نگاهی به رمان «توپ» نوشتۀ غلامحسین ساعدی
دکتر محسن احمدوندی: «توپ» نخستین رمان غلامحسین ساعدی است که آن را برای اولین بار در سال ۱۳۴۶ در مجلۀ خوشه منتشر کرد و سال بعد با انتشارات اشرفی به صورت کتاب درآورد.
ماجراهای رمان «توپ» مربوط سالهای مقارن مشروطه در تبریز و اردبیل است. ملا اماموردی مشکینی، روحانی آزادیخواه، بیگانهستیز و مشروطهطلبی که اهل خیاو است، میکوشد با سخنرانیهایش در جمع روستاییها و ایلیاتیهای اطراف تبریز و اردبیل، آنها را برای پیوستن به مشروطهچیها برانگیزد. حکومت مرکزی از پیوستن و یاری رساندن ایلیاتیها به مشروطهچیها ترسان است و برای سرکوب آنها به اختلافافکنی و کمک گرفتن از قدرتهای خارجی متوسل شده است. حکومت از یک طرف به رحیمخان، رهبر ایل قوجابیگلو، دستور داده تا ایلیاتیها را سرکوب کند و نگذارد که به مشروطهچیهای تبریز و اردبیل بپیوندند و از طرف دیگر دلماچوف روسی را با توپی جنگی و لشکری از قزاقها به سمت این مناطق روانه کرده تا در این سرکوب یاریگر رحیمخان باشد، البته رحیمخان حاضر به همکاری با دلماچوف روسی نیست و نمیپسندد که زیردست یک اجنبی باشد.
در این میانه آخوندی به نام ملا میرهاشم که از طریق روضهخوانی در بین روستاییها و ایلیاتیهای این حوالی زندگی میگذراند و از همین طریق در میان هر ایلی پانصد ششصد گوسفند برای خودش دستوپا کرده، بعد از شنیدن خبر لشکرکشی روسها و رحیمخان، نگران و مضطرب به سمت این مناطق میرود تا شاید بتواند گوسفندانش را نجات دهد. او به ایلهای آلارلو و حاجیخوجالو میرود و با ایلدروم و هاوارخان، بزرگان این دو ایل، دیدار میکند و آنها را مجاب میکند که هنگام کوچ، از گذرِ صلوات که روسها توپشان را در آنجا مستقر کردهاند، عبور نکنند. سپس به صورت جداگانه به دیدار رحیمخان و دلماچوف میرود و میکوشد آنها را به جان هم بیندازد و از این طریق گوسفندانش را از این معرکه سالم به در ببرد. رحیمخان از این طرح و نقشه آگاه میشود و پیکهایی به سمت حاجی ایلدروم و هاوارخان میفرستد و آنها را به اتحاد فرامیخواند. اینگونه است که قوجابیگلوها، آلارلوها و حاجیخوجالوها که تا امروز با هم دشمن بودهاند، متحد میشوند و قشون دلماچوف را محاصره میکنند و این شرط را برایش میگذارند که اگر توپ جنگی را برای آنها جا بگذارد و از همان راهی که آمده برگردد، او را نخواهند کشت. دلماچوف با سربازانش میگریزد و ایلیاتیها توپ جنگی را مصادره میکنند و ملا میرهاشم را که به آنها کلک زده است، به دهانۀ آن میبندند و شلیک میکنند و تقاص فریبکاریهایش را کف دستش میگذارند.
ساعدی در رمان «توپ» وضعیت شمال غرب ایران در سالهای مقارن مشروطه را به تصویر میکشد، سالهایی که مشروطهخواهی در کل کشور و به تبع آن در این مناطق به مطالبهای عمومی بدل شده بود. او در این رمان از اختلافات داخلی ایلیاتیها، حملۀ ایلیاتیها به مردم روستاها و غارت و چپاول اموال آنها، نفوذ بیگانگان و بهویژه روسها در کشور و رشد همبستگی و احساسات ملیگرایانه در این سالها سخن میگوید.
به نظر من رمان «توپ» دو اشکال عمده دارد: نخست اینکه توپ یک داستان کوتاه است که نویسنده آن را بیجهت طول و تفصیل داده است تا نام رمان بر آن بگذارد؛ میشد آن را در قالب یک داستان پانزده بیست صفحهای هم نوشت و از این همه اطناب و زیادهگویی پرهیز کرد. دوم اینکه ساعدی در نوشتن این رمان مانند فیلمنامه یا نمایشنامه عمل کرده است، به این صورت که رمان پنجاه فصل دارد و نویسنده در هر فصل ـ که اغلب چند صفحه هم بیشتر نیست ـ بخشی از یک شخصیت یا واقعه را توصیف و تشریح میکند و فصل به انتها میرسد و فصل بعد در شرح واقعه یا شخصیتی دیگر است، به سخن دیگر هر فصل رمان یک سکانس یا یک پرده از فیلمنامه یا نمایشنامهای است که در قالب رمان ریخته شده است. این انقطاع مدام در بین فصلهای کوتاه و کمحجم رمان، امکان همراه شدن با وقایع و همحسی با شخصیتها را مختل میکند و از التذاذ ادبی آن میکاهد.
من فکر میکنم هرگز نبوده قلب من اینگونه گرم و سرخ...
نگاهی به کتاب «خطابههای برندگان جایزۀ نوبل ادبیات» ترجمۀ رضا رضایی آیدا گلنسایی: بزرگترین شاعران…
شبیه به مجتبی مینوی! مرتضی هاشمیپور محمد دهقانی، نویسنده و منتقد ادبی را از پویندگان…
نگاهی به آثار نقاش بلژیکی: «جیمز انسور» «جیمز سیدنی ادوارد» که با نام «جیمز انسور»…
جملههایی به یادماندنی از نغمه ثمینی «لباس جایی است که فرهنگها برای حضور فیزیکی بدنها…
«صید ماهی بزرگ» نوشتۀ دیوید لینچ: روایت شیرجه به آبهایِ اعماق آیدا گلنسایی: در کتاب…