اُسکار وایلد شاعر، نمایشنامه‌نویس و داستان‌پرداز ایرلندی است که در ربع آخر قرن نوزدهم ظهور کرد، یعنی هنگامی که بازرگانان و سیاستمداران انگلیسی، علاوه بر قالی ایران و ادویۀ هند، وصف شعر حافظ و شراب شیراز را هم با خود به کشورشان می‌بردند و جزیرۀ کوچک خود را پر می‌کردند از رنگ‌ها و افسانه‌های شرقی. اُسکار وایلد هم بی‌گمان این همه را می‌دید و می‌شنید و در داستان‌های خود شیفته‌وار از آن‌ها یاد می‌کرد.

آن معنویت رقیق و ظریفی که در داستان‌های او، بویژه در داستان‌های کوتاهش، دیده می‌شود شاید حاصل این شیفتگی او در برابر افسون‌ها و افسانه‌های شرق بوده باشد.

وایلد عناصر خیالی و افسانه‌ای را با استادی تمام وارد قلمروِ واقعیت می‌کرد و به آن‌ها چهره‌ای ملموس و مادی می‌داد. عنصر افسانه‌ای در داستان تصویر دوریان گری پردۀ نقاشی شگفت‌انگیزی است از چهرۀ دوریان، قهرمان زیبای داستان که پیوسته تغییر می‌کند و بر اثر کارهای زشت صاحبش پیر و پلشت و دیو گون می‌شود.

هنگامی که وایلد این کتاب را می‌نوشت، باد نخوت اروپا تقریباً بر سراسر جهان می‌وزید. اروپای قرن نوزدهم، غرقه در ثروت‌های نو رسیده، غرقه در انقلاب‌های اجتماعی و صنعتی و علمی، البته به خود مغرور شده بود. احساس می‌کرد جوان است، زیباست؛ پر از شور و کامجوی و خودپسند بود. دوریان را می‌توان تصویری از اروپا دانست: مرد جوانی که زیبایی یوسف‌وارش و ثروتی که با آن همراه است، دل هر زنی را می‌رباید و اما خود دوریان بیش از هر کسی، نارتسیس‌وار عاشق خویش است. لیکن چه کند که جوانی ناگزیر از میان می‌رود و ثروت نیز. آرزو می‌کند که همواره جوان بماند و زیبایی فریبنده‌اش را حفظ کند. این آرزو تحقق می‌یابد. دوست نقاشش از او تصویری جادویی می‌کشد که به جای دوریان پیر می‌شود. هر گناه دوریان، هر لغزش او، خطّی و چینی بر چهرۀ تصویر زیبای او می‌اندازد. اما خود دوریان به ظاهر تغییری نمی‌کند. دوریان مغرور جنایتکاری نقابدار می‌شود، از درون پلید و از برون چونان پَری. تصویر او نمایان‌گر درونش می‌شود و دوریان سرانجام چنان از تصویر خود _از خود_ متنفر می‌شود که چاقویی در قلب تصویر_ در قلب خود_ فرو می‌کند و قربانی آخرین جنایت خویش می‌شود.

تصویر دوریان‌گری خوی و خصلت آریستو کراسی اروپا را در واخر قرن نوزدهم به خوبی نشان می‌دهد و گویی سرانجامِ فاجعه‌آمیزِ آن را در قرن بیستم_ وقوع دو جنگ جهانی ویرانگر_ پیش بینی می‌کند.

 

منبع

از شهر خدا تا شهر انسان

دکتر محمد دهقانی

نشر مروارید

ص 184-183

 

مطالب مرتبط

  1. غربت و غرابت نیما یوشیج
  2. چرا ادبیات معاصر ما جهانی نمی‌شود؟
مدیریت

فریادی شو تا باران وگرنه مُرداران... احمد شاملو

Recent Posts

من فکر می‌کنم هرگز نبوده قلب من این‌گونه گرم و سرخ…

من فکر می‌کنم هرگز نبوده قلب من این‌گونه گرم و سرخ...

1 روز ago

نگاهی به کتاب «خطابه‌های برندگان جایزۀ نوبل ادبیات» ترجمۀ رضا رضایی

نگاهی به کتاب «خطابه‌های برندگان جایزۀ نوبل ادبیات» ترجمۀ رضا رضایی آیدا گلنسایی: بزرگ‌ترین شاعران…

4 روز ago

شبیه به مجتبی مینوی!

شبیه به مجتبی مینوی! مرتضی هاشمی‌پور محمد دهقانی، نویسنده و منتقد ادبی را از پویندگان…

5 روز ago

نگاهی به آثار نقاش بلژیکی: «جیمز انسور»

نگاهی به آثار نقاش بلژیکی: «جیمز انسور» «جیمز سیدنی ادوارد»‌ که با نام «جیمز انسور»‌…

1 هفته ago

جمله‌هایی به یادماندنی از نغمه ثمینی

جمله‌هایی به یادماندنی از نغمه ثمینی «لباس جایی است که فرهنگ‌ها برای حضور فیزیکی بدن‌ها…

1 هفته ago

«صید ماهی بزرگ» نوشتۀ دیوید لینچ: روایتِ شیرجه به آب‌هایِ اعماق

«صید ماهی بزرگ» نوشتۀ دیوید لینچ: روایت شیرجه به آب‌هایِ اعماق آیدا گلنسایی: در کتاب…

2 هفته ago