داستان/ رمان ایرانی

بخشی از داستان «سنگی بر گوری» نوشتۀ «جلال آل احمد»

ما بچه نداریم. من و سیمین. بسیار خوب. این یک واقعیت. اما آیا کار به همینجا ختم می‌شود؟ اصلا همین…

5 سال ago

قسمت‌هایی از کتاب «یک عاشقانۀ آرام» نوشتۀ «نادر ابراهیمی»

گیله مرد! بیا دیگر برنگردیم به جایی که هر نگاهی، بوی تعفّن نگاه یک مأمور را دارد. نمی‌شود؟ _نمی‌شود. تا…

5 سال ago

خلاصۀ داستان «در بازار وکیل» نوشتۀ «سیمین دانشور»

داستان زنی/کلفَتی است به نام «مرمر» که به بهانۀ گرداندن بچۀ مردم، او را با خود به بازار می‌آورد اما…

5 سال ago

قسمت‌هایی از کتاب «ابوالمشاغل» اثرِ «نادر ابراهیمی»

قسمت‌هایی از کتاب «ابوالمشاغل» اثرِ «نادر ابراهیمی»   آیا «رسیدن» تا این حد حقیر و مبتذل و احمقانه است؟ آیا…

5 سال ago

خستگی چقدر دلنشین است!

«عزیز من به یادم هست که روزی، مصرانه به تو می‌گفتم «ما هرگز خسته نخواهیم شد...هرگز» اما مدتی‌ست پی فرصتی…

6 سال ago

فلسفه‌ی مقاومتِ خاموش

فلسفه‌ی مقاومتِ خاموش   خیال دارم پیشنهاد راه انداختن یک دانشگاه غیرمتمرکز فرش را هم بدهم. فقط برای بانوان خانه‌دار.…

6 سال ago

فصل دوم: در قلب آن واقعه

گوش کن! باور کن! دیگر معجزه‌ای در کار نیست. زندگی را با چیزهای بسیار ساده، پُر باید کرد. ساده‌ها، سطحی…

6 سال ago

عاشق زمزمه می‌کند، فریاد نمی‌کشد

با نوی گل به گونه انداخته، با لهجه‌ی شیرینش گفت: باید تخیل کنیم که در مِه راه می‌رویم؛ در مهی…

6 سال ago