فرمالیسم روسی از سال 1914 در روسیه رواج یافت و تا سال 1930 به اوج خود رسید. انگلستان و آمریکا تا سال 1970 و حتی سالهای پس از آن از این رویکرد بیخبر بودند. فرمالیستها همچون پیروان نقد نو از اوایل کار شعر را بیش از نثر بررسی نقادانه میکردهاند، اما برخلاف آنان و نیز ساختگرایان به معنا و محتوا به ویژه در آغاز کار توجه چندان نداشتند. این بیتوجهی بدین معنا نیست که ادبیات از دید آنان هیچ نسبتی با اخلاق، انسانگرایی و اساسا معنا نداشته، بلکه قصد اصلی آنان از صورتگرایی، این بود که حس اخلاقی، انسانی و هر درونمایهای را مستقیمتر عرضه کنند و به آن دریافتی که صاحبان اثر رسیدهاند، به شیوهی هنری و با شگردهای تازه به خواننده ارائه دهند. از نظر توماشفسکی روند کار ادبی در دو گام بنیادی صورت میپذیرد: گزینش درون مایه و گزارش هنری و ادبی آن.
«درست است که بگوییم فرمالیسم بیشتر دغدغهی بوطیقا دارد تا تفسیر، دغدغهاش بیشتر به دست دادن تعمیمهای مفید دربارهی «ادبیت» است تا دغدغهی قرائتهای استادانه از آثار منفرد.»(اسکولز،113:1379)
مکاریک دربارهی ادبیت میگوید:
«فرمالیستها بر این باور بودند که موضوع مطالعات ادبی کلیت ادبیات نیست، بلکه ادبیت_وجه ممیزهی ادبیات_ است، به گفتهی یاکوبسن «موضوع علم ادبی، ادبیات نیست بلکه ادبیت است، عاملی که یک اثر مشخص را به یک اثر ادبی بدل میکند.»
از این دیدگاه، آنچه حوزهی تحلیل ادبی را شکل میدهد متن نیست بلکه تمهیدات معینی است که در متن به کار رفتهاند (1384:199) منتقدان فرمالیست همچون نقد نو به شکل اهمیت میدادند، اما مانند آنان پایبند اخلاق، معنا و محتوا نبودند. آنان زیر نفوذ مکتب «آیندهنگری» (فوتوریسم) به خودکفایی و استقلال ادبی تکیه کردند و ارجاع ادبیات را به جهان بیرونی، زندگی واقعی و نیز اخلاق نادیده گرفتند. ( منتقدان نقد نو نیز به متن توجه میکردند ولی از ارجاع متن با واقعیتهای بیرونی، حقایق زندگی و محاکات و تقلید استقبال میکردند. آنها متن را بیرون از زمان، مکان، نویسنده و خواننده خوانش میکردند ولی محتوای آن را اصل میدانستند.)
توماشفسکی ارجاع یک شعر به واقعیت را انگیزهای میداند که شاعر بتواند به بهانهی آن، تمهیدات صوری و صناعات شعری را بازگو نماید. بنابراین ضرورتی نمیبیند که ارجاعات را معین کند؛ به زبان دیگر اگر به چیزهایی که شبیه واقعیات عادی، اشیاء طبیعی و زندگی معمولی است، تکیه کنیم و یا هرچیزی را آسانسازی و طبیعیسازی نماییم، هیچ امری غریبه، بیگانه و در بینظمی باقی نمیماند. در این صورت از متنوارگی و ارزشهای ادبی دور شدهایم. چه ضرورت دارد که همهی اشیاء موجود در متن در جهان بیرونی نیز رخ نماید؟
فرمالیسم به جای اصطلاحاتی چون محتوا و فرم، از ماده و تمهید و نیز داستان و طرح استفاده میکند. ماده یا محتوا همان منابع خام زندگی و زبان روزمره است و تمهید یا فرم شکلبندی همان وقایع زندگی به گونهی زیبایی شناختی است و اصطلاحاتی چون دغدغهی بوطیقا، بینظمی صوری، عدم ارجاع به واقعیت، متنوارگی، ادبیت، عریانسازی و آشناییزدایی، زیباییشناسی فرمالیستی را سامان میبخشند که فرمالیستهای اولیه با عنوان نظریهی تمهید و صناعت از آن بهره میگیرند.
آشناییزدایی:
عبارتی که عبارت دیگر را عادی میکند، «آشناییزدایی» نام دارد. آشناییزدایی به دشوارسازی زبان و طولانی کردن ادراک و دریافت رو دارد، تا دانستههای معمول جای خود را به فرایند دریافت و تلاش ذهنی بسپارد. بیشترین تلاش فرمالیستها در دشوارسازیها و هنجارگریزیها، در دگرگونی چشماندازها و زاویه دیدهاست که مایهی پویایی نگاه آدمی میشود. به بیان شکلوفسکی داستان «خولوستومه» از تولستوی، جهان لگام گسیختهای از دیدگاه اسب به ما نشان داده میشود که مایهی افزودن دیدگاهی تازه بر دیدگاههای عادی ما و در فرجام دگرگونی نگاه ما میگردد. بنابراین آشناییزدایی به آفرینش زاویه دید غیرعادی و روابط وابسته به آن بازمیگردد.
فرمالیستهای اولیه متن را به گروهی از تمهیدات صوری و صناعات ایستا و ذاتی محدود میکردند. آنها هنوز اصطلاح «خودکار شدن» زبان را به کار نمیبردند. این اصطلاح بعدها از سوی کارکردگرایان و منتقدان مکتب پراگ (فرمالیستهای متاخر) رایج گردید. عملا هم فرمالیستهای اولیه به دلیل نبودن در گذر زمان و نداشتن تجربهی عبور و نیز سرگرم بودن به شگردهای آشناییزدایانه و تمهیدات دیگر از عمر کوتاه آنها غافل بودند. اگرچه از واژهی تکرار و عادت استفاده میکردند اما این واژگان عمق واژهی خودکار شدن را نداشت. فرمالیستهای بعدی پس از تجربهی بسیار به دریافت خودکار شدن شگردهای ادبی رسیدند.
یاکوبسن و تینیانف از آغاز، این نظام پویای ادبی را ساماندهی کردند. تینیانف در کتاب « مسئلهی زبان شعر» و آثار دیگرش ایستایی تمهیدات صوری و تعاریف ثابت را به انتقاد کشید و عناصر موجود در متن را که در آغاز مکانیکوار و با افزایش کمی صناعات ادبی، هویت خود را به دست میآورد، در نظامی دیالکتیکی و انداموار به یکدیگر پیوند داد. یاکوبسن عنصر غالب را برای مفهوم کلیت، انداموارگی و همسویی متن و نیز متون همسو در موقعیتها و زمانهای متفاوت مطرح ساخت. برای نمونه عنصر غالب متون قرن 19 میلادی آثار رمانتیک بوده است، اما این گرایش در قرن بیستم به حاشیه میرود.
با پاگیری این اندیشهها گروهی از فرمالیستها، که به نوعی حلقهی ارتباطی فرمالیسم و ساختارگرایی بودند، مکتب پراگ را پیریزی کردند. گروهی چون یاکوبسن و بعدها موکاروفسکی از صاحبنظران این مکتب بودند. موکاروفسکی به تأثیر از عنصر غالب یاکوبسن، برجستهسازی را در برابر آشناییزدایی پیشنهاد کرد. برجستهسازی به گونهای همان «هنجارگریزی» زبانی است که شاعر را از زبان خودکار و کلیشهای دور میسازد. استعارههای مدرن و همهی صناعات چشمگیر زبانی در فرایند برجستهسازی قرار میگیرند. برجستهسازی توجهی است به عناصر چشمگیر و غالب متن که عناصر غیر غالب به پیرامون رانده میشود. به زبان دیگر در برجستهسازی، آنچه عنصری از طریق برجسته شدن به دست میآورد، همان است که عناصر دیگر از طریق رانده شدن به پس زمینه از دست میدهند.(برتنز،66:1382)
اما در آشناییزدایی اجزاء غریبهگردان با عناصر آشنا به صورت مکانیکی و ایستا در کنار هم چیده شدهاند، پیوستگی ساختاری عناصر متن مد نظر نیست. پیوستگی و رشته کردن عناصر زیباییشناختی غالب متن در برجستهسازی رخ میدهد.
منتقدان کارکردگرا به این زاویه از متن مینگرند. چنانچه گفته شد، عنصر غالب یاکوبسن مفهوم تغییر کارکردها را نیز گوشزد میکند. موکاروفسکی با این سرمشق به مفهوم تازهای دست یافت: کارکردهای زیباییشناختی عناصر یک متن در زمانها و مکانهای مختلف و حتی از سوی شخصی مختلف در نوسان است. اثری که زمانی دارای ارزش زیباییشناختی است، در زمان دیگر این ارزش را از دست میدهد و نیز متنی که دارای کارکرد زیباییشناختی نبوده در زمانهای دیگر به اثری که دارای ارزشهای زیباییشناختی است تبدیل میشود. کارکرد زیباییشناختی موکاروفسکی دارای حرکتی گرد و چرخ فلکوار است. زمانی در اوج است و زمانی سقوط میکند.
منبع
نقد ادبی
نظریههای ادبی و کاربرد آنها در زبان فارسی
دکتر علی تسلیمی
نشر آمه
خلاصهای از
صص47-41
چگونه از «دادگاه بیستوچهار ساعتی ذهن» و «محکومیتهای مداوم» رها بشویم؟
من فکر میکنم هرگز نبوده قلب من اینگونه گرم و سرخ...
نگاهی به کتاب «خطابههای برندگان جایزۀ نوبل ادبیات» ترجمۀ رضا رضایی آیدا گلنسایی: بزرگترین شاعران…
شبیه به مجتبی مینوی! مرتضی هاشمیپور محمد دهقانی، نویسنده و منتقد ادبی را از پویندگان…
نگاهی به آثار نقاش بلژیکی: «جیمز انسور» «جیمز سیدنی ادوارد» که با نام «جیمز انسور»…
جملههایی به یادماندنی از نغمه ثمینی «لباس جایی است که فرهنگها برای حضور فیزیکی بدنها…