بریدهای از کتاب «کابوسهای بیروت» نوشتۀ غاده سمان
انقلاب قربانی لازم دارد و مهمات… اما آیا ضرورتی دارد که اینگونه بمیرم، افتاده در گوشهای، هراسزده، با قامتی خمیده زیر بار بلاتکلیفی؟ اگر همین حالا بمیرم، فقط یک کشته هستم نه شهید!… مهم آن است که در مرگ من چیزی باشد که جهان را انسانیتر کند. در این لحظه، مرگ من فقط گند بیشتری در خیابانهاست! فقط همین. اگر بمیرم مثل گوسفند مردهام نه انسان. مردنِ بیهوده انسان را به قربانیای احمق تبدیل میکند و نه هیچچیزی بیشتر. من و چنین مرگی؟ انتخاب مرگ، به خودی خود، هیچ خدمتی به کسی نیست، فرار است. صرفاً نشان دادن ضعف در برابر «افکار عمومی» است که معمولاً مقتول را ــ هرکه میخواهد باشد ــ بزرگ میشمرد و رشادت را در مرگ، صِرف مرگ، میبیند و مبارزه با خشونت احمقانه را عیب میشمرد!… اما هر مرگی که قهرمانانه نیست.. مهم آن است که مرگ انسان معنادار باشد و مهمتر اینکه آن مرگ پایان زندگیای معنادار باشد. انسانی که مثل هر گوسفندی تصادفی میمیرد یا قاتل میشود یا مقتول نه شهید.
بریدهای از کتاب «کابوسهای بیروت» نوشتۀ غاده سمان
بریدهای از رمان «الیزابت فینچ» نوشتۀ جولین بارنز من شجاع نیستم. تصمیمهای مهم زندگیام را…
سعاد الصباح: من مینویسم پس سنگباران میشوم! یدالله گودرزی: «سعاد الصباح یکی از شاعران و…
هان کانگ و نثر شاعرانهای که با آن به آسیبهای تاریخی میپردازد آکادمی نوبل ادبیات…
چراغی در دست، چراغی در دلام... چراغی به دستام چراغی در برابرم. من به جنگِ…
چرا سیمین زنِ جلال شد؟ [ناصر حریری:] شما در بیست و هشت سالگی دکترای خودتان…