چند سرودۀ کوتاه از عباس کیارستمی
از شکاف در
هم سوز میآید
هم نور ماه
آب تنی قرص ماه
در برکه ای
دور از چشم.
بین من و ماه
گفتگویی است
که نه ماه میشنود
نه من.
اگر در قعر اقیانوس
چشمه آبی بود،
چگونه بود؟
باب طبع من نیست
انتظار کشیدن
اما
برای بارانهای بهاری
ناگزیرم.
از حصار ممنوع عقل که گذشتم
چه ناهموار، چه دشوار
چه دلپذیر.
میان خیر و شر
خیر را برگزیدم
راهی بود
پر از شر.
از ارتفاع میترسم
افتادهام از بلندی،
از آتش میترسم
سوختهام به کرات،
از جدایی میترسم
رنجیدهام چه بسیار،
از مرگ نمیهراسم
نمردهام هرگز
حتی یک بار…
وقتی آمد…
آمد
وقتی بود …
بود
وقتی رفت …
بود.
چند سرودۀ کوتاه از عباس کیارستمی
نگاهی به رمانِ «هیچ دوستی به جز کوهستان» نوشتۀ بهروز بوچانی آیدا گلنسایی: «هیچ دوستی…
بریدههایی از خطابۀ نوبل ماریو بارگاس یوسا «به روشنی به یاد میآورم که تبدیل شدن…
نگاهی به نمایشنامۀ «بانویی از تاکنا» نوشتۀ ماریو بارگاس یوسا آیدا گلنسایی: مامانی پیرزنی حدوداً…
درمان پوچی به سبکِ ژان پل سارتر دیدگاه سارتر، نسبت به دنیای بیمعنا، از تمامی…