رومان یاکوبسون (1896-1982) عضو حلقۀ زبانشناسی مسکو بود. از 1920 به بعد در پراگ هم درس میداد و در 1921 با موکارفسکی حلقۀ زبانشناسی و ادبیاتشناسی پراگ را بنا نهاد. در 1928 روسیه را برای همیشه ترک کرد و ساکن چکسلواکی شد. با شروع جنگ جهانی دوم و اشغال چکسلواکی به دست نازیها آنجا را هم رها کرد و با رنه ولک به آمریکا رفت و مشغول تدریس در دانشگاههای کلمبیا و هاروارد شد.
مطالعات یاکوبسون خیلی گسترده است. از واجشناسی گرفته تا زبانپریشی تحقیق دارد و علاوه بر زبانشناسی در نقد ادبی هم کارهای مهمی انجام داده است. یاکوبسون برای ارتباط زبانی بین فرستنده (نویسنده) و گیرنده (خواننده) طرح خاصی دارد که با توجه به آن شعر از خودش، فرمش، از تصویرش، از معنای ادبیش حرف میزند تا از شاعر. بین فرستنده و گیرنده وسائطی چون پیام و رمز و تماس و بافت است. اما مهمترین بحثهای او به لحاظ ادبی، بحث poetics یعنی فن شعر اوست. او بوطیقا را بخشی از زبانشناسی میداند که مورد قبول من نیست. در برخی دیگر از آرای او هم باب چون و چرا باز است. مثلاً عقیده دارد که شاعران تعمداً در محورهای همنشینی و جانشینی آشفتگی (Disorder) ایجاد میکنند که به نظر نمیرسد همیشه چنین باشد. چه بسا که ایجاد این آشفتگی فطری و طبیعی است و شاعر از کار خود بیخبر است. نکتۀ دیگر حرف او در باب مجاز و استعاره است که در غرب بسیار مهم تلقی شده اما برای کسانی که با بلاغت زبان عربی و فارسی آشنا هستند چندان غرابت ندارد. منتهی او بحثها را به شیوۀ علمی و روشن مطرح کرده است. به عبارت دیگر مبنا کاملاً متفاوت است، اما در بنا مطلب تقریباً یکی است. حتی مواردی است که بحث مجاورت (مجاز) او (مخصوصاً در تشخیص اضافههای تشبیهی و استعاری) جواب نمیدهد ( به نظر او در جابهجایی لغت اگر مبنا شباهت باشد استعاره و اگر مجاورت باشد مجاز است) البته بحث من ناظر به مجاز و استعاره در حوزۀ علم بیان است، اما بحث یاکوبسون کلی است به این معنی که گاهی هر انتخاب از محور جانشینی از نظر او کنش استعاری دارد و هرجا به جایی در محور همنشینی را مجاز میخواند و به قول دیوید لاج: «خلاصۀ ساده شدۀ نظریۀ یاکوبسن از این قرار است که در هر شکلی از کلام موضوعی به موضوع دیگر ربط داده میشود چون این دو موضوع یا از جهتی شبیه یکدیگرند و یا در مجاورت هم قرار دارند. لذا به نظر یاکوبسون همۀ اشکال زبانی یا به قطب استعاری متمایلند یا به قطب مجازی مثلاً رئالیسم و به طور کلی نثر و داستان به قطب مجازی و رمانتیسم و شعر به قطب استعاری گرایش دارند. یاکوبسون معروفترین و مهمترین عضو فرمالیستهاست و شرح عقاید او از حد یک فصل کتاب خارج است ( در بحث نئوفرمالیسم دوباره به عقاید او اشاره میشود). برخی مقالات او به فارسی ترجمه شده است.
استاد معروف دیگر پرفسور رنه ولک (متولد وین) است که از اعضای قدیمی فرمالیستهای روسی است و کتاب معروف او Theory of literature امروزه از کتب کلاسیک نقد ادبی محسوب میشود و اخیراً به فارسی هم ترجمه شده است. همچنین اخیراً مجلّداتی از کتاب مهم دیگر او تاریخ نقد جدید به فارسی ترجمه شده است.
رنه ولک در بحث شعر تکیه بر آهنگ و موسیقی دارد که تأثیر کلی شعر بر دوش آن است.
فرمالیست معروف دیگر ویکتور شکلوفسکی است. نخستین اثر فرمالیستی را موسوم به رستاخیز واژه او نوشت که در سال 1914 منتشر شد. این اثر را به لحاظ تاریخی ریشۀ مکتب فرمالیسم میدانند. سپس در 1916 مقالۀ دربارۀ «نظریۀ زبان شعری» و در 1919 «دربارۀ شاعری« را نوشت. در 1917 مقالۀ مهم «هنر یعنی فن» را منتشر کرد. در 1925 مجموعه مقالات او به اسم دربارۀ نظریۀ نثر منتشر شد.
شکلوفسکی ادبیات را مجموعه ابزار (device) سبکی استفاده شده در آن میدانست. اصطلاح معروف او آشناییزدایی است. اصطلاح دیگر او افشا کردن (laying bare) است به این معنی که رمان باید فوت و فنهای ادبی خود را برای خواننده افشا کند و این درست عکس نظر قدماست که میگفتند هنر باید صنایع خود را پنهان سازد (ars celare artem) و مثلاً شعر سهل و ممتنع سعدی چنین است. این دو اصطلاح (آشناییزدایی و افشا) به قول رامان سلدن در به وجود آمدن اصطلاح بیگانهسازی (Alienation effect) برشت مؤثر بودهاند.
به نظر شکلوفسکی هستۀ مرکزی هنر در ایجاد تغییر در واقعیت (Deformation) یا به اصطلاح خود او در غریبسازی (Making strange) است. امپسون شاگرد ریچاردز بدون اینکه نامی از او ببرد میگوید«هنر مشکل میکند» و فهم این دشواری خود یک مسألۀ هنری است.
دیگر از بحثهای او در باب plot است که به عقیدۀ او از داستان آشناییزدایی ( Defamiliarization) میکند یعنی درک آن را مشکل و غریب میسازد (making of strange)
شکلوفسکی با توجه به بحثهای باختین در مورد «منطق مکالمه» اصطلاح روابط بینامتنی را مطرح کرد. به این معنی که متونی که موضوع مشترک دارند در همۀ ادوار تاریخ به هم مربوطند و بین آنان مکالمه است. در مقالۀ جاویدان « هنر یعنی فن و صنعت» میگوید هرقدر آشنایی ما با ادبیات گذشته بیشتر باشد این نکته بر ما روشن میشود که تقریباً هیچ موضوع و تصویری نیست که بدیع و بیسابقه باشد. چه بسا افرادی که شاعر را در ابداع مضامین و تصاویر جدید بیهمتا میدانند، اما برای اهل فن روشن است که آن مضامین و تصاویر هم قبلاً گفته شده است. لذا مسأله در تصویر و موضوع نیست، در زبان است یعنی عمدۀ نوآوری و ابداع در طرز بیان و استعمال زبان است.
بهترین مثال برای این مورد در ادبیات ما حافظ است که قریب به اتفاق تصاویر و موضوعات او در اشعار قدما هم آمده است با این همه حافظ به لحاظ زبان و نحوۀ استخدام آن مضامین و تصاویر و استعمال آنها در بافت خاص جملات شعری خود نوآور و مبدع است. مثلاً تصویر بیت معروف: «مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو» در این بیت امیر معزی آمده است:
گردون چو مرغزار و در او ماه نو چو داس گفتی که مرغزار همی بدرود گیا
و این بیت امیر معزی به نوبۀ خود با این بیت ابن معتز به تعبیر شکلوفسکی رابطۀ بینامتنی و به تعبیر باختین «گفتگو» دارد:
کَمِنجَلٍ قَد صیغَ من فضهٍ یَحصُدُ من زَهر الدُّجی نَرجِسا
(هلال ماه) چون داسی از نقره است که از تاریکی شب نرگس درو میکند. با این همه بین حافظ به لحاظ کاربرد زبان (مثلا فعل دیدم) و ایجاد ربط نوینی بین دو مطلب (ربط دو مصراع) نو است.
باری شکلوفسکی به تبع باختین معتقد است که بدین ترتیب متون گذشته با متون امروز و متونی که فردا نوشته خواهند شد رابطه دارد و بین آنها مکالمه است. ابوهلال عسکری در بحث سرقات میگوید اگر عیناً لفظ و معنی را اخذ کنند سرقت است اما اگر معنی را دیگرگونه و بهتر از اولی ارائه دهند هنر است.
بحث روابط بینامتنی بعدها ( در اواخر دهه1960) به شکل تازهای دوباره در فرانسه مطرح شد و از این مفهوم در بررسی ساخت متون ادبی و نحوۀ استنباط معنی استفاده کردند. بارت مرگ نویسنده را اعلام کرد و متن محوریت یافت. متن مرکب از مباحث و مسائل متعدد تکراری است که در متن ترکیب شدهاند، مثلاً اسطورۀ ادیپ به انحاء مختلف در متون تکرار شده است.
شکلوفسکی از روسیه خارج نشد و کمونیسم را تحمل کرد و لذا خردک خردک در عقاید او تغییراتی رو داد. در 1930 به سینما رو آورد و دربارۀ ارتباط فیلم و ادبیات کتاب و مقاله نوشت. معمولاً به اعتبار او و یکی دو نفری که در شوروی ماندند و به کار ادامه دادند میگویند که فرمالیستها با گذشت زمان تغییر عقیده دادند و از مواضع خود دست کشیدند، به هرحال باید شرایط زندگی در اتحاد جماهیر شوروی و مخصوصاً دوران استالین را از نظر دور نداشت. شکلوفسکی در 1926 شرح حالی از خود نوشت و در آنجا از نیروها و عوامل موثر در هنر که فراتر و برتر از حوزۀ زیباییشناسی است بحث کرد. حال آنکه قبلاً عقیده داشت که هنر ربطی به زندگی ندارد.
بوریس آخن بام (1959-1886) تا آخر عمر شدیداً تحت حمله ژدانف بود. در 1923 دربارۀ اشعار آنا آخماتووا ( که او هم از نظر مارکسیستها وضعیت حزبی خوبی نداشت) کتابی منتشر کرد. کتابی هم در مورد اشعار لرمانتف دارد که در 1924 منتشر شد.
بوریس توماشفسکی (1957-1890) رسالهای در عروض دارد. عروض و موسیقی شعر از نظر فرمالیستها مهم است و یاکوبسون و رنه ولک و دیگران هم در این زمینه مطالبی دارند.
یوری تینیانوف (1943-1894) در 1924 کتابی با عنوان مسألۀ زبان ادبی منتشر کرد و در آن دربارۀ داستان و هستۀ داستانی (پلات) بحثهای تازهای کرد.
اوزیپ بریک در 1927 در مقالهای کوشید تا همۀ عناصر زبانی را در شعر مشخص کند. تکیه او بیشتر روی تکرارهای آوایی است. نیکلای تروبتسکوی با یاکوبسون همکاری کرد تا آراء او در واجشناسی که شاید مهمترین بحثها در این زمینه باشد، مطرح شود.
فرمالیستهای دیگری هم از قبیل ویکتور وینوگرادف، ویکتور ژیرمونسکی هستند که یادکرد همه در این مختصر ممکن نیست.
همانطور که فرمالیسم در حال از بین رفتن بود، به جای آن یک جریان جدید از ازدواج فرمالیسم با مارکسیسم به وجود آمد که مانند فرمالیسم به ساخت زبانی آثار ادبی عنایت داشت اما در ضمن بر مبنای آرای مارکسیستی میگفت که زبان و معنی (ایدئولوژی) از هم جدا نیستند. از نمایندگان معروف این جریان میخائیل باختین، پاول مدویدف و ولوشینوف هستند.
باختین ادبیات را بازتاب مستقیم مسائل اجتماعی نمیدانست بلکه مثل فرمالیستها برای ساختهای ادبی و زبان اهمیت قائل بود. به نظر او ادبیات مخصوصاً رمان میتواند چند معنا و مفهوم داشته باشد و به اصطلاح چند صدایی باشد.
منبع
نقد ادبی
دکتر سیروس شمیسا
نشر میترا
صص165-168
مطالب دیگر
من فکر میکنم هرگز نبوده قلب من اینگونه گرم و سرخ...
نگاهی به کتاب «خطابههای برندگان جایزۀ نوبل ادبیات» ترجمۀ رضا رضایی آیدا گلنسایی: بزرگترین شاعران…
شبیه به مجتبی مینوی! مرتضی هاشمیپور محمد دهقانی، نویسنده و منتقد ادبی را از پویندگان…
نگاهی به آثار نقاش بلژیکی: «جیمز انسور» «جیمز سیدنی ادوارد» که با نام «جیمز انسور»…
جملههایی به یادماندنی از نغمه ثمینی «لباس جایی است که فرهنگها برای حضور فیزیکی بدنها…
«صید ماهی بزرگ» نوشتۀ دیوید لینچ: روایت شیرجه به آبهایِ اعماق آیدا گلنسایی: در کتاب…