چند سرودۀ کوتاه از عباس کیارستمی
از شکاف در
هم سوز میآید
هم نور ماه
آب تنی قرص ماه
در برکه ای
دور از چشم.
بین من و ماه
گفتگویی است
که نه ماه میشنود
نه من.
اگر در قعر اقیانوس
چشمه آبی بود،
چگونه بود؟
باب طبع من نیست
انتظار کشیدن
اما
برای بارانهای بهاری
ناگزیرم.
از حصار ممنوع عقل که گذشتم
چه ناهموار، چه دشوار
چه دلپذیر.
میان خیر و شر
خیر را برگزیدم
راهی بود
پر از شر.
از ارتفاع میترسم
افتادهام از بلندی،
از آتش میترسم
سوختهام به کرات،
از جدایی میترسم
رنجیدهام چه بسیار،
از مرگ نمیهراسم
نمردهام هرگز
حتی یک بار…
وقتی آمد…
آمد
وقتی بود …
بود
وقتی رفت …
بود.
چند سرودۀ کوتاه از عباس کیارستمی
درنگی در جهانِ بهتآور، درخشان، گیجکننده و پیچیدۀ ویلیام فاکنر «احساس می کنم این جایزه…
چرا رمان نمیتواند شعر را شکست دهد؟ به نقل از نیویورکتایمز- سؤال اینجاست که چرا…
جورجو آگامبن: بالاترین مرتبۀ امید و خوشبینی، شجاعتِ ناامیدی است. جورجو آگامبن با هرگونه فروکاستِ…
گوستاو فلوبر از نگاه ماریو بارگاس یوسا ترجمۀ منوچهر یزدانی: قرن گذشته بود. روزی که…