هر 3 روز یک کتاب

و چشمان تو روزی که می‌توان برای زیستن تصمیم گرفت.

و چشمان تو روزی که می‌توان برای زیستن تصمیم گرفت.

 آه چرا می‌باید

من تو را شگفت بدانم

در این جریان

که از شگفت بودن همه چیزی

عادی می‌نماید؟

وگرنه تو عادی‌ترین موسمی

که می‌باید به چار موسم افزود.

و چشمان تو

راحت‌ترین روزی که می‌توان برای زیستن تصمیم گرفت.

 

منبع:

القصه

بیژن الهی

نشر بیدگل

 

 

 

مدیریت

فریادی شو تا باران وگرنه مُرداران... احمد شاملو

Recent Posts

نگاهی به کتاب «دیدن در تاریکی» نوشتۀ ماریانا الساندری

نگاهی به کتاب «دیدن در تاریکی» نوشتۀ ماریانا الساندری سمیه مهرگان، نویسنده و روزنامه‌نگار در…

3 روز ago

درنگی در رمان «تربیت احساسات» نوشتۀ گوستاو فلوبر

الهام مقدم راد: درنگی در رمانِ «تربیت احساسات» نوشتۀ گوستاو فلوبر تربیت احساسات و باقی…

4 روز ago

نگاهی به «بوسه» اثر گوستاو کلیمت

نگاهی به «بوسه» اثر گوستاو کلیمت

4 روز ago

جشن بی‌معنایی میلان کوندرا: ادای احترامی به رابله و پانورژ!

جشن بی‌معنایی میلان کوندرا: ادای احترامی به رابله و پانورژ! آیدا گلنسایی: «جشن‌ بی‌معنایی»[1]نام رمان…

5 روز ago

«سرگذشت یک یوگی» زندگی معنوی پاراهامسا یوگاناندا

 «سرگذشت یک یوگی» زندگی معنوی پاراهامسا یوگاناندا

5 روز ago

بریده‌هایی از کتاب «زیبا مثل ماگنولیا» دربارۀ زندگی و آثار فریدا کالو

بریده‌هایی از کتاب «زیبا مثل ماگنولیا» دربارۀ زندگی و آثار فریدا کالو  فریدا نخستین دیدار…

7 روز ago