تحلیل شعر ارغوان
ابتهاج در این شعر دلتنگی و ناامیدی را با تمام وجودش احساس میکند. فضای شعر پر از تصاویر گویا و زیبایی است که در القای تأثرات ذهنی راوی به مخاطبش نقش کلیدی ایفا میکند. این تصاویر همراه با روانی بافت کلام و موسیقی که وزن ایجاد میکند، تلخی مفهوم شعر را که توصیف ستم اجتماعی است، هنرمندانه نشان میدهد.
سایه در این شعر از صنایع ادبی چون تکرار، استعاره، مجاز و … بهره میگیرد که در تحلیل متون ادبی از نشانههای زیباییشناختی به شمار میآیند.
انتخاب نام ارغوان برای این شعر و تکرار آن در هر بند (نه بار) به عنوان مخاطب راوی تصادفی نبوده، بلکه این نام، نشانه بسیار بجا و مناسبی از مقاومت و پایداری است. شاعر با استفاده از روابط جانشینی و همنشینی به زیبایی توانسته عناصری را برگزیند و در توالی هم قرار دهد که گویای ناامیدی و دغدغه راوی از اوضاع اجتماعی عصر خود باشد. در شعر ارغوان بر واژههایی برای نشان دادن زمان و مکان خاص سرودن شعر همچون امروز، گوشه، دنیا، بهاران، شب، دخمه، دره غم، پنجره باز سحر و… تأکید شده است.
سایه در این شعر از لحن مستقیم پرهیز دارد و سبک بیان غیرمستقیم و نمادین را پیش میگیرد. در شعر ارغوان واژههای بسیاری در مفهوم نمادین بکار رفتهاند. ازجمله «شب» که نماد تاریکی و ظلمت است، نمادی است از دوران ظلم وستم که باید به وسیله نور از بین برود و همیشه نیز خورشید در مقابل آن قرار میگیرد که نماد روشنایی است و نابود کننده جهل و تاریکی است. در بند دیگر، عباراتی نظیر «آسمانی به سرم نیست/ از بهاران خبرم نیست/ آنچه میبینم دیوار است» تصویر ذهنی زیبا و کاملی از زندان و محدودیتهای آن و همچنین حس ناامیدی که نتیجه حضور در چنین مکانی است، را به دست میدهد. چنانکه در ذهن خواننده، تصویر زندان نقش میبندد و تمام احساسات شاعر را به مخاطب القا میکند.
سایه تصویر بسته و تنگ و تاریک بودن فضا را با نشانههای اغراقآمیزی میآفریند. عبارت «که هوا هم اینجا زندانی است» نشانه اغراقآمیزی برای بیان خفقان حاکم بر زندان است زیرا زندانی بودن برای موجود جاندار معنا دارد، اما شاعر هوا را که عامل اصلی زندگی و حیات است، در بند میبیند. در عبارات «من در این گوشه که از دنیا بیرون است/ آسمانی به سرم نیست»، بیرون بودن از دنیا و آسمانی بر سر نداشتن نشانههای اغراقآمیز هستند که دلالت بر اسارت و دور بودن از آرمانهای خود دارد.
واژه آنجا در عبارت «ارغوانم آنجاست» در این شعر اشاره به دنیای بیرون از زندان دارد. این جملات نشان دهنده دلتنگی راوی نسبت به ارغوان است و این گونه به نظر میرسد که درگیری با مسائل اجتماعی باعث جدایی راوی و ارغوان شده است.
خانه ارغوان چه شکلی است و کجاست؟
خانه ابتهاج خانهای دو طبقه با آجرهای قرمزرنگ است. این خانه به دلیل وجود درخت ارغوانی که در حیاط آن قرار دارد به نام «خانه ارغوان» مشهور شده و به سبب اینکه هوشنگ ابتهاج، شعر معروف (ارغوان) خود را برای آن گفتهاست، این خانه در تاریخ ۲۶ آبان ۱۳۸۷ با شماره ثبت ۲۳۸۷۸ بهعنوان یکی از آثار ملی ایران در لیست سازمان میراث فرهنگی به ثبت رسید. خانه ابتهاج (ارغوان) مربوط به اوایل دوره پهلوی دوم است و در تهران، خیابان فردوسی، خیابان شهید تقوی (کوشک)، کوچه شهید انوشیروانی، پلاک ۲۲ واقع شده و زمانی محفل شاعران بود. بعدها ابتهاج در زمان مهاجرت از ایران این خانه را فروخت. این خانه اکنون در اختیار شرکت سیمان تهران و ساختمان اداری آن است.
درخت ارغوان چگونه درختی است؟
اولین خاطره از ارغوان برمیگردد به زمانی که او خانه را خریده است. درخت ظاهراً خشکیدهای در حیاط خانه بوده که برخی پیشنهاد دادهاند که او درخت را قطع کند، ولی ابتهاج در عوض از درخت مراقبت کرده و درخت دوباره جان گرفته است.
در جایی دیگر ابتهاج نقل میکند که در زمان فروش خانه، به دلیل مهاجرت از ایران، پس از آنکه چشمش به درخت افتاده است، از آن خجالت کشیده و به سوی دیگری نگاه کرده است.
در سال ۲۰۱۲ میلادی پیش از آنکه ابتهاج شعر ارغوان را در دانشگاه یوسیالای بخواند، درباره این درخت میگوید که همزمان با فرزندانش رشد کرده و تأثیر شگرفی بر او گذارده است.
امیدواریم متن شعر ارغوان و جزئیات آن برای شما مفید بوده باشد، لازم به ذکر است در تحلیل شعر ارغوان از مقاله «بررسی نشانهشناسی ساختارگرای شعر ارغوان هوشنگ ابتهاج» نوشته سیدمحمد حسینی معصوم و شیرین آزموده بهره بردیم.
من فکر میکنم هرگز نبوده قلب من اینگونه گرم و سرخ...
نگاهی به کتاب «خطابههای برندگان جایزۀ نوبل ادبیات» ترجمۀ رضا رضایی آیدا گلنسایی: بزرگترین شاعران…
شبیه به مجتبی مینوی! مرتضی هاشمیپور محمد دهقانی، نویسنده و منتقد ادبی را از پویندگان…
نگاهی به آثار نقاش بلژیکی: «جیمز انسور» «جیمز سیدنی ادوارد» که با نام «جیمز انسور»…
جملههایی به یادماندنی از نغمه ثمینی «لباس جایی است که فرهنگها برای حضور فیزیکی بدنها…
«صید ماهی بزرگ» نوشتۀ دیوید لینچ: روایت شیرجه به آبهایِ اعماق آیدا گلنسایی: در کتاب…