جان فورد»، کارگردان خوشنام هالیوود عنوان بهترین کارگردان تاریخ سینما را بهدست آورد.
نشریه سینمایی اسکرین در گزارش جدید خود فهرستی از بهترین کارگردانان تاریخ سینمای دنیا را منتشر کرد که در رتبه اول جان فورد، برنده چهار جایزه اسکار بهترین کارگردانی دیده میشود.
در این فهرست رتبه دوم در اختیار آلفرد هیچکاک، خالق آثار ماندگار سینما چون «پنجره عقبی»، «مرد عوضی»، «سرگیجه»، «شمال از شمالغربی»، «روانی»، «ربکا»، «طلسمشده» و «ام را نشانه قتل بگیر» است.
لوئیس بونوئل از مطرحترین چهرههای سینمای اسپانیا که از وی بهعنوان پدر سینمای سوررئالیسم یاد میشود، در مکان سوم قرار گرفته است. وی خالق فیلم تحسینبرانگیز «فراموششدگان»، «نازارین»، «رابینسون کروزوئه»، «جذابیت پنهان بورژوازی»، «خاطرات یک مستخدمه»، «میل مبهم هوس» و «زیبای روز» است.
در رتبه چهارم فهرست بهترین کارگردانان تاریخ سینما نام استنلی کوبریک کارگردان بزرگ آمریکایی دیده میشود که فیلمهای مطرحی چون «دکتر استرنج لاو»، «یک ادیسه فضایی؛2001»، «پرتقال کوکی»، «غلاف تمام فلزی» و «چشمان کاملا بسته» در کارنامه او هستند.
یاسوجیرو اوزو، مارتین اسکورسیزی، هاوارد هاوکس، ورنر هرتزوگ و اورسن ولز در مکانهای بعدی این فهرست قرار دارند.
جان فورد که در این فهرست در رتبه اول قرار گرفته است، کارگردان افسانهای سینمای آمریکا و برنده چهار جایزه اسکار بهترین کارگردانی است که از بزرگترین وسترنسازان تاریخ هالیوود محسوب میشود.
جان فورد شهرت فراوان خود را بهواسطه ساخت فیلمهای وسترن مانند «جویندگان» و «دلیجان» و همچنین ساخت نسخههای سینمایی از آثار کلاسیک برجسته قرن بیستم مانند «خوشههای خشم» بهدست آورد.
رکورد او در کسب چهار جایزه اسکار بهترین کارگردانی همچنان دستنیافتنی است. سبک خاص او در فیلمسازی بسیار تاثیرگذار بود؛ بهگونهای که اینگمار برگمن و اورسن ولز از او بهعنوان یکی از بزرگترین کارگردانان تاریخ سینما نام میبردند.
جان فورد پیشگام فیلمبرداری فضای خارج از استودیو و نماهای بسیار باز بود که در آن شخصیتهای فیلم در یک محیط طبیعی بسیار بزرگ قرار میگرفتند. او الهامبخش کارگردانان بزرگ سینما چون جورج لوکاس، مارتین اسکورسیزی، آکیراکوروساوا؛ استیون اسپیلبرگ؛ دیوید لین؛ تارانتینو و کلینت ایست وود بوده است.
(منبع: مجله سینما)
حال این سؤال پیش میآید که جان فورد کیست که بزرگان سینما همه مدیون او هستند؟
روایت است که وقتی اورسن ولز قصد کرد نخستین فیلمش را با نام «همشهری کین» جلوی دوربین ببرد، جوانی بود بی تجربه در کارگردانی؛ برای آموختن سینما به محضر فورد رفت. اینگونه که یک سالن نمایش فیلم با یک نسخه از دلیجان جان فورد در اختیارش گذاشتند. قریب به سی بار فیلم را با دقت تماشاکرد تا دریافت آنچه می گویند کارگردانی در سینما چیست. جان فورد شاگردان نامدار کم نداشته، بزرگانی از نسل های مختلف سینما با سبک و سیاق های مختلف که با تماشای آثار او به طور غیر مستقیم در محضر فورد زانو زده و از او آموخته اند. نوشته زیر با اشاره به این چهره ها مروری دارد بر مهمترین فیلم های جان فورد در گونه وسترن.
***
جان فورد؛ پدرخوانده سینمای وسترن
اینگمار برگمان، فرانک کاپرا، پیتر باگدانوویچ، فدریکو فلینی، ژان لوک گدار، هاوارد هاکس، الیا کازان، آلفرد هیچکاک، آکیرا کوروساوا، دیوید لین، سرجیو لئونه، جورج لوکاس، سم پکین پا، ساتیاجیت رای، ژان رنوار، مارتین اسکورسیزی، استیون اسپیلبرگ، فرانسوا ترفو و اورسن ولز؛ این نامها تنها بخشی از کارگردانان مهم تاریخ سینما هستند که معتقدند منبع الهامشان در سینما کسی نبوده جز جان فورد.
شاید به جرأت بتوان گفت در تاریخ سینما به اندازه انگشتان دو دست هم کارگردانانی یافت نمیشوند که چنین تأثیر شگرفی بر سینمای جهان گذاشته باشند و هنر هفتم مدیون حضور و فیلم ساختن آنها باشد. بدون شک جان فورد یکی از آنهاست، کارگردانی که با دریافت 4 جایزه اسکار بهترین کارگردانی، هنوز هم دست نیافتنی است. جان فورد اصالتاً انگلیسی بود، در سال 1894 به دنیا آمد و در سال 1973 چشم از جهان فروبست.
او از 79 سال زندگی حدود 60 سال را در فیلمسازی گذراند که نتیجه این شش دهه خلق بیش از 140 اثر کوتاه، سینمایی و مستند است. جان فورد را پدرخوانده و مهمترین نماد ژانر وسترن میدانند. یکی از شاخصترین ژانرهای سینمایی که دوران اوجش بر میگردد به دهههای 30، 40 و 50 سینمای جهان. بخش مهمی از آثار جریانساز سینمای وسترن متعلق به جان فورد است.
جالب است بدانید او در دورانی که سینما هنوز در دوران بیصدا و صامت خود به سر میبرد، بیش از 20 فیلم کوتاه با نام هنری «جک فورد» هم بازی کرد و جالبتر این که او در سال 1915 یکی از سیاهی لشگران فیلم «تولد یک ملت» بود؛ فیلمی به کارگردانی دیوید گریفیث که از آن بهعنوان یکی از فیلمهای پیشروی تاریخ سینما در زمان خودش نام میبرند. زندگی جان فورد تنها به ساختن فیلمهای سینمایی محدود نبود. او در جریان جنگ جهانی دوم و از زمان ورود این کشور به جنگ جهانی، بهعنوان یکی از افسران نیروی دریایی آمریکا و در قالب فیلمبردار خدمت میکرد.
فورد در برخی نبردهای مهم و حیاتی جنگ جهانی دوم از جمله عملیات اورلرد و نبرد تاریخی ساحل نرماندی حضور داشت. او در طول جنگ یکی از چهرههای مهمی بود که به ساخت فیلمهای مستند خبری برای اطلاع مردم آمریکا از جنگ جهانی دوم میپرداخت و با جراحات متعددی هم در این زمینه مواجه شد. از جمله مهمترین آثاری که او در طول جنگ جهانی ساخت از دو مستند سینمایی «December 7th» و «German Industrial Manpower» میتوان نام برد.
آرواسمیت
Arrowsmith
این فیلم که در سال 1931 ساخته شد، اولین فیلم جان فورد بود که حسابی نام او را سر زبانها انداخت و منتقدان و مردم را منتظر آثار بعدی کارگردان جوان آن سالها نگه داشت. فیلم داستان قرار گرفتن یک قهرمان در دوراهی اخلاقی است. یک موقعیت آشنا که همه ما در زندگی با آن مواجه میشویم. زمانی که باید بین دو چیز مهم ولی متفاوت یکی را انتخاب کنیم. از آن دست انتخابهایی که میتواند زندگی آدمها را عوض کند.
قهرمان فیلم «آرو اسمیت» دکتر جوانی است به نام مارتین آرواسمیت (روالد کولمن). مارتین که بچه روستایی با هوش و توانمندی است برای بهتر شدن وضعیت زندگی مشترکش با لدورا تصمیم میگیرد از روستا به شهر برود و در مجتمع پزشکی مطرحی مشغول به کار شود. یک روز مارتین در آزمایشهایش به ترکیبی دست مییابد که احتمالاً میتواند سرطان مهلکی را درمان کند.
با این کار ظاهراً اتفاق بسیار خوبی برای او رخ داد، اما اتفاقات ناخوشایندی برای او و آزمایش سرماش میافتد. بر اثر این اتفاقات، مارتین بر سر این دو راهی قرار میگیرد که آیا همراه با اتفاقاتی که در اثر آزمایش سرم خواهد افتاد پیش رود یا بیخیال ادامه مسیر ساخت و آزمایش سرم ضد سرطانش شود. این درام محکم و هیجانانگیز باعث شد که جان فورد 37 ساله نامزد چهار جایزه بهترین فیلم، بهترین فیلم نامه اقتباسی، کارگردانی هنری و فیلمبرداری شود.
سه پدرخوانده
3Godfathers
هنوز کسی نمیداند چرا جان فورد با وجود این که پیش از او در سالهای 1916 و 1936 دو فیلم براساس رمان «سه پدرخوانده» نوشته پیتر کین ساخته شده بود تصمیم گرفت فیلم دیگری را براساس این رمان در سال 1948 بسازد.
فیلمی که باز هم در ژانر وسترن ساخته شده و فورد علاوه بر داشتن یار قدیمیاش جان وین، از وجود هری کری و پدرو آرمنداریز هم بهره میبرد، اما دلیلش هر چه باشد فورد یک وسترن خوش ساخت و جذاب دیگر به گنجینه سینمای جهان اضافه کرده است. این فیلم یک ویژگی بسیار مهم دارد، اولین فیلم رنگی جان فورد در مقام کارگردانی است.
فیلم همچون بسیاری از آثار فورد تأکید زیادی بر حفظ رکن خانواده بهعنوان نجاتبخش انسان از شرایط مهلک دارد. سه پدرخوانده داستان سه قانون شکن به نامهای رابرت، پدرو و ویلیام است که به بانکی دستبرد میزنند و بعد برای گیر نیفتادن در دام کلانتر آواره بیابان میشوند. آنها در راه با زن در حال مرگی مواجه میشوند که بچهای به دنیا آوردهاست. زن پیش از مرگ از این سه نفر میخواهد از بچهاش مراقبت کنند و به این ترتیب زندگی آنها را با چالشی اساسی مواجه میکند.
جویندگان
The Searchers
باز هم یک وسترن تماشایی و تَر و تازه و البته پیچیده و انسانی از جان فورد، آن هم در سال 1956 یعنی در 62 سالگی. باز هم پای جان وین بهعنوان نقش اصلی در میان است و باز هم اقتباس این بار از رمان آلن لی می.ایتن، ادواردز کهنه سرباز جنگ داخلی آمریکاست که بعد از هشت سال میخواهد به خانه برادرش آرون برود، اما پیش از رسیدن ایتان، سرخپوستها به خانه برادر او حمله میکنند، همه اعضای خانواده جز دختر کوچکشان را میکشند و دختر را با خود میبرند. ایتان وقتی میرسد و میفهمد تنها برادرزادهاش زنده مانده برای پیدا کردن او و انتقام از سرخپوستها راهی بیابان میشود.
در این راه پسر جوانی به نام مارتین پولی هم که ایتان قبلاً یک بار جانش را نجات داده همراه او میشود. فیلم از لحاظ بصری تجربه جالبی است. نماهایی که فورد گرفته شاعرانه، سخت و بینظیر است. بیخودی نیست که در بسیاری از نظرسنجیهای معتبر، «جویندگان» را بهترین فیلم وسترن تاریخ سینما میدانند. جایزه ندادن به این فیلم در هیچ رشتهای یکی از مهمترین گافهای تاریخ برگزاری اسکار است.
مرد آرام
The Quiet Man
ساخت «مرد آرام» در سال 1952 چهارمین اسکار بهترین کارگردانی را برای جان فورد به ارمغان آورد. این بار مخاطب با یک جان وین کاملاً متفاوت مواجه میشود. «مرد آرام» از آن دست فیلمهای غیر وسترنی و تماشایی فورد است. او در این فیلم یکبار دیگر داستان را در زادگاه آبا و اجدادیاش یعنی ایرلند روایت میکند.
فیلمی کمدی و با نشاط که صحنههای بامزه فراوانی میتوانید در آن پیدا کنید که احتمالاً مهمترین آنها دعوای انتهای فیلم بین شخصیت اصلی و برادر زنش است! داستان «مرد آرام» درباره یک مشتزن ایرلندی- آمریکایی به نام شان تورنتن است. شان برای رهایی از کابوس مرگ رقیبش در رینگ که به شکل ناخواسته به دست او اتفاق افتاده، به دهکده زادگاهش در ایرلند بر میگردد.
در آن جا عاشق دختری به نام مری کیت میشود و خیلی زود با او ازدواج میکند، اما ناگهان پی به یک سنت عجیب در دهکده میبرد. تا زمانی که اسکوئیر (ویکتور مک لاگلن) برادر کیت جهیزیه او را ندهد، این ازدواج شکل رسمی پیدا نمیکند و این کاری است که اسکوئیر نمیخواهد انجام دهد. اتفاقات شیرینی که در پی فضای سنتی دهکده برای تورنتن رخ میدهد فضای این فیلم فورد را گرم و صمیمی کرده است. مثل بیشتر آثار ماندگار فورد این فیلم هم اقتباسی است؛ اقتباس از داستانی به همین نام اثر مائوریس والش.
خوشههای خشم
The Grapes of Wrath
یکی از بهترین رمانهای تاریخ ادبیات، نوشته جان اشتاین بک بهعنوان داستان اصلی، کارگردان در اوجی به نام جان فورد و حضور تعیین کننده یکی از بهترین بازیگران تاریخ سینما؛ هنری فوندا. ظاهراً نتیجه نباید و اصلاً نمیتوانست فیلم بدی باشد، درست است، «خوشههای خشم» یکی از بهترین آثار اقتباسی تاریخ سینماست. فیلمی که در سال 1940 ساخته شد و اسکار بهترین کارگردانی را برای فورد به ارمغان آورد. جدا از حضور درخشان هنری فوندا در نقش تام جود این فیلم یک بازی درخشان دیگر هم دارد: مادر خانواده جود با بازی جین دارول.
نقش مادر برای دارول خوش یمن بود و او توانست برای این نقش جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش مکمل زن را به دست آورد. داستان «خوشههای خشم» در اوج رکود اقتصادی دهه 30 میلادی آمریکا میگذرد. اوضاع کشاورزان بر اثر خشکسالی بسیار خراب است. تام پسر بزرگ خانواده جود که تازه از زندان آزاد شده خانوادهاش را مجاب میکند که همه زندگی خود را پشت کامیون مزرعه بریزند و برای مهاجرت به سمت کالیفرنیا حرکت کنند.
خانواده او با وجود برخی مخالفتها در نهایت میپذیرند دست به این مهاجرت بزنند، اما این سفر پر خطرتر از آن چیزی است که فکرش را میکردند. تصویری که فورد با تکیه بر فضای رمان اشتاین بک از وضعیت بغرنج مردم آمریکا در دهه 30 ارائه میدهد ملموس و نزدیک به واقعیات تاریخی آن دوران است.
دلیجان
Stagecoach
از آن دست فیلمهای هیجانانگیز و عاشقانه که بعدها کارگردانان مختلفی به تأسی از آن فیلم ساختند و حتی دوب ار نسخههای به روزی هم از آن ساخته شد که البته هیچ کدام به گرد پای نسخه اصلی نمیرسیدند. «دلیجان» اولین تجربه از سری فیلمهای ماندگار و مشترک زوج جان فورد و جان وین بود که در سال 1939 با داستانی اقتباسی از رمان ارنست هیکاکس جلوی دوربین رفت.
برخلاف «خبرچین» دادلی نیکولز فیلمنامهنویسِ «دلیجان» نتوانست نامزد اسکار شود، اما فورد شد. با این حال فورد هم در حد همان نامزدی ماند. عوضش توماس میچل اسکار بهترین بازیگر مکمل را به دست آورد و باز هم اسکار موسیقی نصیب اثر فورد شد. فیلم، داستان دلیجانی است که از آریزونا به سمت لودزبرگ در نیومکزیکو میرود. در این دلیجان آدمهای مختلفی حضور دارند.
یکی از آنها خلافکاری است که به نام رینگو کید(جان وین) که از زندان فرار کرده تا انتقام کشته شدن پدر و برادرش را از برادران پلامر بگیرد. از شانس بد رینگو در دلیجان یک کلانتر حضور دارد که او را دستگیر میکند. رینگو موفق میشود در ادامه مسیر بگریزد اما حمله سرخپوستها باعث میشود او بار دیگر به دلیجان بازگردد. «دلیجان» را آغازگر عصر طلایی جدیدی برای سینمای وسترن میدانند. ژانری که در ادامه خود جان فورد آن را به اوج رساند.
مردی که لیبرتی والانس را کشت
The Man Who Shot Liberty Valance
این فیلم در سال 1962 یعنی 9 سال پیش از مرگ جان فورد ساخته شد و آن را آخرین وسترن و حتی فیلم مهم این کارگردان و آخرین همکاری مهماش با جان وین میدانند. با این که فیلم از داستان کوتاهی اثر دوروتی جانسون اقتباس شده اما وین و دو فیلم نامه نویساش هنرمندانه توانستهاند یک فیلم دو ساعته از آن بیرون بکشند.
«مردی که لیبرتی والانس را کشت» محل تجمع یک عده غول بازیگری سینماست: جان وین در نقش هفت تیرزن با تجربهای به نام تام دنیفن، جیمز استوارت در نقش رنسون استودارد و لی ماروین در نقش لیبرتی والانس. فیلم داستان ماجرایی است که سناتور استودارد پس از مرگ تام دنیفن گله دار برای یک خبرنگار محلی تعریف میکند. جایی که خبرنگار مخاطب به زمانی میروند که سناتور و تام به فکر مقابله با مرد شرور و غارتگری به نام لیبرتی والانس میافتند. زوج وین و استوارت در این فیلم بسیار خوب از کار درآمدهاند.
دیدن یک جان وین پا به سن گذاشته با خشمی درونی و ظاهری نسبتا آرام از ویژگیهای مهم و جالب فیلم است. «مردی که لیبرتی والانس را کشت» از آن دست فیلمهایی است که خیلی راحت میتوان لقب فیلم مردانه به آن داد. نشان دادن خشونت بالای موجود در داستان فیلم و آزار ندادن مخاطب با آن، کاری است که فقط از تجربه نیم قرنی فورد بر میآید.
خبرچین
The Informer
پس از «آرو اسمیت» چهار سال طول کشید تا یک قدم اساسی در کارنامه سینمایی خود بردارد. با این حال «خبرچین» قدم محکم و خوبی برای جان فورد بود. فورد این بار با همراهی دادلی نیکولز فیلمی ساخته که نتیجهاش اسکار بهترین کارگردانی برای او و بهترین فیلمنامه اقتباسی برای نیکولز است. خبرچین بر اساس رمانی به همین نام اثر لیام اوفلاهرتی در سال 1935 ساخته شده و جدا از این دو اسکار، مجسمههای طلایی بهترین بازیگر مرد و بهترین موسیقی متن را هم به دست آورد.
ویکتور مک لالگن در نقش گیپو نولان خوش درخشیده است. گیپو که به علت نکشتن یک خائن، عضو اخراجی معترضان ایرلندی است وقتی وضعیت زندگیاش را ناجور میبیند تصمیم میگیرد با کشتیهایی که به آمریکا میروند به این کشور مهاجرت کند شاید سرنوشت متفاوتی در انتظارش باشد، اما سفر به آمریکا گران است و او برای جور کردن پول سفر، یکی از انقلابیون مهم را لو میدهد.
گیپو که در ابتدا با کاری که کرده مشکلی ندارد خیلی زود عذاب وجدان و افسردگی عمیقی به سراغش میآید و یقهاش را میگیرد. جان فورد که اصالتاً یک ایرلندی است خیلی دوست داشت روزی درباره سرزمین پدریاش فیلمی بسازد و در «خبرچین» به بهترین شکل به خواستهاش رسید.
کارگردانی که مردانه فیلم میساخت
سینمای جان فورد دارای ویژگیها و خصوصیاتمنحصر به فردی است. او هیچگاه عادت به فیلمنامه نویسی نداشت و عاشق اقتباس از آثار ریز و درشت ادبیات بود. مهمترین فیلمهای کارنامه سینمایی او همگی اقتباس هستند؛ نکتهای که در کارنامه کمتر کارگردانی به چشم میخورد. جان فورد کلا اهل زیاده گویی و فلسفه پردازی نبود.
به همین دلیل داستانهای قصه پرداز و ساده را بیش از همه دوست داشت. دیالوگهای روشنفکرانه یا خیلی عمیق در آثار او جای چندانی نداشتند. شخصیتهای فیلمهای او بیش از هر چیز به تواناییهای اصطلاحاً یدی و مردانگی شان شهره بودند. چندان پیچیدگی روحی و روانی خاصی نداشتند.
در اغلب آثار او قهرمانان در عین سادگی جذاب بودند، برای نمونه حدود 20 فیلمی که جان فورد با بازیگر محبوبش جان وین کار کرد از او شمایل یک قهرمان یا حتی ضد قهرمان سمپاتیک، خوش زبان، قلدرمآب، مهربان ولی خشن در برابر بدی و پلیدی و جنایت ساخت. این شکل قهرمانسازی در آثار فورد مسیری است که همیشه دنبال شده و در هر ژانری که فیلم ساخته شخصیتها را در راستای همین مسیر خلق کرده است. با این که در فیلمهای او شخصیتهای مرد همیشه غالب بودند، اما از آن طرف شخصیتهای زن قابل احترام و تاثیرگذاری هم خلق میکرد.
شاید به همین دلیل باشد که توده مخاطب عام به راحتی با آثار جان فورد ارتباط برقرار میکند و از دیدن آنها لذت میبرد. جان فورد علاقه فراوانی به طبیعت وحشی آمریکا داشت. از این رو عموم فیلمهایی که ساخته یا به شکل کامل یا به شکل جنبی حول طبیعت وحشی آمریکا خصوصاً در منطقه «مانیومنت ولی» ایالت یوتا میگذشت. ضمن این که اغراق نیست اگر بگوییم مخاطب با دیدن فیلمهای جان فورد بخشی از قابهای زیبا و هنرمندانه خلق شده در تاریخ سینما را میبیند.
در ایران هم جان فورد طرفداران زیادی دارد. تقریباً اغلب فیلمهای این کارگردان توسط نسل طلایی دوبله ایران به زبان فارسی برگردانده و در سینما و تلویزیون پخش شدهاند و بسیاری از مخاطبان با او و آثارش آشنا هستند. قطعاً با کارنامه پرباری که فورد دارد برای مرور جامع و کامل آثار او به تالیف چند کتاب نیاز است.
(منبع: همشهری)
چگونه از «دادگاه بیستوچهار ساعتی ذهن» و «محکومیتهای مداوم» رها بشویم؟
من فکر میکنم هرگز نبوده قلب من اینگونه گرم و سرخ...
نگاهی به کتاب «خطابههای برندگان جایزۀ نوبل ادبیات» ترجمۀ رضا رضایی آیدا گلنسایی: بزرگترین شاعران…
شبیه به مجتبی مینوی! مرتضی هاشمیپور محمد دهقانی، نویسنده و منتقد ادبی را از پویندگان…
نگاهی به آثار نقاش بلژیکی: «جیمز انسور» «جیمز سیدنی ادوارد» که با نام «جیمز انسور»…
جملههایی به یادماندنی از نغمه ثمینی «لباس جایی است که فرهنگها برای حضور فیزیکی بدنها…