حقیقت دارد
تو را دوست دارم
در این باران
میخواستم تو
در انتهای خیابان نشسته باشی
من عبور کنم
سلام کنم
لبخند تو را در باران میخواستم
میخواهم
تمام لغاتی را که میدانم برای تو
به دریا بریزم
دوباره متولد شوم
دنیا را ببینم
رنگ کاج را ندانم
نامم را فراموش کنم
دوباره در آینه نگاه کنم
ندانم پیرهن دارم
کلمات دیروز را
امروز نگویم
خانه را برای تو آماده کنم
برای تو یک چمدان بخرم
تو معنی سفر را از من بپرسی
لغات را شستشو دهم
آنقدر بمیرم
تا زنده شوم.
صص112-108
چه ظلم مبهمی است این خون
که در رگهای من جاری است
بیا که هراس تو
جامه بر تنم تنگ میسازد
من که از پیرهن رها بودم
تو به کاسۀ شکستهای خیره
من صدای شکستن را از ابتدا شنیده بودم.
مخاطب از سیر صعود
فرو افتاد
من به شامگاه
قدیمی عشق
هیجان داشتم.
سوار پیر
از صعود روشن من خبر داشت
و من صاحب سعادتِ ناموجه
در نور بودم.
صص98-95
چگونه بهتر است خفتن در باد
من که تسلیم بادم.
خانهای است
که شمع در آن خاموش میشود.
عصر تنبل امروز
سفر غروب
دعوت به آب برکه داشت.
صد سال
چهرۀ این نوازندۀ کور را در باد شمردم
فقط لحظهای اسبان
مرا در باد دیدند
به سفر رفتند.
تمام ویرانی من از آغاز
به موافقت باد بود
دعوت مرا به خانه در باد مدام ندانید
وحشت من
آهسته در را به سوی باد
باز میکند
شاخۀ خشک
از روز من
به دور تاریکی میپیچد
در آخرین روز هفته
بدن مرا لمس میکند
که سرد است.
علف خیس از خیرگی من به باران
هراس دارد
پس چگونه است
که مرا اطاعت میکند؟
ص 95-91
نمیدانم آنبار
که مرا صدا کردند
حرفۀ من چه بود؟
ولی میدانستم
اگر از من سؤال کنند من میمیرم.
من با لکنت میگویم
زنانی را دوست داشتم:
زنی به رنگ غم
زنی که حوصلۀ آسانسور نداشت
زنی که سؤال نمیکرد، جواب میداد
زنی که بیست دقیقه مانده به ساعت یازده
مُرد
زنی که گل اطلسی را برای لباس خود
حقیر میدانست.
صص91-89
عشق با عطری کولی آغاز شد
تو را روزی
پاییز حافظۀ آفتابهای سوخته خواندم
تو را
چون دستی گرم،
در عمق جنگل و در انتهای قصه خاک کردم.
در عطش آبی چشمانت لختی خنک شدم
اکنون دستانت سدّ آبها میشود
و آب که مینوشم
گردش زمین
کلمات عاشقانه را صیقل میدهد.
این استفهام تولد عریان توست
که بارانِ سمج بر اسرارش میبارد
و خون از آینه فوران میکند
تا من در طرح کامل تولد عریانت بر دیوار
تا اعماق ریشهها بروم و به روز برسم.
آب سرد
گل سراسیمه را نخنما میکند
باران آغشته و گل میبارد
و من در صدای نیلوفریت سقوط میکنم.
صص 53-49
منبع
قافیه در باد گم میشود
احمدرضا احمدی
چاپ سوم
نشر افکار
مطالب مرتبط
من فکر میکنم هرگز نبوده قلب من اینگونه گرم و سرخ...
نگاهی به کتاب «خطابههای برندگان جایزۀ نوبل ادبیات» ترجمۀ رضا رضایی آیدا گلنسایی: بزرگترین شاعران…
شبیه به مجتبی مینوی! مرتضی هاشمیپور محمد دهقانی، نویسنده و منتقد ادبی را از پویندگان…
نگاهی به آثار نقاش بلژیکی: «جیمز انسور» «جیمز سیدنی ادوارد» که با نام «جیمز انسور»…
جملههایی به یادماندنی از نغمه ثمینی «لباس جایی است که فرهنگها برای حضور فیزیکی بدنها…
«صید ماهی بزرگ» نوشتۀ دیوید لینچ: روایت شیرجه به آبهایِ اعماق آیدا گلنسایی: در کتاب…