نویسندگان

دربارۀ کتاب نامه‌های ابراهیم گلستان به سیمین دانشور همراه با قسمت‌هایی از آن

کتاب «نامه به سیمین» از «ابراهیم گلستان»

در مقدمه کتاب به قلم عباس میلانی آمده است: چند سال پیش، در دیداری با ابراهیم گلستان، سخن از آفت ساده‌انگاران پرمدعای گاه بی‌پروایی به میان آمد که نیم قرنی بر ذهن و زبان نسلی از ایرانیان نفوذ زیانبار داشته‌اند. از فردید و شریعتی و طبری سخن به میان آمد و طبعا پس از چندی، بحث به آل احمد هم کشید. گلستان از سابقه دوستی و آشنایی بیست و چندساله‌اش با آل احمد می‌گفت. از سیمین دانشور می‌گفت و از سجایای اخلاقی ستودنی‌اش…
به تأسف پرسیدم: «چرا این‌ها را نمی‌نویسد؟» می‌دانستم بختک این دسته ساده‌انگاران پرمدعا فضا را برای فکر آزاد در ایران تنگ کرده است. دریافته بودم مهم‌ترین خصم فکر آزاد و آزادی‌خواه، وعده‌های کاذب و جذاب دلالان ایدئولوژی‌های گونه‌گونی است که پیچیدگی‌های جهان را ساده می‌کنند و به نوید یقینی سست‌بنیاد، ریشه‌های شک‌ و کنجکاوی را، که دو شرط اول تفکرند، برمی‌کنند…
آن شب پرسشم را تازه تمام کرده بودم که او از جا برخاست، به طرف یکی از میزهای کارش رفت و از کشویی، که امروز می‌دانم پر از دست‌نویس‌های چاپ‌نشده آثارش است، متنی بیرون کشید و به دستم داد. به تواضع گفت: «بعضی از این حرف‌ها را اینجا نوشته‌ام.»
صدوچند صفحه ای بود. دست‌خط گلستان بود، مخاطبش سیمین دانشور و پاسخی بود به نامه‌ای از او…

همچنین در نوشته پشت جلد کتاب بخشی از متن کتاب آمده است: این مرد گفته است «کسی که قدیم را بفهمد جدید را حتما می‌فهمد یا متمایل است بفهمد.» با برهان خلف می‌توانی گفت آن کس که تازه را نمی‌فهمد قدیم را هم نفهمیده است. آن‌هایی که تازه را نفهمیدند قدیم را نفهمیدند، پرت می‌گفتند. آن‌هایی که عاجزند از فهم، سنت را به جای جست‌وجو، عادت را به جای فهم می‌گیرند. نمی‌دانند گیرکردگی میان لجن فرق داد با ثابت‌قدم بودن. نمی‌دانند زیبایی جداست از زیور. نمی‌دانند زندگی را نمی‌شود چپاند در تابوت. تابوت جای زندگی نمی‌شود باشد، هرچند تابوت را به عطر و خلعت و کافور و شال ترمه بیارایی. زندگی بیرون از آن برهنه می‌رقصد…

کتاب «نامه به سیمین» در ۱۰۶ صفحه با شمارگان ۲۰۰۰ نسخه و قیمت ۹۰۰۰ تومان در انتشارات بازتاب‌نگار بازنشر شده است.

توضیحات بیشتر دربارۀ این کتاب

این‌که ابراهیم گلستان نامه‌ای بنویسد، آن‌هم به سیمین دانشور، که او هم مانند گلستان از نویسندگان مهم تاریخ داستان‌نویسی ایران است، کافی است تا چنین نامه‌ای را از نوشته‌ای خصوصی که صرفا بیان احوال و خاطرات شخصی است فراتر برد و آن را به تاریخ معاصر ایران یا دست‌کم بخشی از این تاریخ پیوند زند.

کتاب «نامه به سیمین» به همین دلیل خواندنی است؛ کتابی که اخیرا در نشر بازتا‌ب‌نگار چاپ شده و شامل نامه بلندی است که ابراهیم گلستان در چهارم فروردین ١٣۶٩ به سیمین دانشور نوشته است و در آن، بدون تعارف و با همان صراحت همیشگی که ویژگی گلستان است، وجوه پنهان بخشی از تاریخ ادبیات و روشنفکری معاصر را روی دایره ریخته است.

ابراهیم گلستان شخصیتی است که در دوره‌ای از حساس‌ترین و بحرانی‌ترین دوره‌های تاریخ معاصر ایران حضور داشته است؛ آن‌هم حضوری فعال؛ حزب توده و اعضای سرشناس این حزب را از نزدیک و از درون دیده است. با بسیاری از نویسندگان و شاعران و هنرمندان و شخصیت‌های فرهنگی و سیاسی تاریخ معاصر ایران از نزدیک حشرونشر داشته است. هم در سینما کارهایی ماندگار از او به‌جا مانده و هم در ادبیات داستانی. از طرفی طرز نگاه او به پیرامون باعث شده همه‌چیز را از منظری متفاوت بنگرد و تحلیل کند و تن به رسوم عادت‌شده ندهد. در فیلم‌ها و نوشته‌هایش هم، از جمله در همین کتاب «نامه به سیمین»، از همین منظرِ خلاف‌آمد عادت به اتفاقات و آدم‌ها می‌پردازد. به همین دلیل «نامه به سیمین» صرفا تعریف چند خاطره از چند آدم نیست، بلکه تحلیلی از یک دوران را در پشت خود دارد و همچنین نقد روایت‌های مرسوم از تاریخ و رویدادهای تاریخی و آدم‌های حاضر در آن رویدادها را.
«نامه به سیمین» ، چنانکه از سطرهای اول آن معلوم است، پاسخ ابراهیم گلستان است به نامه‌ای از سیمین دانشور که آن نامه نیز، خود پاسخ نامه‌ای بوده که گلستان قبلا به دانشور نوشته بوده است. در ادامه بخشی از این کتاب را می‌خوانید:

«عادت نباید کرد، باید تامل کرد، دید، و به استواری دید، به استواری بود، به استواری گفت. زیرا نگفتنِ چیزی که خوب می‌شود دیدش با کلیه بدی‌هایش، نادرست بوده است و خست است و ظلم به نسلی که بعد می‌آید؛ بی‌فرهنگی است و ضدمعرفت‌بودن، پس ضدانسانی است. فرهنگ ارثی است از خلاصه و تقطیر تجربه‌هایی که هر نسلی به دست آورده است. این است معنی تداوم انسانی، نه آن‌چه در حدود تن محدود می‌ماند. هرکس به سهم خود باید آن را بگذارد برای بعدی‌ها. کوتاهی و بلندی و چاقی و لاغری‌هامان، دندان‌درد و پای لنگ و کله بی‌مومان، یا آن سپید سیم رده‌ها و چشم‌های شهلامان – یا باباقوری و آب پلچوکی – تمام خاک خواهد شد، مطرح نخواهد بود. انسان‌بودن‌هامان اگر که انسانیم از اندیشه‌هامان است، در اندیشه‌هامان است، در برداشت‌هامان به ماخذ انسانی از زمانه‌مان و خصلت و اعمال هم‌زمانه‌های دور یا نزدیک.»

(منبع: ایران آرت)

مروری بر کتاب نامه به سیمین

نامه به سیمین” نامه‌ای‌ست که ابراهیم گلستان به بهانه‌ی دعوت سیمین به خانه‌اش و تجدید دیدار بعد از ۲۰ سال برای او نوشته. همچنین جوابیه‌ای‌ست به نامه‌ای از سیمین البته با ۶ ماه تأخیر.

گلستان چند بار در میان حرف‌هایش می‌گوید: “حرف توی حرف می‌آید، خب بیاید.” همین خب بیایدها به حداقل ۱۰۳ صفحه منجر می‌شود. (‌صفحاتی از نامه گم شده.)

گلستان از نظرش درباره‌ی مهاجرت و استعمار شروع می‌کند. از تسلطش بر تاریخ و شناخت آدم‌های معاصر دنیای ادبیات و سینما به واسطه‌ی روابطٍ بسیار و حضور فعالش در جامعه‌ی آن روزهای ایران، استفاده می‌کند و به شیوه‌ی خودش مسائل را از زاویه‌ی دیگری – مثل همیشه- نقد می‌کند. او به استعمار طور دیگری نگاه می‌کند و می‌گوید: فتح‌ها بیشتر نتیجه‌ی ضعف‌هاست نه توانایی‌ها. مهاجرت را صرفا حضور در کشورٍ دیگری نمی‌داند و معتقد است حتی وقتی در خانه‌اش در دروس هم زندگی می‌کرده مهاجر بوده.

از هدایت، به‌آذین، خانلری، طبری،‌ مصباح‌زاده و بسیاری دیگر حرف به میان می‌آید. به فردوسی می‌تازد. نیما را ستایش می‌کند. فروغ و اخوان را شایسته‌ی امکاناتی که در اختیارشان گذاشته می‌داند.

برداشت من اما این است که گلستان در این نامه رندیِ خاص خودش را به خرج داده. با آنکه درباره‌‌ی همه بی‌پرده حرف می‌زند اما انگار یا به جلال ارادت قلبی خاصی دارد یا مراعاتِ حال سیمین را می‌کند که بعد از ۵۰ صفحه که تاریخ ایران و جهان را بررسی می‌کند یا به خاطراتش از پدر سیمین می‌پردازد تازه می‌رسد به جلال.

انگار همه‌ی این‌ها را گفته و گفته که با شیب ملایم و کمتر گزنده‌ای به در سطح ماندنِ جلال اشاره کند. اما وقتی که شروع می‌کند این‌طور می‌نویسد: اما از حزب او یک زمینه‌ی سیاسی و فکری که ریشه در تفکر مارکسیستی داشته باشد برنداشته بود، بیشتر به صدا و شعار و کارهای چاپی و تشکیلاتی در حد پادوی کامبخش یا کیانوری آشنا شده بود […] حتی کسانی همان اصول مارکسیستی را عملا در مبارزه با مارکسیستی به کار بردند، اما هرگز در هیچ‌کدام از کارهای نوشته‌ئی یا هرجور دیگرِ جلال نه استفاده‌ای از این اصول می‌بینی نه بحث و استدلال بر ضد آن، به جز دشنام. دشنام و ضدیت خود نشانه‌ای از چیزهای دیگر است. او از میان این همه تنها به سطح آن جریان بس کرد. بس کرد غسلی در آن کند و نه یک شست‌و‌شو در آن، به آن، از آن. [صفحه‌ی ۷۷ و ۷۸].

آنجا که از خیانتِ سکوت در برابر خزعبلات در تاریخ می‌گوید و بعدتر سیمین را به مدارا با جلال متهم می‌کند، می‌شود مطمئن شد که این برداشت چندان هم بی‌اساس نیست.

“نامه به سیمین” نامه‌ای طولانی و کتابی کوچک است که خواندنش – به فرضِ صداقت گلستان- دید تازه‌ای از جهانِ هنرمندان و روشنفکرانِ آن دوره‌ی ایران را می‌دهد که حتی در حد رفع کنجکاوی هم خالی از لطف نیست. گرچه تحلیل‌های گلستان از بسیاری از مسائل قابل تأمل است.

(منبع: وبلاگ شخصی شکوه‌پرست)

قسمت‌هایی از نامه‌های ابراهیم گلستان به سیمین دانشور

 

فتح‌ها بیشتر نتیجۀ ضعف‌هاست نه توانایی‌ها، ضعف شکست‌خورنده‌ها نه توانایی شکست دهنده‌ها.

 

-هر کس از هر کجا می‌تواند به کمک تصادف یا مادربه‌خطایی یا خریت خود نوکر استعمار بشود، یا اگر عرضۀ بیشتری داشت در یک گوشه جای فعالی بگیرد. هیچ‌کس مرکز یا شخص استعمار نیست. سیستم است که استعمار است.

 

-هنوز تصویر ایزدی و شاه و ظل‌الله در ذهن ما پدر درمی‌آورد. چون خودمان را نمی‌سازیم یک نفر را به‌عنوان مظهر جمال و کمال با پشک‌اندازی و وراثت‌بازی می‌گیریم و می‌گوییم تویی و جز تو کسی نیست سروری ما را.

 

-شیزوفرنی و دوشخصیتی ایرانی که ما داریم، از یک‌طرف حاجت به حفظ اندیشۀ فضل پدر است بی‌آنکه ما را از آن حاصلی باشد و از طرف دیگر چسبیدن به این‌که عقیدۀ ما دربارۀ هر چیز، هر چه می‌خواهد باشد در یک‌کلام درست است.

 

-آدم وقتی یک سیب را گاز می‌زند و از بو و مزه‌اش کیف می‌برد چه لازم دارد که پشت جعبه‌آینه باشد برای نمایش به دیگران که آی سیب خورده‌ام. کتاب چاپ می‌کنی و قصه می‌نویسی برای کیفِ خودت. همین فیلم می‌سازی برای کیفِ خودت و بعد برای نشان‌دادنش و این‌که بدانند چگونه کارهای دیگر هم می‌شود کرد و چیزهای دیگری هم می‌شود گفت. حتی تالار نمایش اجاره می‌کنی و آن را نمایش می‌دهی، و کیف می‌کنی که «آب در خوابگه مورچگان» ریخته‌ای. اصلاً انتظار تصویب و تائید نداری. نفسِ کار اصلِ کار است. اگر با دیگران فرقی داری چرا از دیگران تائید بخواهی، یا تائید دیگران را ارزش بدهی.

 

-اگر کسی از من تعریف کند و من تعریف او را قبول کنم باید قدرت او را از خودم بیشتر ببینم و به قدرت قضاوت او اعتقاد داشته باشم.

 

-اگر دلت بخواهد ستاره‌شناس باشی و در شهرت تلسکوپ نباشد باید بی تلسکوپ بمانی؟ یا اگر برای مردم چیزی بخواهی که خودشان آن چیز را نخواهند آیا باز هم میانِ آن‌ها، در جوار جسمی و بدنی آن‌ها بمانی؟

 

-من هیچ‌وقت از هیچ‌کس نبودم جز از فکری که می‌کردم.

 

– ما دیدیم در حقارت‌های غریبه زندگی کنیم کم‌تر درد می‌کشیم تا در حقارت‌ها و دروغ‌های خودمان.

 

-آیا درخت هستیم که چون نمی‌توانیم متحرک باشیم باید جفای تبر و جور اره را تحمل کنیم؟

 

-گذشته را بشناس، اما شناختن نه برای در آن ماندن. شناختن برای بهتر امروز زندگی کردن. و بهتر امروز زندگی کردن بهتر درست کردنِ فرداست.

 

-انعطاف نباید داشت در خیر و پاکی و گفتار راست، سیمین جان. زندگی سریع‌تر و درگذارتر است که در تنگنای کوتاهش جایی برای انعطاف داشته باشی. هرکس می‌رنجد برنجد، درک! اینجا باید «بگویی به یک‌ورش».

 

-انسان‌بودن‌هامان اگر که انسانیم از اندیشه‌هامان است، در اندیشه‌هامان است، در برداشت‌هامان به مأخذ انسانی از زمانه‌مان و خصلت و اعمال هم زمانه‌های دور یا نزدیک.

 

-کوچک را چه‌بهتر است نمو دادن، به رشد رساندن، نه حفظ کوچکی‌اش تا بهتر ممکن شود که دمخورت باشند.

 

-کارم یک کار ساده بود-به تنهایی. این کار شخصی من نوشتن بود. حرفم در این زمینه با خودم این بود که آزادی را اگر دست‌کم در خودم نگاه دارم دیگر کجاست آزادی؟ جز آنچه در درون دارم برای گفتن یا نشان‌دادن؟ حتی اگر برای دیگران باشد. جز آنچه حس می‌کنم یا معتقد هستم چرا یا چه چیز باید گفت؟ هرگاه هم به غیر حس و اعتقاد بگویم در این صورت یا مطلقاً نفهم و اسیرم یا دروغ می‌گویم.

 

-باید طبیعت را گذر کرد و بر پایه آن انسانیت شخصی خود را ساخت.

 

-آدم‌ها را به صورت ابزار و محصول تاریخ نگاه کن نه به صورت دسته‌یی زیرپرچمی به رنگ خاص در پوست و در چشم و در مو. این تقسیم‌بندی‌ها را برای آدم‌های بی‌سوادی مثل مسعود کیمیایی در فیلم شلوغی که از روی قصۀ دولت آبادی ساخته بود بگذار.

 

-هر چه به مردم غذای فکری از سنخ خرکردن و احمق‌نگه‌داشتن و دور نگاه‌داشتن از روشنی و روشنیِ فکر بدهی، و به‌جای فهم تعویذ و طلسم و خزعبلات تارعنکبوت‌گرفته بدهی کمک کرده‌ای که مردم گله بمانند.

 

-برای پیشرفت اقتصادی و صنعتی و علمی و فکری یک مملکت حرمت به فرد، و پذیرفتن نفع خودِ فرد و قبول فرد لازم است.

 

-در تاریخ یا تاریکی‌های سنت جست‌وجو‌کردن تنها برای حذر از کثافت و گمراهی باید باشد. تنها به خاطر پرهیز از تکرار نادرستی‌ها، و نه ستودن و دل‌بستن به یک قدیس یا قلدر، یا قالتاق؛ نه جستن یک چالۀ به‌ظاهر دنج تا خود را به آسودگی در آن بیندازی برگردی به امن کاهل بطن و رحم تا بگویی به خانۀ خاص خودم رسیده‌ام دیگر.

(منبع: سایت شاهین کلانتری)

 

مطالب مرتبط

  1. دربارۀ سیمین دانشور، زندگی و آثار او
  2. خلاصۀ داستان در بازار وکیل نوشتۀ سیمین دانشور همراه با تحلیل و واکاوی آن
  3. مصاحبه با سیمین دانشور دربارۀ نیما یوشیج: نیما یک آیدا کم داشت
  4. مستند سیمین دانشور
  5. دکتر حسین پاینده: سیمین دانشور، شهرزاد پسامدرن ایران
  6. مصاحبه با ابراهیم گلستان دربارۀ فروغ فرخزاد
  7. ابراهیم گلستان: و نظری دربارۀ آثار محمود دولت‌آبادی

 

مدیریت

فریادی شو تا باران وگرنه مُرداران... احمد شاملو

Recent Posts

من فکر می‌کنم هرگز نبوده قلب من این‌گونه گرم و سرخ…

من فکر می‌کنم هرگز نبوده قلب من این‌گونه گرم و سرخ...

20 ساعت ago

نگاهی به کتاب «خطابه‌های برندگان جایزۀ نوبل ادبیات» ترجمۀ رضا رضایی

نگاهی به کتاب «خطابه‌های برندگان جایزۀ نوبل ادبیات» ترجمۀ رضا رضایی آیدا گلنسایی: بزرگ‌ترین شاعران…

4 روز ago

شبیه به مجتبی مینوی!

شبیه به مجتبی مینوی! مرتضی هاشمی‌پور محمد دهقانی، نویسنده و منتقد ادبی را از پویندگان…

5 روز ago

نگاهی به آثار نقاش بلژیکی: «جیمز انسور»

نگاهی به آثار نقاش بلژیکی: «جیمز انسور» «جیمز سیدنی ادوارد»‌ که با نام «جیمز انسور»‌…

1 هفته ago

جمله‌هایی به یادماندنی از نغمه ثمینی

جمله‌هایی به یادماندنی از نغمه ثمینی «لباس جایی است که فرهنگ‌ها برای حضور فیزیکی بدن‌ها…

1 هفته ago

«صید ماهی بزرگ» نوشتۀ دیوید لینچ: روایتِ شیرجه به آب‌هایِ اعماق

«صید ماهی بزرگ» نوشتۀ دیوید لینچ: روایت شیرجه به آب‌هایِ اعماق آیدا گلنسایی: در کتاب…

2 هفته ago