کتاب «طاهره، طاهره عزیزم» اثری حاوی 41 نامه عاشقانه غلامحسین ساعدی به طاهره کوزهگرانی است. این کتاب را انتشارات مشکی در 104 صفحه روانه بازار نشر کرده است.
نشر مشکی این نامهها را بعد از درگذشت طاهره کوزهگرانی در کتاب «طاهره، طاهره عزیزم» منتشر کرده، نامههایی که زنده یاد ساعدی در فاصله زمانی 13 ساله از سال 1332 تا تیرماه 1345 نوشته است. نامههایی یکطرفه از سوی یکی از نمایشنامهنویسان برجسته معاصر که هرگز جوابی نداشتند. این نمایشنامه نویس معاصر عاشق دختری تبریزی بود و رنج های بسیاری را در این عاشقی تحمل کرد. از 41 نامه 13 نامه بدون تاریخ هستند.
در پیشگفتار ناشر آمده است: «انتشار نامه ها و نوشته هایی از این گونه، آن هم در سرزمین ما، همیشه هم راه با دودلی بوده اند. هیچ یک از ما تمایلی به انتشار نامه های عاشقانه مان نداریم. شاید بسیاری از ما تمایلی به انتشار نامه های خانوادگی مان هم نداشته باشیم. همه ما نوشته هایی، در جایی دور از دسترس دیگران داریم، که نمی خواهیم کسی آن ها را ببیند. نامه های این کتاب بخشی از زندگی یکی از بزرگ ترین نویسندگان این سرزمین و در نتیجه بخشی از تاریخ ادبیات معاصر ماست. از سوی دیگر این نامه ها بخش بسیار خصوصی زندگی یک انسان به نام غلام حسین ساعدی است. و ناشر در تردید میان این دو نکته. طاهره و غلام حسین هرگز به هم نرسیده اند و این عشق بی وصل پایان یافته است. غم فراق و اندوه عشق تا زمانی که در جهان خاکی بوده اند هم راهشان بوده است. شاید این کتاب بهانه و دلیلی شود تا آن دو در جهانی دیگر و یا زندگی ای دیگر به هم برسند. شاید مرهمی باشد بر اندوه عشق غلام حسین و راز پنهان طاهره، شاید…»
تاریخ این نامهها که از میانه سال ۱۳۳۲، آغاز میشوند و تا میانه سال ۱۳۴۵ ادامه پیدا میکنند؛ یک دوره سیزده ساله که در برگیرنده سالهای آغازین فعالیت ادبی ساعدی تا سالهایی که در آستانه به اوج رسیدن در داستاننویسی و نمایشنامهنویسی. با توجه به نامههای این کتاب، آغاز این رابطه عاشقانه به دورانی بر میگردد که پسر بچه نوجوانی بنام «غلا» سر راه دختر مدرسهای ماجرا، طاهره میرفته تا با نگاههای عاشقانهاش، دل او را نرم و توجهاش را به خود جلب کند.
آنگونه که از متن نامهها پیداست، تعداد این نامهها باید بسیار بیش از این بوده باشد، در جایی حتی ساعدی به فواصل کوتاه زمانی نامهها اشاره میکند و با این حساب هیچ بعید نیست این نامهها تنها بخش کوچکی از تعداد بسیار زیادی نامه بوده که به مرور زمان از بین رفتهاند. احتمالا گیرنده نامهها نیز بعدها در سالهایی که ساعدی به شهرت رسید، تازه به اهمیت آنها پیبرده باشد. بنابراین هیچ بعید نیست نامههای دیگری هم پیش از آنچه در آغاز این کتاب آمده وجود داشته، همانطور که بیشک نامههای دیگری هم بعد از پایان این رابطه نوشته شده است. چون نامهها بیآنکه بتوان به شکل محسوسی رد اتفاقی خاص را در آنها دید، یکباره بدون اینکه امکان نتیجهگیری مشخصی وجود داشته باشد، به پایان رسیدهاند.
رضا براهنی در مقالهای با عنوان «ساعدی، روایت ناتمام»، هنگام نقل ماجرای سفر غلامحسین ساعدی به امریکا، از «کیف گنده»ای سخن میگوید که ساعدی در فرودگاه نیویورک در دست داشته و در طول سفر همه جا آن را دنبال خود میکشیده است. براهنی مینویسد: «ماهها بعد فهمیدم – یعنی خودش اعتراف کرد – که از همان 15، 16سالگی نامههایی مینوشته به دختری در تبریز، در هر جا که بوده و در طول سالها و هرگز هیچ گونه پاسخی از او نگرفته بود اما بهرغم این سکوت، هرگز از نوشتن نامه دستبردار نبوده.»
اکنون آن کیف گندهای که براهنی از آن سخن گفته، باز شده و محتوای آن- دستکم بخشی از محتوای آن – به صورت کتابی با عنوان «طاهره، طاهره عزیزم (نامههای غلامحسین ساعدی به طاهره کوزهگرانی)» پیش روی ماست. این را که «طاهره کوزهگرانی» حقیقی کیست، ظاهراً دوستان و آشنایان نزدیک ساعدی هم نمیدانند یا اگر میدانند جز همین اشارههای ناواضح حرف دیگری در این باره نزدهاند و نامههای ساعدی به او هم کمک چندانی در این زمینه نمیکند چرا که در این نامهها به جای خود طاهره کوزهگرانی بیشتر با جایگاه نمادین او در جهان ذهنی ساعدی و شمایلی که ساعدی از او ساخته و پرداخته است، روبهروییم؛ شمایلی که فارغ از شباهت یا بیشباهتی به الگوی خود در واقعیت (از این موضوع همانطور که گفتم اطلاعی در دست نیست) بیش از هر چیز یادآور شمایل معشوقههای بیشتر خیالی و نمادین ادبیات کلاسیک ایران است؛ معشوقههایی شبیه معشوقه خیالی و اسطورهای و اثیری و افسونگر اما خاموشیای که هدایت بعدها از «سوراخ هواخور رف» خانه راوی بوف کور نشانمان داد و همان جا هم تکهتکه و مثلهاش کرد. معشوقهای که عاشق همه چیزش را نثار او میکند و دست آخر کارش به جنون و آدمکشی و خودویرانگری میکشد….»
ساعدی در نامههای آخر خود در عین ابراز عشق به مسائل جدیتری اشاره میکند و حتی گزارشی از کارهایی که دردست انجام و چاپ دارد میدهد. ساعدی در نخستین نامهای که تاریخ نگارش دارد و مربوط به یک هفته بعد از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ است، در لابلای نجواهای عاشقانه خود اشارهای توأم با یأس به از دست رفتن آمال و آرزوهای از دست رفته نسل خود و سایه دیکتاتوری بعد از کودتا دارد.
در بخشی از این کتاب می خوانیم: «طاهره، طاهره عزیزم-2
امشب پاسام و می دانم سه ساعت تمام نصفه شب همه اش را با تو خواهم بود. خیال تو را نمی توانم از خودم دور کنم و وضع روحی ام در حال متلاشی شدن است، از تو خواهش می کنم شب های جمعه شمعی روشن کنی، همان جایی که سابق شمع روشن می کردیم مرا دعا کن، مرا دعا کن تا از این دنیای تاریک خلاص بشوم.
مرا دعا کن تا هرچه زودتر رها شوم و به نزدت برگردم.
مرا دعا کن از این تنهایی کشنده و خطرناک راحت و آسوده شوم.
تاریخ : 6/12/40
غلامحسین ساعدی
طاهره، طاهره عزیزم-3
مدت 10 روز است که منتظرم زیرا نامهات را ده روز قبل گرفتم و این امیدواری در من پیدا شده که هر روز منتظر باشم.
تاریخ:30/11/40
غلامحسین ساعدی
غلامحسین ساعدی معروف به گوهرمراد متولد شنبه ۱۳ دی ۱۳۱۴ در تبریز یکی از بزرگترین نویسندگان معاصر ایرانی است. او کار خود را با روزنامهنگاری آغاز کرد. در نوجوانی به طور همزمان در ۳ روزنامه فریاد، صعود و جوانان آذربایجان مطلب می نوشت. اولین دستگیری و زندان او چند ماه پس از ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ اتفاق افتاد. این دستگیری ها در زندگی او تا زمانی که در ایران بود، تکرار شد. وی تحصیلات خود را با درجه دکترای پزشکی، گرایش روانپزشکی در تهران به پایان رساند. مطبش در خیابان دلگشا در تهران قرار داشت و او بیشتر اوقات بدون گرفتن حق ویزیت بیماران را معاینه می کرد. ساعدی با چوب بدست های ورزیل، بهترین بابای دنیا، تک نگاری اهل هوا، پنج نمایشنامه از انقلاب مشروطیت، پرورابندان، دیکته و زاویه و آی با کلاه! آی بی کلاه و چندین نمایشنامه دیگری که نوشت، وارد دنیای تئاتر ایران شد و نمایشنامه های او هنوز هم از بهترین نمایشنامه هایی هستند که از لحاظ ساختار و گفت و گو به فارسی نوشته شدهاند.
(منبع: خبر آنلاین)
چگونه از «دادگاه بیستوچهار ساعتی ذهن» و «محکومیتهای مداوم» رها بشویم؟
من فکر میکنم هرگز نبوده قلب من اینگونه گرم و سرخ...
نگاهی به کتاب «خطابههای برندگان جایزۀ نوبل ادبیات» ترجمۀ رضا رضایی آیدا گلنسایی: بزرگترین شاعران…
شبیه به مجتبی مینوی! مرتضی هاشمیپور محمد دهقانی، نویسنده و منتقد ادبی را از پویندگان…
نگاهی به آثار نقاش بلژیکی: «جیمز انسور» «جیمز سیدنی ادوارد» که با نام «جیمز انسور»…
جملههایی به یادماندنی از نغمه ثمینی «لباس جایی است که فرهنگها برای حضور فیزیکی بدنها…