شعر هر شاعری به داشتن خصائص و مشخصاتی معروف و از شعر دیگر شاعران ممتاز است. همچنانکه رباعیات خیام به سبب کوتاهی و شیوایی و اشتمال بر فلسفۀ روشنی که مطبوع طبع و مقبول خاطر اغلب مردم است معروف و مشهور شده و فردوسی را افسانههای دلانگیز حماسی و داستانهای شیرین ایرانی و بلندی و سختگی کلام ناماور ساخته و نظامی را داستانهای دلچسب و توصیفات زیبا و ظرافت سبک گفتار بر مسند عزت و اشتهار نشانده و غزل سعدی به سبب روانی و سادگی و شیوایی و قوت تأثیر در مجالس خاصه و محافل عامه رایج شده و بالاخره غزلهای مولانا جلالالدین به شورانگیزی و جوش بیان در دل اهل وجد و حال راهی کرده است، ناچار شعر خواجۀ شیراز نیز خصائصی دارد و ما در این مقدمه برآنیم که این خصیصهها را به اختصار بازنمائیم
شعر حافظ جوش بیان و شورانگیزی غزل مولانا جلالالدین را ندارد. مثل غزلیات دلکش سعدی شیراز ساده و روان و سهل و ممتنع نیست. مانند رباعیات خیام حس بدبینی و حیرت و سرگشتگی فکر بشر را در برابر راز آفرینش ارضا نمیکند. همچون ترانههای باباطاهر سوزناک و بیپیرایه نیست و نظیر فسانههای کهن شاهنامه و داستانهای نظامی از سرگذشت اندوهبار رستم و سهراب و قصۀ عشق کوهکن بیستون و افسانۀ بزمهای بهرام لبریز نمیباشد ولی با اینهمه از همه مقبولتر است و مشهورتر.
پس باید دید آن افسونی که همگان را مسحور کرده و این مقبولیت و اشتهار از کجاست. دانستن این نکته لازم است که شاعران دو گروهند: گروهی فقط شاعرند و به شعر شناخته میشوند و گروهی دیگر علاوه بر شاعری و شعر گفتن دارای فلسفۀ خاص و صاحب مکتب و مشربند. رودکی و فرخی و منوچهری و انوری و عنصری و خاقانی از گروه اول و فردوسی و سعدی و مولانا و حافظ و عطار از گروه دومند. حافظ از آنهاست که هم مکتب و مشرب خاص دارند و هم شعر لطیف و سخن بلند، و سرّ عظمت و محبوبیت او و مقبولیت و اشتهار اشعارش در همین است. در این مقدمۀ کوتاه فهرستوار خصوصیات شعر او را بازخواهیم نمود.
مشخصات و خصائص اصلی شعر حافظ را در این موارد میتوان خلاصه کرد:
حتی بسیاری از کلمات و اصطلاحات متداول در آثار سایر شعرا در دیوان حافظ مفاهیم اختصاصی و موضوع دارند که درک آنها مفتاح گنجینۀ اشعار خواجه است، مثل: آن، علمنظر، باغ نظر، میخانه، دیر مغان، شراب، امانت، غم، دل، من،(کنایه از نوع انسان)، عشق، جام جم، خرقه، زاهد، زهد، و صوفی که بدون وقوف به معانی این کلمات و اصطلاحات و آشنائی به ارادۀ ذهنی خواجه از استعمال آنها دریافتم مفهوم صحیح اشعار زیر و نظائر این اشعار غیرممکن مینماید:
از بتان آن طلب ار حسن شناسی ای دل
کاین کسی گفت که در علمنظر بینا بود
در نظر بازی ما بیخبران حیرانند
من چنینم که نمودم دگر ایشان دانند
تا بغایت ره میخانه نمیدانستم
ورنه مستوری ما تا بچه غایت باشد
زاهد خام که انکار می و جام کند
پخته گردد چو نظر بر می خام اندازد
آسمان بار امانت نتوانست کشید
قرعۀ کار بنام من دیوانه زدند
زاهد ار راه به رندی نبرد معذورست
عشق کاریست که موقوف هدایت باشد
سالها دل طلب جام جم از ما میکرد
آنچه خود داشت ز بیگانه تمنا میکرد
آنچه از چند کلمۀ محدود و معلوم در قالب وزنی دلکش دنیایی نامحدود و مبهم بوجود آورده است بدانسان که به یکبار خواندن غرق لذت میشویم و هربار دیگر مفهومی دیگر و عالمی دیگر درمییابیم و لذتی دیگر احساس میکنیم همین صنعت است که کمتر بیتی از اشعار خواجه از آن خالی است.
در این نوع تشبیهات مضمون بیت بدون اینکه ظاهرش دلالت بر تشبیه کند متضمن تشبیهی زیبا و عالی است چنانکه در ابیات زیر:
گل بر رخ رنگین تو تا لطف عرق دید
در آتش شوق از غم دل غرق گلابست
شمع اگر زان لب خندان بزبان لافی زد
پیش عشاق تو شبها بغرامت برخاست
در چمن باد بهاری ز کنار گل و سرو
بهواداری آن عارض و قامت برخاست
نرگس کرشمه میبرد از حد برون خرام
ای من فدای شیوۀ چشم سیاه تو
نظیر این ابیات:
راز درون پرده ز رندان مست پرس
کاین حال نیست زاهد عالیمقام را
ناصحم گفت که جز غم چه هنر دارد عشق
برو ای خواجۀ عاقل هنری بهتر از این
ترسم که صرفهای نبرد روز بازخواست
نان حلال شیخ ز آب حرام ما
پیر ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت
آفرین بر نظر پاک خطاپوشش باد
گفت خود دادی به ما دل حافظا
ما محصل بر کسی نگماشتیم
به لابه گفتمش ای ماهرخ چه باشد اگر
به یک شکر ز تو دلخستهای بیارامد
بخنده گفت که حافظ خدای را مپسند
که بوسۀ تو رخ ماه را بیالاید
گفتم غم تو دارم گفتا غمت سرآید
گفتم که ماه من شو گفتا اگر برآید
و ….
اگرچه این قبیل تفننها و نکات را که بیشتر جنبۀ ابداع مضمون دارد از خصائص سبک حافظ به شمار نتوان آورد، ولی از آنجا که این تفنن بدیع از صورت تصادف و ندرت خارج شده است و چاشنی ابیات و نمک اشعار خواجه محسوب میشود ذکر آن در ضمن مختصات غزلسرایی شاعر لازم بود.
نظیر این ابیات و اغلب اشعار خواجه:
نسیم کوی سعادت بدان نشان که تو دانی
گذر بکوی فلان کن بدان زمان که تو دانی
صبا وقت سحر بوئی ز زلف یار میآورد
دل شوریدۀ ما را به بو در کار میآورد
بر آستان جانان گر سر توان نهادن
گلبانگ سربلندی بر آسمان توان زد
و….
مثلا هیچ یک از کلمات «عاطر»، «لطف کردن»، «معامل»، «مهندس»، «مستعجل» و … کلمات مناسبی برای غزل نیستند اما هنر حافظ از خشونت، لطافت و از مهجوری، مأنوسی آفریده است.
طرب سرای محبت کنون شود معمور
که طاق ابروی یار منش مهندس شد
لب از ترشح می پاک کن برای خدا
که خاطرم به هزاران گنه موسوس شد
کرشمۀ تو شرابی به عاشقان پیمود
که علم بیخبر افتاد و عقل بیحس شد
و….
مسند فروز دولت، چراغافروز چشم، رند عالمسوز، شیرین قلندر، شراب تلخ صوفیسوز، می صوفیافکن و ….
منبع
مکتب حافظ
(مقدمه بر حافظشناسی)
دکتر منوچهر مرتضوی
نشر ستوده
چاپ چهارم
خلاصهای از صص1-10
من فکر میکنم هرگز نبوده قلب من اینگونه گرم و سرخ...
نگاهی به کتاب «خطابههای برندگان جایزۀ نوبل ادبیات» ترجمۀ رضا رضایی آیدا گلنسایی: بزرگترین شاعران…
شبیه به مجتبی مینوی! مرتضی هاشمیپور محمد دهقانی، نویسنده و منتقد ادبی را از پویندگان…
نگاهی به آثار نقاش بلژیکی: «جیمز انسور» «جیمز سیدنی ادوارد» که با نام «جیمز انسور»…
جملههایی به یادماندنی از نغمه ثمینی «لباس جایی است که فرهنگها برای حضور فیزیکی بدنها…
«صید ماهی بزرگ» نوشتۀ دیوید لینچ: روایت شیرجه به آبهایِ اعماق آیدا گلنسایی: در کتاب…