیرد و از طریق همراه کردن توصیف با سمبل­ها امکان تفسیر و تأویل شعر را در عین عمق بخشیدن به آن تدارک می ­بیند. (براهنی، 1358: 248 به بعد )

از طریق این دسته از سمبل­ها که ریشه در طبیعت و قوانین بلامُنازع آن دارند، «شاعر موفق می­شود، دردها و آرزوهایی را که در اعماق ضمیر جمعی و فرامن انسانی نحله ­های بشری رسوب کرده و در ظرف زبان شعر کلاسیک و آگاهی شاعران متقدم نمی­ گنجید، در آینه­ ی زبانی توصیفی و سمبلیک متجلی نماید.» (پورنامداریان،1389: 220)

بدیهی است که موقعیت سمبل­ها و موارد به کارگیری آنها با توجه به شرایط تاریخی تغییر معنا یافته و معانی نمادین جدید جایگزین مفاهیم کلیشه­ ای و متکرر دنیای کلاسیک می­گردد. در این میان، طبیعت همواره یکی از ابزارهای شعری و درون­مایه ­های نمادین برای بیان مقاصد شاعرانه و سمبلیک است، زیرا انسان برای انتقال آنچه در ذهن دارد، از گفتار یا نوشتار بهره می­گیرد. (یونگ، 1389: 15)

این ابزارهای طبیعی با صورت نوشتاری خود به جنبه ­ای از جنبه­ های متعدد موجود در ذهنیت شاعر صورت بیرونی و ادبی می ­بخشند. حضور محسوس طبیعت در کُلیت اشعار شاملو در غالب موارد خود را به شکل کلان نمادهایی تکرار شونده همچون آفتاب، شب، مهتاب، خورشید، جنگل، ستاره، انواع گُل­ها و گیاهان، آینه، چراغ، دریا و ساحل نشان می­دهد.

لازم به ذکر است که در موارد بسیاری در شعر معاصر و با توجه به شرایط تاریخی ـ اجتماعی جوامع امروزی، بسیاری از سمبل­ها دُچار تغییر معنا شده و در هاله ­ای نوین از مفاهیم تازه به هویت سمبلیک خود ادامه می­دهند. برخی از این سمبل­ها که سابقه­ ی حضورشان در ادبیات فارسی ریشه در استعاره دارد و با از دست دادن قرینه به نماد تبدیل شده ­اند، عبارتند از:

1ـ2 ستاره: این واژه در حوزه­ ی ادبیات کلاسیک در موارد متعددی از جمله شعر حافظ و سعدی گذشته از وسیله ­ای برای راه یابی در سفر، استعاره از معشوق زیبارویی است[29] که در سمبلیسم ده ه­های چهل و پنجاه به ویژه در برخی از سرود ه­های شاملو به جای قهرمانی می­نشیند که جان در راه اهداف سیاسی­ـ ­اجتماعی خود داده است:[30]

نازلی سخن نگفت / نازلی ستاره بود / یک دم در این ظلام درخشید و جَست و رفت ( شاملو، 1385: 134).

با توجه به آنچه گذشت، می­توان گفت که این نمود طبیعی در فضای شعر سیاسی، نماد قهرمان مبارزی است که در شعر شاعران اجتماعی با چهره­ ای نمادین ظاهر می­گردد:

یاران ناشناخته ام/چون اختران سوخته/چندان به خاک تیره فُرو ریختند سرد/که گفتی/دیگر زمین/همیشه/شبی/بی­ ستاره/ماند(همان: 329).

«جلال عباسی» در «فرهنگ شعر شاملو» به جنبه­ ای دیگر از وجوه معنایی ستاره توجه کرده و آن را نماد «روشنی، فروغ و امید» دانسته است. شاملو در شعر عامیانه­ ی «قصه­ های دخترای ننه دریا» دو بار به این مفهوم نمادین اشاره کرده است:

یکی بود/یکی نبود/جز خدا هیچ چی نبود/زیرِ این طاقِ کبود،/نه ستاره/نه سرود (همان: 408 و 399).

2ـ2گُل سرخ: این گُل نیز از بار معنایی خود در متون کلاسیک که بیشتر به وجود حضرت پیامبر اشاره دارد،[31]فارغ گشته و به سمبلی برای شهادت و آزادی تبدیل شده است:[32]

پسِ پُشتِ مردمکانت/ فریاد کدام زندانی است/که آزادی را/به لبانِ برآماسیده/گل سرخی پرتاب می­کند؟ ( همان : 722 )

3ـ2 سپیدار و صنوبر: درختان، گل­ها و گیاهان همواره در هنر و ادبیات دارای جایگاهی خاص و دلالت ­مند بوده ­اند، زیرا انواع خاصی از آنها برای بیان مقاصد هنری، غنایی و عرفانی مورد استفاده­ ی شاعران و گویندگان قرار گرفته است. درختانی همچون نخل، زیتون، سرو، سپیدار و گل­هایی از قبیل گل سرخ، نیلوفر و آفتابگردان از جمله جلوه ­هایی هستند که شاعران از طبیعت پیرامون خود گرفته و از طریق آنها ذهنیات خود را به عینیاتی ملموس بدل کرده ­اند.

از میان این درختان سپیدار و صنوبر به دلیل خاصیت سبزگون بودن­شان، به عنوان نمادهایی برای ایستادگی و مقاومت بسیار مورد توجه شاعران قرار گرفته­ اند. این دو درخت که در ادبیات قدیم به دلیل راست­ قامتی و استواری، نمادهایی برای آزادی و آزادگی به شمار می­رفتند، با توجه به بافت و ساختار شعر شاملو کارکردی منفی یافته و به روشنفکران محافظه ­کاری تبدیل شده ­اند که هیچ سودی برای جامعه­ ی خویش ندارند :

پچپچه را/از آن­گونه/ سر بر هم اندر آورده سپیدار و صنوبر/باری که مگرشان/به دسیسه سودایی در سر است/پنداری/که اسباب چیدن را به نجوایند (همان: 651).

این درختان در مواردی نیز در شعر شاملو نماد جاسوسان محافظه ­کاری هستند که برای حفظ منافع خود، دست به هر توطئه ­ای می­زنند. شاملو در شعر «محاق» با ظرافت و زیبایی به این نکته اشاره می ­نماید:

صنوبرها به نجوا چیزی گفتند/و گزمه ­گان به هیاهو شمشیر در پرنده ­گان نهادند( همان: 742 ).

سپیدار در اندیشه­ ی شاملو همواره دارای موقعیتی نمادین است که طیفی از مفاهیم منفی و ویژگی­های ضد انسانی را در خویش پرورش می­دهد:

سپیدار/دلقکِ دیلاقی ست/بی­ مایه/با شلوار ابلق و شولای سبزش/که سپیدی خسته ­خانه را/مضمونی دریده کوک می­کند (همان: 811).

گاهی نیز سمبل روشنفکران و آزاداندیشانی است که وجودشان برای جامعه­ ی پیرامون فاقد هرگونه فایده و ارزش اجتماعی است:

اگر سپیدار من بشکفد/مرغ سیا پرواز خواهد کرد/اگر مرغ سیا بگذرد/سپیدار من خواهد شکفت (همان: 296).

4ـ2 ماه: این پدیده ­ی طبیعی با توجه به تغییرات و نوساناتی که در شکل ظاهری می­گیرد، در طول تاریخ ادبیات فارسی تا دوره ­ی مشروطه همواره استعاره ­ای تکراری و نمادی کلیشه­ ای از چهره ­ی زیبای معشوق است که در فرهنگ معاصر به­ ویژه شعر شاملو به هر نوع هدف مقدس برای پیشبُرد مقاصد انقلابی اطلاق می­گردد:[33]

یه شب مهتاب/ماه می ­یاد تو خواب/منو می­بره/از توی زندون/مثِ شب­پره/با خودش بیرون/می ­بره اونجا/که شبِ سیا/تا دم سحر/شهیدای شه/با فانوس خون/جار می­کشن/تو خیابونا/سر میدونا (همان: 186).

نمونه ­ای دیگر:

به نو کردن ماه/ بر بام شدم/ با عقیق و سبزه و آینه/ داسی سرد بر آسمان گذشت/ که پرواز کبوتر ممنوع است(همان: 742).

آنگونه که «فرزین عدنانی» در مقاله ­ی «شعر شاملو، جلوه­اه مفاهیم نمادین» اشاره می­کند «شاعر تأملات و دغدغه ­های دیرپای آرمان «آزادی­ خواهی» را در برابر نقیض همیشگی آن «سلطه» مطرح می­کند و با برآمدن داسی سرد بر آسمان، تلخی مزمن حرمان و ناکامی­های خود را بیان می­دارد.» (عدنانی، 1379: 342)

5 ـ 2 شب: این واژه برخلاف تصویر نمادین منفی ­یی که در شعر معاصر به خود اختصاص داده است در سمبلیسم شعر گذشته همدم عاشق بیدار است که در هنگام وصال معشوق آرزوی تداوم آن را با مخاطب خویش در میان می­گذارد؛ اما در شعر معاصر نمایانگر استبداد و خفقان حاکم بر جامعه ­ای ستم زده و وحشت­زده می باشد:

بارونِ ریشه ریشه/شب دیگه صُب نمی­شه/بچه­ی خسّه مونده/چیزی به صُب نمونده/غُصه نخور دیوونه/کی دیده که شب بمونه؟ (همان: 193)

این واژه با مفاهیم نمادین خود که در دایره­ای از مؤلفه­ های منفی محصور است، در شعر شاملو بسیار به کار رفته و از بسآمد بالای برخوردار است:

و شب از راه درمی­رسد/بی­ ستاره ­ترین شب­ها/چرا که در زمین پاکی نیست/زمین از خوبی و راستی بی ­بهره است/ و آسمانِ زمین/ بی­ستاره ­ترین آسمان­هاست. (همان:298)[34]

شاعر در این دست از اشعار، هرگز خود را به تیرگی شب و مناسبات منفی آن تسلیم نمی­کند و در عمق تاریکی­ها چشم بر دریچه ­ای روشن دوخته است:

نه!/هرگز شب را باور نکردم/چرا که/در فراسوی دهلیزش/به امید دریچه ­ای/ دل بسته بودم (همان: 444).

سمبل و جایگاه آن در شعر شاملو

3ـ نمادهایی که ریشه در اجتماع دارند

در جامعه­ های ستم­زده که اختناق فضای سیاسی بر آن استیلا داشته، انسان ذی­ شعور لاجرم «انسان سیاسی» و «جامعه ­اندیش» است که همواره دیگری را بر خود ترجیح می­دهد. شعر شاملو در نگاهی کُلی شعر اعتراض به جهان است و از همین­ رو معنی­ دارترین بخش جهان یعنی انسان در ابعادی کاملا ً اجتماعی و سیاسی بیشترین مسأله­ ی او را می سازد.

شاعر با زبان رمز که زبانی گسترده و عالمگیر است دغدغه­ های انسان سیاسی معاصر را به منصه­ ی ظهور می­رساند. از این­رو، می­توان ادعا کرد که شعرِ نمادینِ معاصر شعری اجتماعی است که نگرشی واقع ­بینانه به مسایل جامعه دارد و نسبت به موقعیت اجتماعی انسان حساس است. در این شعرها عاطفه ­ی اجتماعی غالب است و درد شاعر درد مردم و جامعه­ ی آنهاست.

نماد پردازی مفاهیم سیاسی ـ اجتماعی در شعر شاملو سمبل­های تازه­ای به هنر و ادبیات وارد کرده است و گستره ­ی نمادهای او را به وسعت رخدادهای اجتماعی افزوده است. بسیاری از نمادهایی که در این مرحله در جهان ذهنیِ شاعر ساخته می­شوند، از طبیعت بی­ جان گرفته شده و با توجه به مقاطعی خاص از تاریخ که از شرایط سیاسی ـ اجتماعی و  پدیده ­ی سانسور نشأت می­گیرد بیان می­شوند.

برخی  نمادهای اجتماعی در شعر وی عبارتند از:

1 ـ 3 باغ­های آهن: زنجیرها و موانع استبداد که اسارت را برای مدافعان آزادی رقم می­زند:

ده سال شکفت/و باغ­اش باز/غنچه بود/پای­اش را/چون نهالی/در باغ­های آهن یک کُند/کاشتند( همان : 35 ).

 

2 ـ 3 بُرج کُهنه: سرزمین کهن که نشانی جز کهنگیِ سنت­ها در آن یافت نمی­شود:

پدران از گورستان بازگشتند/و زنان گرسنه بر بوریاها خُفته بودند/کبوتری از بُرج کهنه به آسمان ناپیدا پر کشید/ و مردی جنازه­ ی کودکی مرده زاد را بر درگاهِ تاریک نهاد (همان: 383).

3 ـ 3 بندر: نشان رهایی و نجات از تنگناهای استبداد و خفقان:

بارون می­یاد جرجر/گم شده راهِ بندر/ساحل شب چه دوره/آبش سیاه و شوره/ای خدا کشتی بفرست/آتیش بهشتی بفرست. (همان : 189)

4 ـ 3 پنجره: چشم­انداز و دیدگاه جامعه­ ی روشنفکران نسبت به مسایل سیاسی ـ اجتماعیِ جامعه:

بر شیشه ­های پنجره/آشوب شبنم است/ره بر نگاه نیست/تا با درون آیی و در خویش بنگری (همان: 701).

5 ـ 3 خانه: جامعه­ ی ایران عصرِ شاعر که در سکوت و خفقان فرو رفته است:

خانه­ ها در معبرِ بادِ نا اُستوار/ استوارند/درخت، در گذرگاهِ بادِ شوخ وقار می­فروشد (همان: 370).

6 ـ 3 بام: ایرانی که هم نشان از بلندی و اعتلا دارد و زمینه­ های فرود آن آماده شده است.

و دل­ات/کبوتر آشتی است،/در خون تپیده/ به بامِ تلخ/ با این همه/ چه بالا/ چه بُلند/ پرواز می­کنی (همان: 723).

همانطور که پیش از این نیز اشاره شد، حجم قابل توجهی از سمبل­های شعری شاملو از جامعه­ ای گرفته می­شود که  نارسایی­ های سیاسی و نواسانات اجتماعی ارزش­های آن را دست­خوش رکود، عقب­ ماندگی و عوام­‌گرایی کرده است، لذا آرمان­های آزادی خواهانه­ ی انسانی که هویتش از منظر شاملو یا در میدان جنگ تکوین می­یابد یا در میدان شعر(مختاری، 1378: 285) در چارچوب سمبل­هایی با بارِ مفاهیم اجتماعی بیان می­گردد و از این ­روست که جبر شرایط سیاسی و اجتماعی به تولید سمبل منجر می­شود.

 

سمبل و جایگاه آن در شعر شاملو

 

  1. نگاهی به شعر «مه» از منظر نمادگرایی شاملویی

شرایط ناهموار سیاسی و نواسانات اجتماعی شعر را از حیطه ­ی فردیت خارج ساخته و به شکلی خاص با آرمان­های اجتماعی پیوند می­دهد. ناگفته پیداست که آغاز این تحولات و تمایل به «ادبیات متعهد» به دوره­ ی مشروطه بازمی­گردد؛ زیرا همانگونه که «شفیعی کدکنی» در کتاب «ادوار شعر فارسی از مشروطیت تا سلطنت» می­گوید، پیش از مشروطه تنها «مدیحه ­های مکرر» است که دیده می­شود. (شفیعی کدکنی، 1380: 19) پس از مشروطه، توجه به جامعه و دردها و مشکلات آن سرمشق فکری بسیاری از شاعران از جمله شاملو قرار گرفت و آرمان­ها و ارزش­های اجتماعی، انگیزه­ ی اصلی سروده ­های این دست از شاعران گشت.  با چنین تمهیدی شاعر از رمانتیسم فردی که به­زعم «رضا سیدحسینی» نوعی فرار به «رویا، گذشته، سرزمین­های دوردست و تخیل» است (1384: 162)، به سمت ­وسوی نوعی رمانتیسم اجتماعی کشیده می­شود.

از بطن این شکل از رمانیسم که دارای مؤلفه ­هایی نمادمحور و جامعه­ مدار است، سمبلیسم اجتماعی متولد می­شود.[35] «نیما یوشیج» بنیانگزار و نماینده­ ی واقعی این جریان شعری است که شعر «ققنوس» او نخستین تجربه از این دست، در شعر فارسی به شمار می­رود. پس از او باید از شاعرانی همچون شاملو، اخوان، فروغ، کسرایی، شاهرودی، آزاد، خویی و شفیعی کدکنی یاد کرد که در دهه­ های سی و چهل از قرن حاضر، این جریان را به اوج خود رساندند.

شعر در این جریان، شعری متعهد و ملزم است که همواره نوعی تفکر و اندیشه در ورای آن مستتر می­باشد. (شمیسا و حسین­پور، 1380: 27) آنچه بیش از هر چیزی در فضای چنین آثاری مهم به نظر می­رسد، درک و تبیین مدلول­های معنایی ای است که دال­های نمادین شاعر بدان­ها اشاره دارد. در حقیقت، مسأله­ ی حُضور واقعیت در جهان ذهنی شاعر و زمینه­ ی درک مخاطب، از مسایل اساسی فهم این شعر و شعرهایی از این دست است.

با توجه به آنچه گذشت، می­توان گفت که «حقیقت ­نمایی به معنای نمایش عینی واقعیت یا امور ممکن نیست، بلکه به معنای انطباق با عقل خواننده و ادراک حسی اوست؛ بدین معنا که تصویر هنری بایستی پذیرفتنی بوده و ذوق همگانی آن را بپسندد.» (فتوحی، 1385: 86) این شعر صحنه­ ی تاخت ­و­تاز رمزها و نمادهایی است که در فضای سیاسی ایران در سال 1332 به تشکیل بافت نمادینی منجر می­شود که در صورت عدم استفاده از سمبل، کنش معنایی خود را به وضوح از دست می­دهد.

شعر «مه» در عصر سیاست­ آلود و شرایط ناهموار اجتماعی ایران در دوره­ ی شاعر، یکی از شعرهای نمادآمیز است که وضعیت نابسامان عصر خود را در هال ه­ای از مضامین سمبلیک نشان می­دهد. نمادهای اجتماعی مطرح در این شعر، به عنوان یکی از عوامل گسترش دهنده­ی معنایی، صراحت گفتار شاعر را با هدفی تعیین­ شده به سمت نوعی ابهام شاعرانه[36] سوق می­دهد.

این شعر که یکی از بهترین نمونه­ های سروده­ های سمبلیک شاملو در مجموعه­ ی «هوای تازه» می­باشد، آمیزشی هنری از نااُمیدی شاعر از بهبود فضای سیاسی جامعه از یک سو و ترویج و تقویت روحیه­ ی امیدواری از سوی دیگر است. حضور این دو عاطفه­ی متضاد در متن شعر، احساسات دوگانه­ای را که همواره بر چنین جوامعی غالب است، بیان کرده و بیش از هر چیزی عنوان معنادار آن را به یک نماد ویژه تبدیل کرده است. به عبارت دیگر انتخاب نام شعر که همواره یکی از شگردهای شاعرانه و تکنیک­های هنری شاملو در خلق شعرهایی با مضامین سمبلیک است، نامی نمادین به شمار می­رود که فضا را در سایه­ روشنی معنادار که در کل شعر جریان دارد،  قرار می­دهد و دیگر نمادهایی همچون «بیابان»، «چراغ»، «قریه»، «موج گرم»، «عابر»، «صبح»، «گُل­کو» و «مردان جسور» نیز تقویت کننده­ ی جنبه­ های نمادین آن است که با توجه به مُقتضای حال شاعر در وضعیت زمانی او، به تفسیرهای اجتماعی می­ انجامد.

سمبل و جایگاه آن در شعر شاملو

این شعر در دو بند به شیوه­ ی نیمایی سُروده شده و بر منطق و دیالوگی خاص از زبان کاراکترهایی که هر کدام نماد نحله­ ی خاصی از افراد جامعه هستند، استوار است:

بیابان را سراسر مه گرفته است/چراغ قریه خاموش است/موجی گرم در خون بیابان است/ بیابان، خسته/ لب بسته/ نفس بشکسته/در هذیانِ گرمِ مه عرق می ریزدش آهسته از هر بند/ بیابان را سراسر مه گرفته است.[ می­گوید به خود عابر ]/ سگانِ قریه خاموش ­اند/در شولای مه پنهان، به خانه می­رسم. گُل کو نمی داند. مرا ناگاه در درگاه می بیند، به چشمش قطره اشکی بر لب­ اش لبخند­، خواهد گفت: بیابان را سراسر مه گرفته است … با خود فکر می­کردم که گر مه هم­چنان تا صبح می پایید مردانِ جسور از خفیه ­گاهِ خود به دیدارِ عزیزان بازمی­گشتند» (شاملو ،1385: 114).

کنش روایی در شعر به گونه ­ای است که از ابتدای بخش اول راوی که خود شاعر است به طور ضمنی به خواننده معرفی می­شود؛ حضور راوی در ابتدا و انتهای شعر و القای خبری که مبنی بر «مه ­گیر بودن» بیابان است، کُل فضای شعر را در حالتی معلق و مبهم قرار می­دهد. همانطور که پیش از این نیز اشاره شد، حضور حالتی بینابین میان گزاره­ های شاعرانه­ ی شاملو، خبر از عدم قطعیت و نوعی بی­ ثباتی میان حقیقت و مجاز دارد که حالت عمومی جوامعی از جمله ایران در طول تاریخ است.

به عبارتی، گونه­ ای از نسبیت، حتمیت و قاطیت را از شعر دور کرده و خواننده را نیز در موقعیتی معلق باقی می­گذارد. در هوای مه ­آلود بیابان که وضوح و کدورت به یک میزان برقرار است، چراغ که همواره در یکی از دو حالت خاموشی و روشنی قرار دارد و نماد روشنگری و هدایت بوده، پنهان است و شاعر در هیچ جا از خاموشی آن خبری نمی­دهد. در خون بیابان با وجود خستگی و شکستگی مفرط، موجی گرم جریان دارد. این موج، نماد تحولات مثبت و سازنده ­ای همچون جنبش­های اجتماعی و انقلاب­های سیاسی است که شاعر به وقوع آنها در بیابان ظلم­زده و به تاراج رفته ­ی وطن خویش امید دارد.

«گُل­کو» نیز حالت عاطفی و زن­وار خود را با تناقضی از اشک و لبخند نشان می­دهد. او که نماد و نمونه ­ای از زن ایرانی است، مهمترین مؤلفه­ ی زنانه­ ی خود را که عمری به درازای تاریخ زندگی زنان در این سرزمین دارد، با انتظاری طولانی و کلیشه­ ای نشان می­دهد.

مردان شعر با وجود جسارت ذاتی خود به «خفیه­ گاه­»ها پناه بُرده ­اند و تنها در حضور مه است که می­توانند به دیدار عزیزان خود بشتابند. این شعر، نشان دهنده­ ی قدرت مردان در تغییر جامعه و جهان است و توانایی هر رکنی را از آن آنها می­داند.

«سگان قریه» که نمادی از پاسپانان و گزمگان مراقب هستند نیز برخلاف عرف معمول خاموش نشسته ­اند؛ لذا مردان جسور برای بازگشت مجال وسیع­تری می ­یابند. حضور تناقض­هایی از این قبیل که کاراکترهای نمادین شعر با اعمال و عاطفه­ ی نمادین خود نشان می­دهند، نشانگر لحظه­ های امیدواری شاعر به پیروزی جنبش­های اجتماعی است. ایدئولوژی در این شعر با زبانی سمبلیک و معانی ضمنی در موجی از تصویرسازی شاعرانه صورت گرفته است. عنصر آنیمیسم در جاندارانگاری  بیابان که خود نمادی از ایران است، نظر به ذهنیت اسطوره ­ای شاعر داشته و طرح موفق شاعر را در تنظیم حالات انسان­گونه­ ی آن نشان می­دهد.[37]

 

سمبل و جایگاه آن در شعر شاملو

 

نتیجه گیری

«تصویر»، «نماد» و «نمادپردازی» در عرصه­ ها­ی مختلف هنری اعم از ادبیات، سینما، آثار تجسمی و… از مهمترین ملاک­ها، معیارها و ابزارهای تأویل و فهم متن به شمار می­رود. حضور سمبل­ها در این قبیل آثار و به ویژه شعر، تنش متضادی در کل اشعار ایجاد می­نماید که علاوه بر کشف ظرفیت­های پنهان زبان، مقصود شاعر را به بهترین شکل برملا می­سازد.

این نوع استفاده از سمبل، یادآور سمبلیسم اجتماعی است که با توجه به فضاهای خاص سیاسی و اجتماعی و همچنین ناهمگونی­های درونی در یک جامعه به وجود می­آید. سمبلیسم اجتماعی با گذر از لایه­ های عمیق رمانتیسم فردی و اجتماعی، نوعی خاص از هنر را که در خدمت بیان مسایل اجتماعی آحاد جامعه است، رقم می­زند.

شیوه ­ی بیان نمادین شاملو در این دست از آثار، با توجه به جامعه ­ی زمان سرایش شعر به ­گونه­ ای است که هر کدام از کلمات و عبارات گفته شده، با توجه به بافت موقعیت شعر، معنایی نوین یافته و با دیگر امکانات زبانی، حالتی زنجیروار پیدا کرده است. زنجیره­ ی معنایی جدید با توجه به انگیزه­ ها و مقتضیاتی که در سرودن شعر تأثیر دارند، فضای نوینی در ذهن خواننده ایجاد می­کند که درک آن مستلزم یک کنکاش ذهنی برای دریافت معنا یا معناهای پنهان در کلمات است.

بدیهی است اینگونه از شعرها دستاویزی برای بیان مسایل اجتماعی و سیاسی به دست می­دهند که شاعر با توجه به وجود محدودیت­های مختلف قادر به ابراز آنها نیست. عدم صراحت در بیان برخی سروده ­های شاملو، آفریننده­ ی نوعی ابهام است که ریشه در جهان­ بینی اسطوره ­مدار و جامعه­ محور او دارد. شاعر با استفاده از این نوع بیان نمادین طیف وسیعی از مفاهیم و ایده ­های مکنون در ذهن نمادگرای خویش را به منصه­ ی ظهور رسانده و حتی به بسیاری از مفاهیم مطرح در شعر کلاسیک فارسی، معنایی نوین و تأویل­ پذیر بخشیده است.

 

 

Abstract

The Place of Symbol in Ahmad Shamlou’s Poems (Focused on “The Mist)

 

In this Research the movement of Rhetoric terms to reach the Symbol and production of symbolic textures in Persian contemporary poetry with special glance at Ahmad Shamlou’s poems (Meh/Mist) from ÄHavaye Tazeh- Fresh Air is considered. This is a gradual movement from simile to metaphor, and then to symbol with which social structure of literature and movement of different styles have a direct relation. Symbol due to making the deviation of norms has a notable position in contemporary art especially in modern poetry. Willing to create complexity in poem, symbol is creator of ambiguity which not only increasing the aesthetics in poetry but invite the reader to a great challenging. In this works primary signification of language and direct relations of signifier and signified will disassemble. So alternative series of signifier and signified step in a new structure, in which fillings, nature and social refer to mental concept and often to Meta physical concepts.

Key Words: Shamluo, Symbol, Symbolic Poetry, Meaning.

 

سمبل و جایگاه آن در شعر شاملو

منابع

کتاب­ها

آتشی، منوچهر (1382) شاملو در تحلیلی انتقادی، تهران، آمیتیس.

ابودیب، کمال(1384) صور خیال در نظریه­ی جُرجانی، ترجمه­ ی فرزان سجودی و فرهاد ساسانی، تهران، مؤسسه فرهنگی گسترش هنر.

اسکلتن، رابین (1375) حکایت شعر، ترجمه­ ی مهر انگیز اوحدی، مقدمه و ویرایش اصغر دادبه، تهران، میترا.

افلاطون (1357) جمهوری، دوره ­ی آثار، جلد چهارم، ترجمه­ی محمد حسین لطیفی، تهران، خوارزمی.

انوشه، حسن (1381) فرهنگ نامه­ی ادب فارسی، تهران، انتشارت وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.

براهنی، رضا (1385) طلا در مس، تهران، زمان.

پاینده، حسین(1384) اسطوره ­شناسی و مطالعات فرهنگی، تهران، سمت.

پورنامداریان، تقی(1386) رمز و داستان­های رمزی، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی.

ــــــــــــــ (1374) سفر در مه، تهران، زمستان.

ـــــــــــــ (1386) خانه ­ام ابری است، تهران، مروارید.

ترقی، گلی (1386) بزرگ بانوی هستی(اسطوره، نماد، صورت ازلی)، تهران، نیلوفر.

چدویک، چارلز (1375) سمبولیسم، ترجمه­ی مهدی سحابی، تهران، نشر مرکز.

خاقانی، افضل الدین بدیل(1378) دیوان اشعار، تهران، زوّار.

خواجه نصیر طوسی (1326) اساس الاقتباس، تصحیح مدرس رضوی، تهران، انتشارات دانشگاه تهران.

داد، سیما (1375) فرهنگ اصطلاحات ادبی، تهران، مروارید.

ستاری، جلال(1387) اسطوره و رمز، مجموعه مقالات، تهران، سروش.

سگال، رابرت آلن(1389) اسطوره، ترجمه­ ی فریده فرنودفر، تهران، بصیرت.

سید حسینی، رضا (1384) مکتب­های ادبی، جلد دوم، تهران، نگاه.

شاملو، احمد (1385) مجموعه آثار، دفتر یکم (شعرها)، تهران، نگاه.

شریعت­کاشانی، علی (1388) سُرود بی­قراری، تهران، گلشن­راز.

شفیعی­کدکنی، محمدرضا (1380) ادوار شعر فارسی از مشروطیت تا سقوط سلطنت، تهران، سخن.

ـــــــــــــــــــــــ (1390) با چراغ و آینه(در جستجوی ریشه­های تحوّل شعر معاصر ایران)، تهران، سخن.

شمس­ قیس رازی (1338) المُعجم فی­معاییر اشعارالعجم، تصحیح محمد بن ­عبدالوهاب قزوینی و مدرس رضوی، تهران، انتشارت دانشگاه تهران.

شمیسا ، سیروس (1385) بیان، تهران، فردوس.

صفوی، کوروش (1380) از زبان­شناسی به ادبیات، تهران، انتشارات سوره ­ی مهر.

عباسی، جلال (1388) فرهنگ شعر شاملو(واژه­ ها، کنایه ­ها، استعاره ­ها، نمادها)، تهران، آگاه.

فتوحی، محمود (1385) بلاغت تصویر، تهران، سخن.

فرای، نورتروپ (1377) تحلیل نقد، ترجمه­ی صالح حسینی، تهران: نیلوفر.

فروم، اریک (1385) زبان از یاد رفته، ترجمه­ی ابراهیم امانت، تهران، مروارید.

قدامهبن جعفر(1934) نقد­الشعر، تصحیح محمد عیسی منون، قاهره، مطبعه ملیحیه.

کسرایی، سیاوش (1387) مجموعه اشعار (از آوا تا هوای آفتاب)، تهران، نگاه.

گری، مارتین(1382) فرهنگ اصطلاحات ادبی، ترجمه­ ی منصوره شریف­ زاده، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.

مختاری، محمد(1378) انسان در شعر معاصر، تهران، توس.

ولک، رنه. وارن، آوستن (1373) نظریه ­ی ادبیات، ترجمه­ ی ضیاء موحد و پرویز مهاجر، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی.

یونگ، کارل گوستاو (1389) انسان و سمبل­هایش، ترجمه­ی محمود سلطانیه، تهران، دیبا.

مقالات

پورنامدایان، تقی. رادفر، ابوالقاسم. شاکری، جلیل. بررسی و تحلیل چند نماد در شعر معاصر، مجله­ ی ادبیات پارسی معاصر، شماره­ ی اول، تابستان 1391

سالمیان، غلامرضا، آرتا، سیدمحمد و حیدری، دنیا، بررسی تطبیقی دلالت معنایی نمادها در ادبیات کلاسیک و شعر احمد شاملو، زبان و ادبیات فارسی، شماره­ ی 73، 1391

فرزین، عدنانی. شعر شاملو، جلوگاه مفاهیم نمادین، مجله­ ی بخارا، شماره­ ی 11، 1379

شمیسا، سیروس. حسین­پور، علی، جریان سمبلیسم اجتماعی در شعر معاصر، مجله­ ی مدرس علوم انسانی، شماره­ ی سوم، پاییز 1380

مدرسی، فاطمه. نقد صورت­گرایانه­ ی غزلیات حافظ، مجله ­ی بهار ادب. شماره­ی اول، پاییز 1387

 

 

 

 

 

[1] Defamiliarization

[2] Victor Shoklovsky

[3] G. Leech

[4] Andrea Leland

[5] Northrop Frye

[6] Anatomy of Criticism

[7] animal symbolism

[8] R. Laforgue

[9] R. Allendy

 

  1. تشابه یا نسبتی که چیزی را به نمادش می­پیوندد، ممکن است انواع مختلف از قبیل مشابهت در شکل و صورت یا رنگ و صدا و تماس و همچنین قربت و مجاورت در مکان و زمان داشته باشد. گاهی نیز تبادر هم زمان و متفق به ذهن و فکر در اثر رابطه­ای قراردادی و تصنعی یا همانندی احساسات متقارن مانند احساس توقیر و احترام واحدی، که بطور مثال ممکن است تصور پدر و اندیشه­ی خدا را به هم نزدیک و مربوط سازد، به پیوند یک چیز یا یک مفهوم با نماد آن می­پردازد. شایان ذکر است که رابطه­ی اخیر بسیار مهم است زیرا بنا بر آن،هر چیزی در صورت وجود صبغه­ ی مشترک ممکن است نمادِ چیز دیگر شود. (ستاری، 1387: 14)
  2. سمبل و جایگاه آن در شعر شاملو

[11] Rolan Barthes

[12] Mircea Eliade

[13] Flowers of evil

[14] Charles Baudelaire

[15] John Rambo

[16] Paul Verlaine

[17] Stephan Mallarme

[18] Paul Valery

[19] Waste Land

[20] Ulysses

[21]  Symbolized

سمبل و جایگاه آن در شعر شاملو

22. سمبل در کتاب­های بلاغی جدید و به ­ویژه غربی، تقسیم ­بندی­های متعددی بر اساس حوزه­ ی کاربرد آن دارد که می­توان به دو نمونه از مشهورترین آنها اشاره کرد. «اریک فروم » در کتاب مشهور «زبان از یاد رفته» زبان سمبلیک را زبانی می­داند که تجربیات درونی و احساسات و افکار را به شکل پدیده­ های حسی و وقایعی در دنیای خارج بیان می­کند و منطق آن با منطق معمول و روزمره ­ی ما فرق دارد. منطقی که از مقوله ­های زمان و مکان تبعیت نمی­کند و به عکس، تحت تسلط عواملی چون درجه­ ی شدت احساسات و تداعی معانی است. این زبان را می­توان زبان بین­ المللی و همگانی نژاد انسان تلقی کرد، زیرا برای همه­ ی نژادها فرهنگ­های گوناگون و در تمام طول تاریخ مفهوم یکسانی داشته است. دستور و نحو این زبان اختصاصی است و برای درک و فهمیدن رویاها، اساطیر و قصه­ ها فراگرفتن آن لازم است. (فروم، 1385: 12) وی پس از تعریف رمز آن را به سه نوع تقسیم می کند که عبارتند از :

 ـ رمزهای متعارف یا قراردادی (( Conventional Symbols

ـ رمزهای تصادفی  (Accidental Symbols )

ـ رمزهای همگانی یا جهانی (Universal Symbols)  (همان: 25)

«رابین اسکلتن» نیز در کتاب «حکایت شعر» ضمن استناد به رمز­های گفته شده به «رمز­های ویژه و شخصی»   (Private Symbols)اشاره می­کند که نوع و گستره ­ی دیگری از کارکرد سمبل­ها را تحت تأثیر قرار می­دهد.(اسکلتن، 1375: 316)

سمبل و جایگاه آن در شعر شاملو

[23] Pathetic Fallacy

[24] Mythical symbols

[25] Natural symbols

[26] Social symbols

[27] Sacramental symbols

[28] Archetype

[29] ستاره ­ای بدرخشید و ماه مجلس شد / دل رمیده­ی ما را انیس و مونس شد. (حافظ)

اگر به بام برآید ستاره پیشانی / چو ماه عید به انگشتهاش بنمایند. (سعدی)

سمبل و جایگاه آن در شعر شاملو

[30] سیاوش کسرایی در شعر مشهوری می­گوید:

هر شب ستاره­ای به زمین می­کشند و باز / این آسمان غم زده غرق ستاره ­هاست. (کسرایی، 1387: 283)

محمد زهری:

برای هر ستاره ­ای/که ناگهان در آسمان غروب می­کند/دلم هزار پاره است/دل هزار پاره را/خیال آنکه آسمان ـ همیشه و هنوز ـ/پُر از ستاره است/ چاره است. (نقل از حافظه. منبع آن را پیدا نکردم)

 

[31] خاقانی می گوید:

اصل و نهال گل عرق لطف مصطفاست / زان صدر بدر گردد آنجا هلال گل( خاقانی، 1378: 169)

 

شاملو در مجموعه اشعار خود از این واژه استفاده ­های گوناگونی کرده است که از میان آنها می­توان به موارد زیر اشاره کرد: [32]

گل­ام: که در مفهومی ایهامی به معنی «عزیز من» و «گل­محمد»، شخصیت اصلی رمان «کلیدر» اشاره دارد. (شاملو، 1388: 909)، گل دادن (همان: 525)، گل دادن کارد بر سینه (همان: 741)، گل­کو به عنوان معشوق مردی که با خود حدیث نفس می­گوید؛ امید درونی و اجتماعی مردی که گرفتار شب است. (همان:110)، گل­گون (1015)، گل­گون کفن (822)، گل میخ (525)، گل میخ نگاه (293)، گل ناری (851) و … (عباسی، 1388: 210 و 209)

سمبل و جایگاه آن در شعر شاملو

[33] در شعر معاصر جهان نیز ماه با تغییر موقعیتی نمادین در فضای سیاسی اجتماع کاربردی نوین یافته است. برای نمونه می­توان به شعر «ترانه­ی ماه، ماه» اثر « فدریکو گارسیا لورکا » اشاره کرد ر.ک شاملو، همچون کوچه ­ای بی ­انتها: 244

 

[34] برای نمونه­ های بیشتر ر.ک. «بر سنگ­فرش»: 330، «قصه­ ی دخترایی ننه دریا»: 402، «سرود»: 413، «سخنی نیست»: 425، «آیدا در آینه»: 495 و …

[35]  شاملو در شعری از مجموعه ­ی «هوای تازه» با عنوان «شعری که زنده­گی­ست»، به بیان این مسأله پرداخته است:

موضوع شعر شاعر پیشین/از زنده­گی نبود/ در آسمان خشک خیال­اش، او/جز با شراب و یار نمی­کرد گفت ­وگو/… موضوع شعر/امروز/موضوع دیگری­ست… /امروز/شعر/حربه­ ی خلق است/زیرا که شاعران/خود شاخه­ یی ز جنگلِ خلق­اند… (شاملو،1385: 142ـ140)

[36] Poetic Ambiguity

[37]  شبکه­ی نمادها در شعر شاملو در موارد متعددی تصویری تمثیلی می­آفرینند که اگرچه هر یک از اجزا و ارکان آن از مفهومی سمبلیک برخوردار است اما کلیت شعر با تبعیت از نوعی هنجارگریزی معنایی، فضایی تمثیلی به وجود می ­آورد. برای نمونه:

شب/با گلوی خونین/خوانده ­ست دیرگاه. دریا/ نشسته سرد/یک شاخه در سیاهی جنگل/به سوی نور/فریاد می­کشد(همان: 346).

 

منبع سمبل و جایگاه در شعر شاملو

مدیریت

فریادی شو تا باران وگرنه مُرداران... احمد شاملو

Recent Posts

چگونه از «دادگاه بیست‌وچهار ساعتی ذهن» و «محکومیت‌های مداوم» رها بشویم؟

چگونه از «دادگاه بیست‌وچهار ساعتی ذهن» و «محکومیت‌های مداوم» رها بشویم؟

20 ساعت ago

من فکر می‌کنم هرگز نبوده قلب من این‌گونه گرم و سرخ…

من فکر می‌کنم هرگز نبوده قلب من این‌گونه گرم و سرخ...

3 روز ago

نگاهی به کتاب «خطابه‌های برندگان جایزۀ نوبل ادبیات» ترجمۀ رضا رضایی

نگاهی به کتاب «خطابه‌های برندگان جایزۀ نوبل ادبیات» ترجمۀ رضا رضایی آیدا گلنسایی: بزرگ‌ترین شاعران…

6 روز ago

شبیه به مجتبی مینوی!

شبیه به مجتبی مینوی! مرتضی هاشمی‌پور محمد دهقانی، نویسنده و منتقد ادبی را از پویندگان…

1 هفته ago

نگاهی به آثار نقاش بلژیکی: «جیمز انسور»

نگاهی به آثار نقاش بلژیکی: «جیمز انسور» «جیمز سیدنی ادوارد»‌ که با نام «جیمز انسور»‌…

1 هفته ago

جمله‌هایی به یادماندنی از نغمه ثمینی

جمله‌هایی به یادماندنی از نغمه ثمینی «لباس جایی است که فرهنگ‌ها برای حضور فیزیکی بدن‌ها…

2 هفته ago