کنراد اِیکِن (1889-1973)

کنراد ایکن تا هنگام مرگش در اوت 1973 دوره‌ی کاری بلند و برجسته‌ای را به عنوان شاعر و منتقد و داستان‌نویس پشت سر گذاشته بود. او تحصیلات دانشگاهی خود را در سال 1908 در کلاسی آغاز کرد که تامس استرنز الیوت و ون وایک بروکس و جان رید و رابرت بنچلی در آن بودند. در سال چهارم تحصیلش در هاروارد به دلیل غیبت‌های مکررش اخطار گرفت و رنجیده‌خاطر راهی اروپا شد. شش ماه بعد برگشت و مدرک لیسانس‌اش را در ژوئن 1912 گرفت. از سال 1916 تا 1922 شعر و داستان می‌نوشت و با پشتکار برای نشریات دِیل و نیو ریپابلیک و جراید مختلف لندن نقدنویسی می‌کرد. به جز دوره‌ی کوتاهی در سال‌های 1927-1928 که استادیار زبان انگلیسی در هاروارد بود، به نظر می‌رسد که ایکن در تمام طول دوره‌ی کاری دراز و پربارش نویسنده و ویراستاری حرفه‌ای بوده است.  با اینکه او افتخارات فراوانی به دست آورد _جایزه‌ی پولیتزر (1930) کرسی شعر کتابخانه‌ی ملی امریکا (1950)، جایزه‌ی ملی کتاب (1954)، جایزه‌ی بالینگن (1956) همیشه تا اندازه‌ای بیرون از جریان‌های ادبی عمده‌ی امریکا به شمار آمده است.

در پس تک تک نمودهای زندگی و کار ایکن، تجربه‌ی تکان‌دهنده‌ی دوران پسربچگی او نهفته است. در سال 1900 در یازده سال و نیمگی، روزی صدای دو تیر تپانچه شنید و پی برد که پدرش مادر او و خودش را کشته است. خود وی سال بعد درباره‌ی این رویداد هراس‌انگیز در زندگینامه‌اش آشنت(1952) نوشت:

او همه‌ی اینها را به خاطر می‌سپرد و بازآفرینی می‌کرد، حتی صحنه‌ی آخر را: موقعی که بعد از بگومگوی پراکنده‌ی اول صبح صدای خفه‌ی جیغی آمد و بعد صدای پدرش که سه تا شمرد و سپس صدای بلند دو تیر تپانچه؛ آنوقت با نوک پنجه به اتاق تاریک رفته بود و هر دو را نقش بر زمین دیده بود که جدا از هم افتاده و مرده بودند و خود را برای همیشه مسخر آنان یافته بود.

آثار درازمدت این زخم را حدس زده بود. بسیاری از نقدهای ایکن فرویدی است و روانکاوی فرویدی برای وی اهمیت فراوان دارد. امتداد آگاهی، مناسبات انسانی، انزوای فردی_ همه‌ی این‌ها مضمونها و تنش‌های مرکزی شعرها و رمان‌ها و داستان‌های او هستند. با این همه، هر کندوکاو ژرفی در کار وی نشان می‌دهد که او پای از فرویدیسم فراتر نهاده است. چنان که هنری مری، روانکاوی که دوست نزدیک او بود می‌گوید: «ایکن اجازه داد که اژدهای فرویدی ببلعدش و آنگاه پس از اقامت کافی در شکمش، راه خود را به سوی آزادی تازه‌ای باز کرد.

 

منبع

یک درخت، یک صخره، یک ابر

برجسته‌ترین داستان‌های کوتاه این دو قرن اخیر

ترجمه حسن افشار

نشر مرکز

چاپ دهم

صص 428-429

 

مطالب مرتبط

  1. خلاصۀ داستان «برف خاموش، برف ناپیدا» از کنراد ایکن
  2. واکاوی داستان برف خاموش، برف ناپیدا
مدیریت

فریادی شو تا باران وگرنه مُرداران... احمد شاملو

Recent Posts

من فکر می‌کنم هرگز نبوده قلب من این‌گونه گرم و سرخ…

من فکر می‌کنم هرگز نبوده قلب من این‌گونه گرم و سرخ...

1 روز ago

نگاهی به کتاب «خطابه‌های برندگان جایزۀ نوبل ادبیات» ترجمۀ رضا رضایی

نگاهی به کتاب «خطابه‌های برندگان جایزۀ نوبل ادبیات» ترجمۀ رضا رضایی آیدا گلنسایی: بزرگ‌ترین شاعران…

4 روز ago

شبیه به مجتبی مینوی!

شبیه به مجتبی مینوی! مرتضی هاشمی‌پور محمد دهقانی، نویسنده و منتقد ادبی را از پویندگان…

5 روز ago

نگاهی به آثار نقاش بلژیکی: «جیمز انسور»

نگاهی به آثار نقاش بلژیکی: «جیمز انسور» «جیمز سیدنی ادوارد»‌ که با نام «جیمز انسور»‌…

1 هفته ago

جمله‌هایی به یادماندنی از نغمه ثمینی

جمله‌هایی به یادماندنی از نغمه ثمینی «لباس جایی است که فرهنگ‌ها برای حضور فیزیکی بدن‌ها…

1 هفته ago

«صید ماهی بزرگ» نوشتۀ دیوید لینچ: روایتِ شیرجه به آب‌هایِ اعماق

«صید ماهی بزرگ» نوشتۀ دیوید لینچ: روایت شیرجه به آب‌هایِ اعماق آیدا گلنسایی: در کتاب…

2 هفته ago