آشنایی با کتاب در باب حکمت زندگی آرتور شوپنهاور
جملاتی از متن کتاب در باب حکمت زندگی
وقتی کسی جوان، زیبا، ثروتمند و مورد احترام است میپرسیم که آیا شاد هم هست؟ تا بدانیم که خوشبخت است یا نه. ولی اگر شاد باشد، دیگر فرقی نمیکند که جوان است یا پیر، راست قامت است یا گوژ پشت، ثروتمند یا فقیر؛ چنین کسی شادکام است. و این او را بس. (در باب حکمت زندگی – صفحه ۳۲)
دغدغه فکری مردم عادی فقط این است که وقت بگذرانند، اما دغدغه کسی که استعدادی دارد این است که از آن استفاده کند. (در باب حکمت زندگی – صفحه ۴۲)
مشغولیت اصلی مردم در همه کشور ها ورق بازی شده است. که نشان دهنده ارزش آنها و اعلام ورشکستگیِ فکر است. از آنجا که فکری برای مبادله با یکدیگر ندارند، ورق مبادله میکنند و میکوشند پول یکدیگر را ببرند. آه، چه موجودات رقت انگیزی! (در باب حکمت زندگی – صفحه ۴۳)
تفاوت میان خودپسندی و غرور در این است که غرور اعتقاد راسخ به ارزش فوقالعاده خویش در زمینهای خاص است. اما خودپسندی، خواستِ ایجاد چنین اعتقادی در دیگران است و معمولا با این آرزوی نهان همراه است که در نهایت، خود نیز بتوانیم به همان اعتقاد برسیم.
بنابراین غرور از درون انسان نشات میگیرد و در نتیجه، قدردانی مستقیم از خویش است. اما خودپسندی کوششی است برای جلب قدردانی از بیرون، یعنی دستیابی غیر مستقیم به قدردانی است. از این رو، خودپسندی آدمی را پرگو، و غرور کم گو میکند. (در باب حکمت زندگی – صفحه ۸۱)
مبتذلترین غرور، غرور ملی است. زیرا کسی که به ملیت خود افتخار میکند در خود کیفیت با ارزشی برای افتخار ندارد. وگرنه به چیزی متوسل نمیشد که با هزاران نفر در آن مشترک است. برعکس، کسی که امتیازات فردی مهمی در شخصیت خود داشته باشد، کمبودها و خطاهای ملت خود را واضحتر از دیگران میبیند.
زیرا مدام با اینها برخورد میکند. اما هر نادان فرومایه که هیچ افتخاری در جهان ندارد، به مثابه آخرین دستاویز به ملتی متوسل میشود که خود جزئی از آن است. چنین کسی آماده و خوشحال است که از هر خطا و حماقتی که ملتش دارد، با چنگ و دندان دفاع کند. (در باب حکمت زندگی – صفحه ۸۳)
آبرو از حیثِ عینی، عقیده دیگران در خصوص ارزش ماست و از نظر ذهنی، بیمِ ما از عقیده دیگران است. (در باب حکمت زندگی – صفحه ۸۶)
هر کس میتواند توقع آبرومند بودن داشته باشد. اما توقع شهرت داشتن، منحصر به افراد استثنایی است. زیرا شهرت فقط در اثر دستاوردهای فوقالعاده حاصل میشود. این دستاوردها یا مربوط به اعمال آدمی میشود یا به آثار او و بنابراین برای شهرت دو راه باز است. برای دستیابی به اعمال بزرگ به ویژه قلب بزرگ و برای رفتن به راه خلق آثار، ذهنی بزرگ لازم است. هر یک از این دو راه مزایا و مضرات خود را دارند. تفاوت اصلی این است که اعمال گذرا هستند، اما آثار ماندگارند. شریفترین عمل همیشه زمانی کوتاه تاثیرگذار است. اما اثر نبوغ آسا در طول همه اعصار تاثیری ماندگار دارد و انسانها را ارتقا میدهد. (در باب حکمت زندگی – صفحه ۱۲۷)
لیشتنبرگ میپرسد: «وقتی کلهای با کتابی برخورد میکند و صدای پوکی شنیده میشود، آیا همیشه این صدا از کتاب است؟! (در باب حکمت زندگی – صفحه ۱۳۲)
موجودی که ارزشمندی یا بیارزش بودن آن، وابسته به نظر دیگران باشد، چه موجود اسفباری است. (در باب حکمت زندگی – صفحه ۱۳۶)
زندگی برای لذت بردن نیست، بلکه برای سپری کردن و پشت سر گذاردن است. (در باب حکمت زندگی – صفحه ۱۴۷)
سعادت و لذت، سرابی است که فقط از راه دور قابل رویت است و هنگامی که به آن نزدیک میشویم ناپدید میگردد. در عوض رنج و درد واقعیت دارد و خود مستقیما نماینده خویش است. و نه به وهم نیاز دارد نه به انتظار. حال اگر این آموزه ثمر دهد، دیگر در پی سعادت و لذت نمیرویم و بیشتر قصدمان این است که در حد امکان راه را بر درد و رنج ببندیم. (در باب حکمت زندگی – صفحه ۱۵۱)
ما در زندگی مانند راهپیمایی هستیم که با هر گام که پیش میرود اشیا را در مقایسه با آنچه از دور میدیده است به صورت دیگری میبیند و اشیا هرچه به آنها نزدیکتر میشود تغییر میکنند. به ویژه در مورد آرزوهامان چنین حسی داریم. غالبا چیزی کاملا متفاوت یا بهتر از آنچه میجستیم میابیم. همچنین مطلوب خود را از راهی بهتر پیدا میکنیم، نه از راهی که در آغاز برای رسیدن به هدف خود در آن گام نهاده بودیم. به ویژه آن جا که در پی لذت، سعادت و شادی بودهایم، در عوض حکمت، بصیرت و شناخت به دست میآوریم. (در باب حکمت زندگی – صفحه ۱۵۷)
پس هرکس که تنهایی را دوست نمیدارد، دوستدار آزادی هم نیست. زیرا فقط در تنهایی آزادیم. اجبار، ملازم جداییناپذیر هر جمع است. هر جمعی از افراد خود میخواهد که از فردیت خود صرفنظر کنند و هرچه فردیت انسان با ارزشتر باشد، چشم پوشی از آن بخاطر جمع دشوارتر است. (در باب حکمت زندگی – صفحه ۱۶۷)
آنچه انسانها را به سوی جمع سوق میدهد این است که نمیتوانند تنهایی را و در تنهایی، خود را تحمل کنند. (در باب حکمت زندگی – صفحه ۱۷۰)
برای زندگی کردن در میان آدمیان، باید برای همه، با هر خصوصیتی که دارند، هرقدر هم نابهنجار باشد، حق وجود قایل باشیم و فقط میتوانیم بکوشیم که از خصوصیاتشان برحسب نوع و کیفیتی که دارند استفاده کنیم. اما نه میتوانیم امیدی به تغییرشان ببندیم، نه چنان که هستند محکومشان کنیم. این درست مصداقِ این ضرب المثل است که: زندگی کن و بگذار زندگی کنند. (در باب حکمت زندگی – صفحه ۲۰۲)
وقایع زندگی ما به تصاویر درون کالایدوسکوپ میمانند که با هر چرخش، چیز دیگری را نشان میدهد، اما در اصل یک چیز در برابر چشمِ ماست. (در باب حکمت زندگی – صفحه ۲۳۳)
در پایان زندگی همان اتفاقی میافتد که در اخر جشن بالماسکه مشاهده میکنیم. ماسکها را از چهره برمیدارند. اکنون میبینیم آن کسانی که در طول زندگی با ما تماس پیدا کردهاند واقعا چه کسانی بودهاند. زیرا اکنون دیگر افراد شخصیت خود را نشان دادهاند، اعمال به نتیجه نشستهاند، دستاوردها به طور منصفانه مورد قدردانی واقع شده و همه فریبها فرو ریختهاند. همه اینها به زمان نیاز داشت. (در باب حکمت زندگی – صفحه ۲۶۵)
تفاوت اساسی میان جوانی و پیری این است که در جوانی زندگی را پیش رو داریم و در پیری مرگ را. اما باید پرسید که کدام یک دشوارتر است. و آیا بطور کلی بهتر نیست که ادمی زندگی را پشت سر گذاشته باشد تا اینکه در پیش رو داشته باشد؟ (در باب حکمت زندگی – صفحه ۲۷۲)
مشخصات کتاب
- عنوان: در باب حکمت زندگی
- نویسنده: آرتور شوپنهاور
- مترجم: محمد مبشری
- انتشارات: نیلوفر
- تعداد صفحات: ٢٧۴
- قیمت چاپ هشتم سال ٩۶ : ١٩٠٠٠ تومان
(منبع: kafebook)