در این اثر که از اسم آن نیز مشخص است بازتاب ِقوها در آب فیل شده است. پیش از بررسی مفهوم این نقاشی ابتدا به جغرافیای آن توجه می‌کنیم.

فضای کوچکی آب که ثقل روایت است. اجزای دیگر این نقاشی عبارتند از:

پشت آن خشکی، کشتی به خاک نشسته‌ای، در سمت چپ تصویر مردی رو به تاریکی ایستاده و درخت‌های خشکیده که یکی از آن‌ها به زنی می‌ماند، دو ابر پشت به هم در آسمان.

در بخش اول تصویر که مرکز روایت نیز هست سه قو را در آبی کم شاهدیم. اگر آب را به شهوت تعبیر کنیم، شهوت ما که آگاهی کمی دارد تنها به واقعیت تمایل دارد  که با نماد سه قو نشان داده شده است. به این دلیل قوها را واقعیت می‌گیریم زیرا عینی و قابل مشاهده‌ی حسی است.

اما خوب که دقت کنیم می‌بینیم بازتاب آن سه قو در آب سه فیل هستند.

بنابراین ادراک ما خطاپذیر است و نمی‌شود به آن اعتماد کرد.

نباید هستی را تقلیل داد به آنچه ما می‌بینیم و می‌فهمیم.

به قول مولانا:

هرکسی از ظن خود شد یار من

از درون من نجست اسرار من

پشت هر واقعیت، حقیقتی است که از وارونه کردن واقعیت(قوها) حاصل می‌شود.

بنابراین فیل‌ها که بزرگترند حقیقتی است ژرف‌تر که از طریق دل یا چشم سِر قابل دیدن است.

از طرفی تعداد قوها سه عدد است که می‌تواند اشاره به سه زمان گذشته و حال و آینده و یا سه دوره‌ی کودکی، جوانی و پیری داشته باشد. بازه‌های زمانی محدودی که ما صاحب دازاین یا هستی خود هستیم و با ابزارهای شناختی محدود در مورد حقیقت جهان به خطا می‌افتیم.

منطق تمام کارهای دالی بی‌اعتبار کردن آنچه هست و نشان دادن آنچه هست اما به چشم نبوغ دیده می‌شود است.

در قسمت دیگر روایت مردی را می‌بینیم که پشت ایستاده به درختی که شبیه زن یا تصوری از یک زن است. مرد رو به تاریکی است. درخت‌های خشکیده و حالت ایستادن مرد حس جدایی را القا می‌کنند که این روایت با حالت ابرهایی که پشت به هم هستند و کشتی به خشکی افتاده تقویت می‌شود.

شاید منظور نقاشی این است در این جهان که مدام جدایی برایمان تداعی می‌شود و همه چیز کوچک شده(دقت کنید به میزان آبی که قوها در آن هستند) در این جهان آب رفته که انسان محکوم است به ظلمت‌های متعدد تنها چیزی که ما را نجات می‌دهد و می‌تواند مایه‌ی شگفتی ما بشود رسیدن از سطح واقعیت به حقیقت و عمیق‌تر نگریستن و دقت کردن است.(زیرا دالی با دقت کشف کرده که انعکاس قوها در آب می‌توانند فیل باشند)

شاید  هم پیام نقاشی این باشد که در همین فرصت اندک(میزان آب) و زمانِ کم حیات می‌توان شگفتی‌ها را دید.

یعنی زندگی علیرغم همه چیز( علیرغم مردی که به پشت ایستاده، علیرغم شاخه‌های شکسته، کشتی در خاک و ابرهای جدایی و قهر باهم هنوز قشنگی و رازهای کشف‌کردنی خود را دارد و باید از همین فرصت کم بهره برد و آن را شانسی برای نگریستن دید.

من پیام این نقاشی را دعوت به تماشا کردن می‌دانم نه فقط دیدنِ خالی….

 

مدیریت

فریادی شو تا باران وگرنه مُرداران... احمد شاملو

Recent Posts

من فکر می‌کنم هرگز نبوده قلب من این‌گونه گرم و سرخ…

من فکر می‌کنم هرگز نبوده قلب من این‌گونه گرم و سرخ...

19 ساعت ago

نگاهی به کتاب «خطابه‌های برندگان جایزۀ نوبل ادبیات» ترجمۀ رضا رضایی

نگاهی به کتاب «خطابه‌های برندگان جایزۀ نوبل ادبیات» ترجمۀ رضا رضایی آیدا گلنسایی: بزرگ‌ترین شاعران…

4 روز ago

شبیه به مجتبی مینوی!

شبیه به مجتبی مینوی! مرتضی هاشمی‌پور محمد دهقانی، نویسنده و منتقد ادبی را از پویندگان…

5 روز ago

نگاهی به آثار نقاش بلژیکی: «جیمز انسور»

نگاهی به آثار نقاش بلژیکی: «جیمز انسور» «جیمز سیدنی ادوارد»‌ که با نام «جیمز انسور»‌…

1 هفته ago

جمله‌هایی به یادماندنی از نغمه ثمینی

جمله‌هایی به یادماندنی از نغمه ثمینی «لباس جایی است که فرهنگ‌ها برای حضور فیزیکی بدن‌ها…

1 هفته ago

«صید ماهی بزرگ» نوشتۀ دیوید لینچ: روایتِ شیرجه به آب‌هایِ اعماق

«صید ماهی بزرگ» نوشتۀ دیوید لینچ: روایت شیرجه به آب‌هایِ اعماق آیدا گلنسایی: در کتاب…

2 هفته ago